عبدالعلی بازرگان

مهندس عبدالعلی بازرگان: مطلب زیر متن سخنرانی جناب آقای مهندس عبدالعلی بازرگان است به مناسبت نهمین سالگرد درگذشت علامۀ حکیم آیت الله سید محمد جواد غروی. وی با تشریح اوضاع کنونی جوامع اسلامی و خرافات و انحرافاتی که دامان اسلام را فراگرفته است، به راه کارهایی که اخیراً برخی عالمان دینی ارائه داده‌اند، اشاره کرده و بیان می‌کند که علامه غروی در طول 100 سال عمر خویش، با جامعیت و اشرافی که بر روی قرآن و نهج البلاغه، حدیث و روایت، حکمت، عرفان، فقه، ادبیات (عربی و فارسی) و شعر داشته‌اند، در این مسیر قدم برداشته و راه حل برون رفت از این معضلات را به طور مدون در تألیفات خویش ماندگار کرده‌اند، که این آثار می‌تواند در اوضاع وانفسای کنونی که افکار داعش منشانه حاکم گشته، بسیار راهگشا و مؤثر باشد. سپس به بررسی اجمالی آثار و اندیشه‌های علامه غروی می‌پردازد، و مهمترین جنبۀ کار وی را پرداختن به موضوع اخلاق می‌داند، چیزی که جوامع اسلامی در شرایط حال فاقد آن است. و در انتهای کلام علل مهجور ماندن علامه غروی را در زمان خویش بیان می‌کند.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
به نام پروردگار ذوالجلال و الاکرام و با عرض سلام و احترام و ارادت خدمت خانوادۀ معزز و مکرم غروی، همۀ خویشاوندان، دوستان، همفکران و همسنگران و با سلام و احترام خدمت برادر عزیز و ارجمند، یار در بند و زندانی جناب دکتر غروی که آرزو می کنیم با سربلندی بیشتر انشاء الله در جمع دوستان به زودی حاضر باشند. تعبیر نهج البلاغه است از حضرت علی، می فرماید: «صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً»، این روزگار کوتاه دنیا را تحمل کردند «أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً» به دنبالش یک راحت طولانی ابدیت به بار نشست برای آنها، «تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ» عجب تجارت پر سودی پروردگار برای آنها فراهم کرد. «أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا» دنیا به آنها اقبال کرد «فَلَمْ يُرِيدُوهَا» آنها نخواستند و «وَ أَسَرَتْهُم» اسیرشان کرد، به بندشان انداخت، ولی آزادیشان و جانشان را در راه حق هدیه کردند. به هر حال با آرزوی سلامتی و سعادت برای جناب دکتر غروی و همه دوستان، به هر حال به مناسبت نهمین سالگرد فقدان استاد بزرگ علامۀ حکیم، مرحوم آیت الله غروی قرار شد که سخنان کوتاهی بنده خدمتتان عرض کنم. متأسفانه چون امکان برگزاری مجلس نبود این عرایض بنده در حد محدود خانواده و خویشاوندان و دوستان محدودی خواهد بود. به هر حال جای مرحوم به خصوص در این زمان ما، در این روزگار ما که سیاست های داعشی، داعش گونه، داعش منشانه، تمام جهان اسلام را گرفته و این عادت غلو و زیاده روی ها و جهالت و سبعیت ها، همه را اسیر کرده به نظر می آید که جای ایشان بیش از همیشه خالی است. در این ایامی که بازگشتیم به ایام جاهلیت و بیش از همه گرفتار این غلوها و زیاده روی ها هستیم. به هر حال جایشان خالی است تا با روشنگری هایی که در زمان حیات پربرکتشان داشتند، در برابر این انحرافات، به مدد کتاب و سنت، فعالیت هاشون را به هر حال بیشتر عرضه می کردند، فعالیتهایی که یک عمر سر لوحۀ همه برنامه هاشون بوده.
به هر حال ایشان در زمان حیاتش به پشتوانۀ استعداد خداداد و آن حافظه ی فوق العاده یی که چنین توانایی را بهشون داده بود که در سن 22 سالگی به درجۀ اجتهاد برسند، در حالی که حافظ قرآن و نهج البلاغه، این کتاب ادبی سنگین را بتوانند حفظ بکنند، و همچنین منظومۀ سبزواری و 4 هزار حدیث و ده ها هزار شعر به زبان فارسی یا عربی، یک هوش و استعداد و حافظۀ فوق العاده یی می خواهد و این جامعیت و اشرافی که به زمینه های مختلف، هم حدیث و روایت، و هم قرآن و نهج البلاغه و هم عرفان و حکمت و ادبیات داشتند، با این جامعیت امکان بهره وری به مراتب بیشتری در این دوره، در این وانفسای انحراف اسلام و گرفتاری و بدبختی جوامع اسلامی به این خرافات، واقعاً نقش شان می توانست کارسازتر باشد. به هر حال همین طور که شما در ایران هستید و بهتر می دانید بعد از این موج انحراف جوامع اسلامی به دنبال آن بهار عربی که انتظار می رفت به یک شکوفایی و یک نوزایی در فرهنگ دینی مسلمانها حاصل بشود، متأسفانه به یک خزان زود رسی رسیدیم و به جایی که توجه شان به دشمنان اسلام و به حکومت های وابسته بشود، به سرعت به یک حرکت ارتجاعی جاهلیت برگشت، و اختلافات متأسفانه جاهلیت و اختلافات شیعه و سنی را زنده کرد، متأسفانه این مشکلات را به بار آورده و در ایران همان طور که عرض کردم بهتر می دانید بعضی از روحانیون مترقی تر و روشنفکرتر به تناسب احساس مسؤولیت و ابراز نظر هایی کردند، آقای فاضل میبدی و آقای مجتهد شبستری و دیگران و همۀ اینها اعتراف کردند که مشکل اساسی مشکل داعش تنها نیست! آن چه که داعش دارد انجام می دهد می تواند که استدلال بکند که تمام این حرکتها و تمام این رفتارها برگرفته از متون دینی معتبر، چه در جوامع سنی و چه در جوامع شیعه است. خود این آقایان گفتند که در واقع  بزرگترین مشکل متون دینی ما است که از درونش داعش و داعش منشی نتیجه و حاصل می شود.
به هر حال راه حلی که این آقایان هم پیشنهاد کردند اصلاح متون دینی است، پالایش در واقع آن چیزی است که به نام دین و مذهب قرنها است به تواتر به ما رسیده است و به هر حال از درون اینها حرکت های ارتجاعی، حرکتهای خشونت آمیز، علیه دگر اندیشان علیه حقوق زنان در این متون فراوان هست و به عنوان پادزهر و راه نجات، آنچه که پیشنهاد کردند عمدتآً همین پاک سازی این خرافات و شاخه و برگهایی است که به دامن مطهر دین نشسته است.
به هر حال وجود مرحوم غروی با هشتاد سال تجربه در شناخت این متون، یعنی از 22 سالگی که درجۀ اجتهاد رسیدند تا 102 سالگی عمر پر برکتشون، و این جامعیتی که در علوم مختلف پیدا کردند با نگاه عارفانه و بازی که به فقه و فقاهت و به متون دینی نگاه کردند، و با جامعیت شون در حکمت و علوم قرآنی و نهج البلاغه و ادب فارسی به هر حال بسیار می توانستند کمک باشند، در این روزگار و در این گرفتاری های عظیمی که دامن مسلمانها را گرفته.
من یک نگاهی به نظریات ایشان و کتابها و آثار قلمی ایشان کرده ام و یک تقسیم بندی چهار گانه یی در زمینه های مختلف که هر کدام اینها چه قدر می توانست در این دوران برای ما ره گشا باشد. اولینش دیدگاه ایشان نسبت به حکومت است، خوب این که حکومت را یک امر دینی نه آسمانی، یک امر بشری نه الهی می دانستند، خوب این خیلی تو این شرایط می توانست ره گشا باشد، که امر حکومت یک امر مردمی است. پافشاری ایشان روی مسألۀ همفکری و مشورت، خوب این مسألۀ ولایت فقیه را کاملاً ضعف و نقصانش را نشان می داد. تکیه ایشان و آثار قلمی شان روی بی اعتباری ظن فقیه، که فقیهان نمی توانند به اعتبار علم قاضی این احکام بی در و پیکر علیه جان و مال و ناموس مردم بدهند بسیار می تواند راهگشا باشد. رد کردن جنگ ابتدایی که در اسلام همۀ جنگهای پیامبر جنگ دفاعی بوده و هیچ جنگ تعرضی و هیچ نوع مزاحمت علیه دیگران مسلمان نمی تواند داشته باشد، در این روزگاری که این همه جنگها و حملات و خشونتهایی که مسلمانان در جاههای مختلف می کنند با یک کج فهمی که در قرآن ما آیات جهاد و قتال داریم به مراتب می توانست رهگشا باشد. این بخش اول دیدگاههای اندیشه های ایشان درباره حکومت است.
مسألۀ دوم احکام اجتماعی اسلام است که برخی از آن بسیار موجب بدنامی اسلام شده است در این روزگار، مثل قطع ید سارق، یا سنگسار که ایشان به روشنی نشان می دادند که هیچ کدام از اینها به آن شکل نبوده، اولاً سنگسار که در قرآن نیست و قطع ید هم معنای خاص خودش را دارد که دست قدرت شخص را باید برکنار کرد، یا مسألۀ ارتداد که به کلی ایشان رد می کردند که ارتداد ما نه در قرآن داریم نه در سنت پیامبر. یا برده داری به تعبیر قدیم و گروگانگیری به تعبیر امروزی.  و مسألۀ بعد مسأله طهارت اهل کتاب و حلال بودن نشست و برخاست و صرف غذای آنها. خوب همۀ اینها تو دنیای امروز که این مناسبتها با کشورهای دیگر، با پیروان شریعتهای دیگر هست، بسیار برای مسلمانها مهم است. مسألۀ رد کردن بهتان به دگراندیش و مخالف، این حدیث باهتوهم که این همه دردسر و گرفتاری به وجود آورده و به راحتی تهمت می زنند به کسانی که بخواهند محکومشان بکنند برای اینکه مردم را از پیرامونشان پراکنده بکنند، به سادگی حرمت غیبت و بهتان را علیه دگر اندیشان ایشان بیان کردند. مسألۀ تقیه در اجراء وظایف، مسألۀ ذبح شرعی که در ارتباط همان اهل کتاب مطرح می شود! این همه مشکلاتی که از روی یک بد فهمی نسبت به آیات قرآن شده، آنچه که قرآن مسألۀ شرک و توحید را در ارتباط با ذبح شرعی مطرح می کنند، متأسفانه به صورت شکلی تلقی کرده اند در مورد نحوۀ ذبح حیوان که اصلاً در قرآن به این شکل مطرح نشده است. و مسائل شاید خیلی گسترده تر مثل حلال ماه در ماه رمضان که این همه اختلاف بین کشورهای مختلف هست و این هم باعث آبروریزی شده است که نمی توانند مسلمانها سر این که ماه رمضان کی آغاز می شود و کی به انتهاء می رسد به یک توافق برسند. یا حقوق زنان و تساوی حقوق زنان، بسیاری در موارد که متأسفانه پایمال می شود، نماز جمعه، برده داری، قربانی در منی، انواع موضوعاتی که اینها در این چارچوب احکام اجتماعی اسلام می گنجد، این را بنده در تقسیم بندی دوم قرار داده ام.
سوم احکام فردی که متأسفانه مسلمانها را اسیر کرده است، اسیر کسان دیگری، به جای اینکه پیرو کتاب خدا باشند و سنت رسول، پیرو اشخاص شدند، پیرو نظریات، رساله ها، و فتاوی انسانهای دیگر. یک نوع اسارت برای جوامع اسلامی بوجود آورده است. موضوعاتی مثل تقلید، سرسپردگی نه تنها در احکام دین بلکه در سیاست، یا اجتهاد به صرف علم قاضی بدون اینکه امر شورایی برقرار بشود، فقط تشخیص کسانی که تخصصی هم در این زمینه ها ندارند. یا مسألۀ خمس و زکات و باز کردن این که خمس چگونه است، به چه چیزهایی تعلق می گیرد و زکات در چه زمینه هایی هست، یا فرض کنید مسألۀ وجوهات که آیا به خاطر تبلیغ دین می شود وجوهاتی گرفت یا نه، و یک سلسله مسائل مشابه به این که به امور فردی جامعه اسلامی ارتباط پیدا می کند.
و دستۀ چهارم از نکاتی که مرحوم غروی در عمر پربرکتشون توفیق پیدا کردند که در این زمینه ها مطالبی بگویند یا بنویسند، جنبۀ ایدئولوژیک دارد، جنبۀ اندیشه یی دارد، در مبانی اندیشه سخنانی که گفته اند، در مورد مسألۀ ناسخ و منسوخ در مورد عدم حرمت موسیقی در همۀ حالتها، در مورد قضاء و قدر یا مسألۀ بسیار مهم شفاعت که با یک تلقی غلطی شکل پارتی بازی و دور زدن امروز پیدا کرده، و از آن اصل و اساس قرآنی خودش دور شده، به روشنی اینها را توضیح داده اند. یا کار روی مفاهیم قرآنی و واژه های قرآنی که به کلی به گونه یی دیگر فهمیده می شود، مثل شیطان، مثل جن، خلد، ابد، عرش، کرسی، صدر و یک سلسله قرآن شناسی که اینها همه می تواند برای کسانی که در این زمینه تحقیق می کنند، بسیار آموزنده باشد. و بحث فقه استدلالی در مسائل خلافی و نقدی که نسبت به رساله ها مطرح کرده اند.
بناءبراین یک نوع نگاه به ابعاد گسترده این آثار فکری که می شود اینها را کاملاً دسته بندی کرد در موضوعات مختلف همۀ اینها می تواند در این دوره بسیار آموزنده باشد برای کسانی که می خواهند راه زندگی و هدایت را از کتاب خدا و سنت رسول اتخاذ بکنند. اما شاید یکی از مهمترین جنبه های کار ایشان که مهمتر از به نظر بنده از این مسائل تئوریک است اهمیت دادن کلیدی به اخلاق است یا در عنوان حکمت که حکمت معنای اصلی قرآنی اش همین اخلاقیات است. که متأسفانه جامعه ما در این بحران عظیم اخلاقی که گرفتار شده و آفت بزرگ جامعۀ ما است. از آنجایی که مرحوم غروی به هر حال تخصص‌شان عمدتاً در حکمت بود و فقه را هم از زاویۀ حکمت و عرفان وارد شده بودند و توانستند تلفیق بکنند، به صورت استدلالی و عقلانی این مبانی را بررسی بکنند، نه به صورت تقلیدی و ایستا، اخلاق را به خوبی مطرح کردند. در واقع به آن معنایی که خودشان هم عنوان می کردند، مسألۀ کلام. یعنی کلام را در زندگی آوردند، نه به صورت یک امر تئوریک، بلکه به عنوان پایۀ زندگی، هدف زندگی. این از نکات بسیار مهمی است که متأسفانه بسیاری از عالمان دینی ما از این موضوع غافل هستند. آموزش دینی و هدایت را عمدتاً در جنبه های نظری و تئوریک تلقی می کنند.
اما شاید جای این سؤال مطرح باشد که خوب در مقایسه با بزرگان دیگری مشابه خود مرحوم غروی که از درون حوزه های علمیه برخاستند، اندیشمندانی که مثل خود مرحوم غروی، آنها هم در برابر خرافات ایستادند، مواجه با یک سلسله تلخی ها و تنگ نظری ها شدند، مواجه با ممانعت ها و مقاومت هایی، آنها هم به قرآن بازگشتند، کسانی مثل مرحوم علامۀ طباطبایی که خوب در عزلت بود در قوم. او مهجور بود، کمتر میدان داشت برای فعالیت، اما به هر حال تفسیر المیزان را تدوین کرد. یا کسانی مثل طالقانی که به قرآن بازگشتند یا مثل استاد شریعتی، استاد محمد تقی شریعتی، پدر شادروان شریعتی، او هم حوزۀ علمیه درس خوانده بود، در کسوت روحانیت بود، ولی به هر حال به قرآن بازگشت و تعالیمش را از قرآن آغاز کرد.
خوب مرحوم علامۀ حکیم غروی چیزی کمتر از آن بزرگان نداشت! وقتی که به آن هوش و استعداد و آگاهی که از قرآن و نهج البلاغه و اشرافی که به عرفان و ادبیات داشته نگاه می کنیم، می بینیم که امکان بسیار بیشتری بود که از وجود پر خیر و برکتش بیش از این ملت بهره ببرند ولی مقایسه که می کنیم، می بینیم شرایط متنوع است، انسانها در یک محیط و در یک امکانات مساوی قرار ندارند. خوب به هر حال علامه طباطبایی در یک شرایطی بود که اقبال نسبی بالاخره طلاب در حوزه های علمیه بعداً کردند و این تفسیر المیزان در خانه های مسلمانان وارد شد و شناخته شد. یا مرحوم طالقانی به دلیل اینکه به تهران آمد و پایگاه خودش را مسجد هدایت در قلب خیابان اسلامبول که در مهمترین مناطق پر رفت و آمد تهران بود بناء کرد، و پایگاهی شد برای دانشجویان دانشگاه تهران، کسانی مثل مرحوم چمران، دکتر یزدی و دیگران، و کسانی که فعالین انجمن های اسلامی دانشجویی بودند، به آنجا رفت و آمد می کردند، شناخته شد بیشتر، و بعد هم زندانهای متوالی او را به هر حال او را در آن حد بالا آورد که در انقلاب شخصیت ممتازی بود. یا فرض کنید مثل شریعتی، استاد شریعتی او هم حوزه های علمیه را خواند و به قرآن بازگشت ولی در مشهد محیط بسیار مناسب تری بود تا اصفهان! در مشهد عمدتاً محصلین دبیرستان ها به کانون نشر حقایق اسلامی می آمدند، یعنی جوانان زیادتری، دانشجویانی، محصلینی اقبال کردند، طبیعتاً یک مقدار تأثیر بیشتری گذاشت.
به هر حال روزگار و محیط چنین میدان هایی را متأسفانه برای مرحوم غروی فراهم نکرد. من از زبان خودشان این اظهار نظر را عرض می کنم که همۀ شما بهتر از بنده می دانید. ایشان مرقوم فرمودند «همفکر و همدلان کم شمار بودند و به نتیجه مطلوب نائل نگشته ایم، امید داریم کتابها در آینده سودمند واقع شود». آن محیط خاص اصفهان با آن سلطه یی که روحانیون سنتی صاحب نام داشتند و با حمایتی که به هر حال آن بازاریان مهم اصفهان می کردند، طبیعتاً اندیشه ایشان مواجه با مقاومت هایی می شد و ممانعت هایی را به عمل می آوردند و شاید اگر نبود حمایتهای بی دریغ مرحوم حاج آقا رحیم ارباب شرایط بسیار سخت تر می شد.
به هر حال امکانات آن طوری که برای بعضی از کسان دیگری که همین راه را طی کردند، متأسفانه در آن محیط سنتی اصفهان، با آن شرایط سختی که بود، متأسفانه فراهم نیامد. شاید بشود گفت که از شهرهای ایران، این توجه به جنبه های سنتی دین بیش از حتی قم و بیش از مشهد حتی باشد. این که محیط متأسفانه برای ایشان سخت بوده است. به نظر بنده آنچه که از نظر خدا مهم است نه اقبال مردم، نه معروف شدن، نه شناخته شدن در همۀ شهرها و همه سطوح مردمی، مهم این است که خدا تلاش انسان را می بیند و بر اساس اخلاصش و تعبدی که به خدا داشته است ارزیابی می شود. ما در قرآن داستان حضرت ابراهیم را داشتیم، ابراهیم را در همان نوجوانی به آتش انداختند، از آنجا مجبور شد هجرت بکند! لوط خواهر زادۀ ابراهیم، مأمور قومی بود، ولی ما در قرآن نمی بینیم که روزگار به ابراهیم اقبال کرده باشد و یک قومی را در زمان خودش مأمور آنها بوده باشد، ولی ابراهیم فراتاریخی بود! ابراهیم خانه را، کعبه را ساخت که امتهای بعدی از آن هدایت سیراب شدند، پیامبر ما به دعای او مبعوث شد، در قرآن ابراهیم را به عنوان تنها امتی که مهر تأیید خدا بهش خورده تنها ملتی که خورده مطرح کرده، همه جا می گوید «مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ»، «مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ». ابراهیم در زمان خودش شناخته شده نبود، برای آیندگان راهی را گشود. و این یک اصلی است و ما در قرآن نمونه های دیگری هم داشتیم؛ اصحاب کهف سخنانی داشتند، دنبال توحید بودند ولی خریدار نداشت در زمان خودشان، مجبور شدند برای آنکه گرفتار آن سختگیری ها نشوند، و مجبور نشوند به آن آداب و فرهنگ عمل بکنند، در یک پناهگاهی بروند که از شر آنها لااقل حفظ باشند، آنچنان که مرحوم علامۀ غروی هم در سال 1350 استعفاء داد از منبر و محراب و به خانۀ خودش رفت، شبیه آن غار اصحاب کهف، که در همان خانه و با شاگردان محدود و با نوشتن کتابها پیامش را برساند. ولی می بینیم بعد از سیصد سال پیام اصحاب کهف وقتی که خداوند آنها را از خواب بیدار می کند، مردمانی که پیرامون آنها گرد می آیند، عده یی می گویند «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيهِمْ مَسْجِدًا»، آن موقع یک نفر خریدار اندیشه اینها نبود ولی بعد از سه قرن جریانی پیش می آید که کسانی حالا سخن از مسجد بناء کردن بر جایگاه آنها می کنند! یعنی این پیام جا افتاده است. شاید در آن دورانی که اصحاب کهف به غار رفتند، همان دوران ابتدایی در واقع بعد از حضرت عیسی است که پیروان او در شکنجه و فشار و آزار بودند و بعد وقتی که اندیشۀ مسیحیت روم باستان را می گیرد، روم شرقی را، شرایط کاملاً محیا می شود. یا ما در سورۀ یس داریم که خداوند سه رسول برای هدایت مردمی می فرستد، ولی راندمان کار این سه نفر فقط یک نفر است که از دورترین نقطه شهر «مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ» یک رجلی از دورترین نقطۀ شهر می آید ولی او را هم می زنند می کشند! یعنی راندمان سه تا رسول فقط یک نفر است! یک ایمان 5 دقیقه 10 دقیقه یی که او را می کشند! ولی این یک پیروزی و یک موفقیت است که در قرآن این داستان را ذکر کرده است.
حضرت موسی یک پیامبری است که مشهور است و معروف است ولی او به دنبال یک معلمی است که هیچ کس او را نمی شناسد و اسم او هم حتی در قرآن نیامده، حالا می گویند خضر بوده است و می گوید اگر هفتاد سال هم که شده باید راه بروم باید او را پیدا بکنم. اصرار می کند از او که به شاگردی بپذیرد خضر او را. ولی خضر ناشناس است و گمنام است ولی موسی شناخته شده است. می خواهم عرض بکنم که ما متأسفانه در زمان خودمان اعتبار را به کسانی می دهیم که معروف شدند، مشهور شدند، ولی در حساب خدا زمان باز می شود، چه بسیار کسانی که در آینده آنها را شناختند و آثارشان در طول زمان شناخته شد، و تأثیراتشان در نسل های گذشته به وجود آمد.
در هر حال آنچنان که قرآن به پیامبر هم فرموده «فَإِنَّمَا عَلَيكَ الْبَلَاغُ»، وظیفۀ تو فقط گفتن است، بقیه اش با ما هست. از نظر سیاسی هم همه می دانید این سرنوشت کوبا را که همه مطالعه کردید، فیدل کاسترو موفق می شود کوبا را انقلاب بکند و به آن نتایج دلخواه برساند. روژه گارودی که کتابی نوشته راجع به انقلاب کوبا، در آنجا اشاره کرده است که چگوارا می خواست این انقلاب را توسعه بدهد، فکر می کرد در بولیوی و در کشورهای دیگر هم خوب این انقلاب بشود، فکر می کردند حالا که ما آزاد شدیم چرا کشورهای دیگر را بهره مند نکنیم؟! ولی شکست خورد این انقلاب در جاهای دیگر. روژه گارودی به وضوح توضیح می دهد که چرا!  اینچنین نیست که فقط به خواست انسانها باشد، انقلاب یک حالت خاص است، در یک شرایطی که همۀ امکانات مهیاء بشود شکل می گیرد. حالا انقلاب یک مثال است، موفقیت انسانها هم در به تحقق رساندن آن خواسته های بسیار متعالی خودشان هم لازم است که شرایط دیگری هم دست به دست هم بدهد.
به هر حال بسیار متأسفیم که در زمان حیاتش آن مرحوم متأسفانه آنچنان که شایسته بود و لازم بود فراهم نشد تا قدرش بهتر شناخته شود. ولی خدا را شکر که به هر حال اندیشه های ایشان تدوین شده است و در بخش های مختلف و به همت همۀ دوستان به خصوص جناب دکتر غروی فرزند بزرگوار آن مرحوم اینها تدوین شده و توضیح داده شده است. همان طور که دکتر شریعتی پیامهای پدرش را توانست به روشنی، متناسب با فرهنگ و ادبیات نسل بعد بیان بکند، خدا را شکر که جناب دکتر هم آن اندیشه ها را توانسته اند در این زمانه که ضرورت هست، به خصوص این مقاله یی که در مورد حضرت علی نوشتند و جایگاه علی را که نه محدود به سیاست بود و بلکه آن امامت ازلی او را معرفی کردند، به هر حال جهانگیر شد. شاید شما در ایران کمتر متوجه بُرد این مقاله شده باشید ولی در خارج از کشور، در بسیاری از سایت ها، انعکاس پیدا کرد و مورد توجه قرار گرفت. ولی آنچه که بیشتر اهمیت دارد به نظر بنده و در چنین روزی باید روش تکیه کرد و توجه کرد، نقش بازماندگان، منظورم از بازماندگان تنها بازماندگان نسبی نیست، سببی و نسبی با هم توأم است و هم همۀ همفکران. به هر حال به تعبیر قرآن می گوید «تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ»، به هر حال آنها انسانهای هدف دار و آرمان طلبی بودند که میدان حیات را خالی کردند، دستآوردهای آنها متعلق به خودشان است و دستآوردهای شما متعلق به خودتان. می گوید شما از عملکرد آنها بازخواست نمی شوید شما از عملکرد خودتان. آنچه که هست این که ما امروز چه کار می توانیم بکنیم.
در هر حال می شود یک کار فرهنگی برای تصفیه و پاکسازی دین اسلام از این خرافات و شاخ و برگهایی که بهش اضافه کردند بر مبنای البته کتاب خدا و سنت انجام داد، هم برای نجات کل اسلام از شر این ناخالصی هایی که متأسفانه چهره اسلام را تیره کرده در سطح جهان، و هم برای نجات تشیع، نجات آموزه های اهل بیت مطهر پیامبر، از شر این غلو و بد فهمی هایی که توسط قدرت طلبان به دامن این مکتب نشسته.
متوسل می شوم به این آیه انتهایی سورۀ آل عمران که فرمود «یا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ». اولین گام صبر و مقاومت است! در شرایط بسیار بسیار سختی به سر می بریم! باید صبر و مقاومت و شکیبایی داشت در برابر این دشواری ها، در برابر داعش منشی های هم خارجی و هم داخلی، «اصْبِرُوا وَصَابِرُوا» یکی صبر متقابل است یکی صبر فردی است. «اصبروا» صبرهای فردی است، شکیبایی هایی که هر کسی در زندگیش، در برابر مشکلات باید داشته باشد، «صابروا» در باب تفاعل، در مقابل صبر و مقاومت کسانی که مقابل حق قرار دارند در مواضع باطلشون، به همان نسبت در مواضع حق باید پافشاری بیشتری کرد. بعد «رابطوا» تقویت ارتباطات، تشکیلات، با هم کار کردن، تیمی کار کردن، از هم رنجیده نشدن، قهر نکردن، کناره نگرفتن، این توصیه الهی است. و سومی هم تقوی است، self control، خویشتن داری، پروای خدا و تسلط به نفس در برابر شیطان و شرّ وسوسه های او، همه اینها دست به دست هم می دهد و باعث فلاح و رستگاری می شود.
انشاء الله که خدا مقامات آن حکیم علامه، آن استاد بزرگ را متعالی بگرداند، همۀ اسیران ما به خصوص جناب دکتر غروی را از این گرفتاری ها و موانعی که برای او پیش آورده اند آزاد بکند.
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا