كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ

تاریخ ایران گویای تکرار حوادث و رویدادها است. علیرغم این واقعیت تاریخی، مردمان این سرزمین در هر عصر، به گزشته خود ننگریسته و از آن نیاموخته‌اند. علامۀ غروی در همان سالهای آغازین انقلاب اسلامی، پیوسته مردم را به درس گرفتن از تاریخ، خصوصاً تاریخ اسلام، و نیز عنایت و توجه ویژه داشتن به آیات و سنت پیامبر و ائمه علیهم السلام سفارش کرده، و هشدار داده‌ است. مطلب زیر متن مکتوب، یکی از خطبه‌های جمعۀ وی، در شهریور سال 1359 است. پیام این خطبه متناسب است با حوادث جاری این روزهای زمستانی سال 1396 ایران و جهان اسلام. وی به خصوصیات و صفاتی از مردم و مسلمانان و مؤمنان، از منظر قرآن، می‌نگرد که ریشۀ نابسامانی‌ها و عقب افتادگی‌های امت و مانع وحدت ملت‌های اسلامی است. وی می‌گوید: برنامه‌های دینی برای این است که ملت با هم یکجور فکرکنند، اختلاف کلمه وتحزُّب ما بین آنها نباشد… چطور است که با یک میلیارد جمعیت مسلمان نمی‌توانیم کوچکترین برنامه‌های اسلام را به طور صحیح انجام دهیم؟… کسی که قرآن بداند، بهتر می‌تواند معاویه بشود! ابوجهل هیچ وقت نمی‌توانست معا‌ویه بشود و آثارش در بشر شکنی و دین شکنی و از بین بردن احکام اسلام مثل معاویه باشد…
 يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ، وَإِنَّ هَٰذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ، فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ، فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّىٰ حِينٍ، أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ، نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَل لَّا يَشْعُرُونَ إِنَّ الَّذِينَ هُم مِّنْ خَشْيَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ، وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ، وَالَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لَا يُشْرِكُونَ، وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَىٰ رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ، أُولَٰئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ (مؤمنون 51 تا 61)
ای پیامبران بخورید ازچیزهای پاک وعمل صالح انجام دهید، من بدانچه شما می‌کنید آگاهم، وهمانا این امت شما، امتی است یک پارچه و واحد. ومن پروردگار شما هستم، پس از «نافرمانی» من بپرهیزید. اما پاره پاره کردند کارشان را میان خودشان و متفرق شدند، (به طوری که) هر گروهی بدانچه نزد خود داشت شادمان شد. پس ایشان را درغفلتشان رها کن،تا وقتش فرا رسد.آیا می‌پندارند آنچه را ازمال و فرزندان به ایشان کمک می‌رسانیم، شتاب داریم که خیرات و برکات به آنها بدهیم؟ بلکه اینها شعورندارند. همانا کسانی که از ترس پروردگارشان بیمناکند، و آنان که به آیات پروردگاشان ایمان دارند، و آنان که برای پروردگارشان شریک نمی‌آورند و آنانکه از آنچه داده شده‌اند، می‌دهند، و دلهایشان لرزان است از اینکه به سوی پروردگارشان بازمی‌گردند، اینان در کارهای خیرمی‌شتابند و برای انجامش از یکد یگرسبقت می‌گیرند.
بازهم می‌گویم؛ ما تا به کتاب الهی آشنا نشویم و درست محتویات و مندرجاتش را نفهمیم به جایی نخواهیم رسید! مگرمعنای ترقی چیست؟ آیا معنایش جز این است که انسان در آن پله‌یی که هست، رهایش کند و برود پلۀ بالاتر؟ بازهم بخواهد پیش برود، آن پله را هم رها کند و برود بالاتر؟! اگر یک ملتی در یک حال بمانند، ترقی نکرده‌اند، بلکه به یک حال ماندن ملت، دلیل براین است که معنای ارتقاء و تعالی و تکامل وپیشرفت را نفهمیده و درک نکرده است و این دیگرآفتی است مهم! این است که ما کمبودمان فقط ناآگاهی و نشناختن است! خداشناسی، دین شناسی، کتاب خدا شناسی، پیغمبرشناسی، هدایت کننده شناسی، دوست شناسی، دشمن شناسی، خیر شناسی، شر شناسی، صلاح شناسی، فساد شناسی، همه‌اش شناخت است و این را اکثریت ما فاقدیم! یعنی نداریم! حتی می‌خواهم بگویم کمش را هم نداریم! ما آگاهیِ کم هم نداریم!! اصلاً آگاهی نداریم! و اگر چنانچه ما به کتاب الهی آشنایی پیدا کنیم، همۀ آن شناختها درش هست. کُلُّ الصَّیدِ فی جَوفِ الفَرا[1]، چونکه سد آمد نود هم پیش ما است. همه این آشنایی‌هایی که یک جامعه مترقی و انسانی و متمدن وا قعی بدان نیا ز دارد در قرآن هست. منتهی آشنایی به قرآن نداریم، چرا؟! نمی‌دانم!! بگویم ایمان به قرآن نداریم! شاید ایمان ضعیف هم اگرهست داشته باشیم. یعنی آنکه مسلمان است دیگر ایمان به قرآن دارد! نمی‌تواند نداشته باشد! پس چرا نمی‌خواهد بفهمد قرآن چه گفته؟! این درد ا ز کجا می‌آید؟! چکار کرده‌اند با ما، قرنها، که ما را به اینجا رسانده‌اند! که قرآن، کتاب الهی را بگزاریم کنار؟! به همه چیز متشبث می‌شویم الاّ به قرآن! همه جور دلیلی می‌آوریم، الاّ از قرآن! چطور شده؟! قرآن که همه چیز را بیان می‌کند. قرآن وقتی می‌خواهد بگوید از ملا چیز بپرسید، ببین چه می‌گوید:
فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ (نحل 43 و 44)
این دنبالش هست یا نیست؟! هست! بِا لبَیِّنَاتِ وَ الزُّبُرِ! یعنی آنچه را که نمی‌دانید از اهل دانش بپرسید، ولی با دلیل‌های مبنی برکتاب بپرسید. که آقا به چه دلیل این حرف را زدی؟ کجای قرآن است؟ کجای حدیث است؟ فهمیدی؟ قرآن بِا بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ را بلافاصله بعد از موضوع طرح سؤال می‌آورد تا تو بدانی جوابت چگونه که باشد درست است!! با دلیل، با برهان، با کتاب (زبور)! اینقدر مردم را آگاهی می‌دهد وآزاد بارشان می‌آورد و مستقل و عقلی و محقق و مدبر و فکور، که هرگز کلاه سرشان نرود، و از ظاهرهای آراسته و از متدینهای بی‌دین فریب نخورند!! این است قضیه.
خلاصه در این آیات خطاب است به پیامبران، به همه پیامبران. درقرآن خطاب، عمومی و نوعی است، یعنی همه پیغمبرها یکی هستند، یک هدف دارند، همه موحدند، همه هادی هستند، همه خیرخواه خلق هستند، همه برای مصلحت قوم قیام کرده‌اند، همه برای اینکه عدل و قسط جاری بشود، از طرف خدا آمده‌اند، که: لَقَد اَرسَلنَا رُسُلَنَا بِا لبَیِّنَاتِ (حدید ٢٥)، اینهمه بیّنه، اینهمه دلیل، همه را با دلیل فرستاد‌یم، وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ (حدید ٢٥)، و با آنها کتاب و میزان فرستادیم، کتاب فرستادیم با میزان، تا چطور بشود؟ برای چه چیز؟! برای اینکه دو رکعت نماز بخوانی؟! اگر خدا به رکعت نماز من و تو احتیاج داشته باشد، مستکمل است، فقیر است، عاجز است، محتاج است، که ما عبادت بکنیم تا او بزرگ بشود، این است؟! این که کفر است! این بالاترین کفرها است! من و تو احتیاج داریم، پس من و تو که احتیاج داریم باید ببینیم این برنامه‌های دینی برای چه وضع شده است؟ همان نتیجه را ازش بگیریم. این برنامه‌های دینی برای این است که ملت با هم یکجور فکرکنند، اختلاف کلمه وتحزُّب ما بین آنها نباشد.
وَمَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ (مائده ٥٦)
قرآن همینجور نمی‌گوید، حزب الله غالبند! اول می‌گوید حزب الله کیانند! وَ مَن یَتَوَلَّ الله، کسی که خدا را دوست بدارد و کار خدا را انجام بدهد، وَ رَسوُلَهُ، پیغمبر را دوست بدارد، چون ولایت معنایش این است! ولایت آن مفهومِ متولی کارها بودن، درش محفوظ است، وَ الَّذینَ آمَنوُا، با همه اهل ایمان دوست باشد و کارهاشان را برگزار کند. این می‌شود جزو حزب الله و غالب هم هست. همینطور هوایی که حرف نمی‌زند!! شرائط موضوع را می‌گوید. وَمَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ.
جمعه و جماعت هم برای وحدت است، برای این است که همه با هم انس بگیرند، همدیگر را بشناسند، همدیگر را هدایت کنند بدیهای اجتماع را رفع کنند، چون بدیهای جامعه ناشی از بدیهای شخصی است. جامعه که یک چیزی جدا از افراد نیست، که افراد جدا باشند و جامعه هم آن کنار یک چیز دیگر باشد. همین افرادند که تشکیل جامعه می‌دهند، صلاح جامعه به صلاح افراد است، فساد جامعه به فساد افراد است. افراد که فاسد شدند جامعه هم فاسد می‌شود. افراد که صالح شدند جامعه هم صالح می‌شود. پس هدف از وضع چنین اجتماعاتی این است که افراد باهم تماس بگیرند، همدیگر را بشناسند، یکدیگر را هدایت کنند، دشمنی‌ها از بین برود، کدورتها مرتفع شود، احتیاجات رفع گردد، هرکسی هرچه می‌داند و می‌تواند نسبت به دیگران انجام دهد، ضعیف و قوی شناخته شوند، از قوی بخواهند که از ضعیف هوا داری و طرفداری بکند، طبق برنامه‌ها و دستورهای دین.
بناءبراین کنگره‌هایی که اسلام تشکیل داده، مثل نماز جمعه، هفته‌یی یک مرتبه و کنگرۀ حج، سالی یک مرتبه، تا از همه بلاد اسلامی در آنجا مجتمع بشوند، برای چه؟ وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْنًا (بقره ١٢٥)
نمی‌گوید: مَثَابَةً للمؤمنین، می‌گوید: مکه مرجعی است که باید تمام مردم دنیا درآنجا هدایت شوند. واحتیاجات رفع بشود. مَثَابَةً لِّلنَّاسِ، مکه مرجع تمام مردم است. آن وقت خود مسلمانها هم می‌روند آنجا، این یک چیز است و آن چیز دیگر!! با هم اختلاف دارند، با هم به نظر کینه و عداوت نگاه می‌کنند، همان دشمنی‌ها باشد، هیچ با هم تماس نگیرند، هیچ اشکالی رفع نشود، هیچ تبانی و توافقی حاصل نگردد، هیچ مشورتی نباشد، هیچ اتحادی بوجود نیاید. با اینکه اینها که حج می‌روند، اهل قرآنند دیگر!! همه می‌گویند ما مسلمانیم، ولی به مکه می‌روند و برمی‌گردند و حال آنکه مذهبشان لا ینحل باقی مانده، اختلافات شخصی‌شان به همان صورت! همینطور بدی‌ها باشد، این سران ناشایسته بر مسلمانها در بلاد و در کشورهای مختلف مسلط باشند. حج می‌روند و می‌آیند و خیال می‌کنند عبادت کرده‌اند و خدا ازشان راضی شده. چکارکردی؟ خدا را بزرگ کردی؟ یا برای خودت کارکردی؟ دین این است که برای خودت و برای اجتماع کار بکنی! چکار کردی و آمدی؟
یکی در مراسم حج به حضرت صادق گفت: به! چه شعارهایی می‌دهند اینها! «لبیک» شان (به زبان ما) گوش فلک را کر می‌کند! همه جا طنین انداز شده! فضا را گرفته است صدای «لبیک»! حضرت فرمودند که :
وَ الله ِاَصواتُهُم عِندَ الله ِاَبغَضُ مِن صَوتِ الحَمیرِ.
به خدا قسم پیش خدا این صدایشان از صدای الاغها پست‌تر است.
چرا؟ چون به نظر امام اینها نیامده‌اند برای دین و وحدت و اجتماع و اسلام و رفع پریشانی بشریت و اجراء عدالت و نظم و نشر توحید در سرتا سر جهان کار کنند!! اینها فقط داد می‌کشند‌.
داد هرچه می‌خواهی بکش، چه نتیجه‌یی می‌گیریم ما؟ اگر با قرآن مأنوس بودیم، یا کسی حج نمی‌رفت یا با این نتیجه می‌رفت. مأنوس به قرآن نیستیم! این حجها، حج‌های معاویه‌یی است، نه حج قرآنی. باقی عباداتمان هم ازهمین قبیل است. نه ما، همۀ مسلما نها! واِلاّ چطور سیسد و سیزده نفر مسلمان بر دنیا چیره شدند در جنگ بدر؟! اولین جنگ پیغمبر، جمعیت مسلمانها سیسد وسیزده نفر بودند، اسلحه شان هم دوتا نیزه شکسته وسه تا شمشیر شکسته بود. بقیه چوب دستی داشته‌اند، وکوبیدند مشرکین را، که دیگر کوبیده شدند برای ابد.
وحالا چطور است که با یک میلیارد جمعیت مسلمان نمی‌توانیم کوچکترین برنامه‌های اسلام را به طور صحیح انجام دهیم؟ چرا؟ چون آن طور که دین گفته است نماز بخوان نمی‌خوانیم! آنطور که دین گفته حج بکن، نمی‌کنیم!
تعریف قرآن از حج این است:
وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَىٰ كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ لِّيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ (حج 27 و 28)
این حج برای این است که مردم منا فعشان را از نزدیک معاینه کنند، یعنی با هم بنشینند، اتحاد بکنند و منا فعشان را تأمین نمایند. شر دشمن را رفع کنند، عیبهای داخلی و خارجی، شخصی و اجتماعی را رفع کنند. خوب وقتی نخواستند مردم، یعنی نفهمیدند که دینشان واقعاً چه می‌خواهد، می‌رود مکه و می‌آید و خیال می‌کند عبادت کرده است! می‌گوید: خوب این تکلیف را از دوش خود انداختم. اگر اینجور است می‌خواهیم ببینیم معاویه‌ها و یزیدها ومنصورها و هارونها و مأمون‌ها و دیگران، مکه نمی‌رفتند؟ یا می‌رفتند؟ خوب آنها هم می‌رفتند، اما آن کاری را که باید بکنند نمی‌کرند! پس حج نبوده. ماهم که برویم همینطور است! فرق نمی‌کند! آیا روی پیشانی‌مان نوشته شده است که خدا این عمل‌مان را قبول کرده؟ یا در قرآن بیان کرده است که اگر چکار کنی عملت قبول است؟ درباره نمازی که در اعلا درجه اهمیت است، قرآن می‌فرماید:
اَقِم ِالصَّلوَةَ لِذِکری، «لام» لام تعلیل است، یعنی نماز را بپای بدار، برای اینکه همیشه بیاد من باشی! هیچ وقت از یاد خدا غافل نباشی! تو که پنج مرتبه در روز با خدا پیمان می‌بندی، دیگر یادت می‌رود؟ نه! از خدا غافل نیستی، اگر دیگر یادت می‌رود پس نمازت لقلقه زبان است! طوطی‌وار چیزی گفته‌ای!! عبادت نیست! نماز نیست، که؛ اِنَّ الصَّلوَةَ تَنهَی عَن ِالفحشاء و المنکر (عنکبوت ٤٥)، نمازی که جلو انسان را ازهمۀ بدیهای باطنی و ظاهری می‌گیرد نماز است، واِلاّ «فَوَیلٌ لِلمُصَلّین» هم در قرآن است! اَلَّذینَ هُم عَن صَلَوتِهِم سَاهوُنَ، آنهایی که نمی‌فهمند چه کار دارند می‌کنند، غافلند از حقیقت نماز ومقصد نماز و نتیجه‌یی که از نماز مقصود بوده است! همۀ اینها به واسطۀ ناآگاهی از قرآن است! ناآگاهی، کار را به اینجا رسانده! حتی آن کسانی که عرب هستند، یک مقداریش را می‌فهمند! با آنها چکار کرده‌اند؟ آنها که یک مقداری از آن را می‌فهمند، چرا به همان مقداری که می‌فهمند از قرآن استفاده نمی‌کنند؟ و کنار گزاشته‌اند؟ اینکه قرآن می‌فرماید:
وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ (هود ١١٣)
یعنی تکیه نکنید به کسانی که ستم می‌کنند و کمک نکنید به کسانی که اهل تعدی هستند.
وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ (مائده 2)
کمک نکنید به ظالم، کمک نکنید به گنهکار، هرگناهی که مرتکب شده باشد.
اینها را که دیگر می‌فهمند! پس چطور است که این سران ناشایسته برگردن آنها سوارند؟ همان‌هایی که هزارشان در مسجد النبی و مسجد الحرام نماز می‌خوانند! همانها اینها را می‌فهمند یا نه؟ نمی‌بینند که این سران‌شان چه ستمها می‌کنند، چه ظلمها می‌کنند چرا ساکتند؟ چطور اطاعت ازشان می‌کنند؟ پس چه نیرویی بوده است که ملت اسلام را از قرآن جدا کرده است؟ برای اینکه نمی‌توانسته‌اند قرآن را مطلقاً کنار بیندازند، آمدند میانۀ عرب، تجوید درست کردند، و میانه عجم گورستان. در میان عجم مثل ماها، قرآن برود گورستان و آنجا بخوانندش، میانۀ عرب هم که نمی‌شد این کلاه را سرشان بگزارند، از این جهت گفتند، حروف را باید از مخرج اداء بکنند، خوب بخوانید و با صدای خوب، آن وقت است که ما هم می‌گیریم نوارش را، مثل؛ اِذَا الشَّمسُ کُوِّرَت، کُوِرَت!
و همچنین چند جور می‌خواند و شما هم حظ می‌کنی و قرآن را ضایع می‌کند. این قرائت‌ها از کجا آمده؟ از امام آمده است؟ قرآن این است که نوشته شده! این قرّاء چه کسانی بودند؟ و کجا قولشان حجت است؟ آن وقت اینها را می‌خواند و شما هم خوشحال هستی که می‌بینی چند جور می‌خواند. واقعاً من عرق می‌کنم، آتش می‌گیرم، چاره ندارم، به کی بگویم که این چه طوری است؟ قرآن را هرطور می‌خواهی بخوان، فقط غلط نخوان! دیگردرست است! حروفش را از مخرج ا داء کن، ولی ساده! عملش مقصود است! نسخۀ طبیب است، حالا تو می‌خواهی به لحن خوب بخوان و با سرود و روزی هزار مرتبه این نسخه را بخوان و عمل نکن، خوب می‌شوی؟! و ببوس و بغلت بگزار، روسرت بگزار، پیشش بلند شو، پایت را دراز نکن پیش نسخۀ طبیب، و همۀ این کارها، خوب می‌شوی؟! هرگز! هرگز بوی سلامت به مشامت نمی‌رسد! به قرآن باید عمل کرد! این است که قرآن می‌فرماید:
وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا (اسراء ٨٢)
این قرآنی که ما نازل کردیم شفاء و رحمت است، برای آن کسی که گرویده است و پای بند به قرآن شده، گرایش به قرآن پیدا کرده، ایمان کامل به قرآن آورده است، ولی اگر چنانچه ستمگر باشد، این قرآن جزخسارت چیزی بر او نمی‌افزاید.
بناءبراین کسی که قرآن بداند، بهتر می‌تواند معاویه بشود! ابوجهل هیچ وقت نمی‌توانست معا‌ویه بشود و آثارش در بشر شکنی و دین شکنی و از بین بردن احکام اسلام مثل معاویه باشد. مگر اینکه بگوید من مؤمن به قرآنم و آن کارها را بکند، مثل معاویه، و از ناآگاهی مردم آن طور برداشت کند و آن طور سوء استفاده نماید! غرض این است که اعمالی را که انسان می‌کند، برای تمامش، قرآن «لام» آورده، «لام» لام تعلیل است، یعنی علت همه چیز را بیان می‌کند. کدامش است که ندارد؟! همۀ احکام دارد! می‌گوید علت این حکم است! یعنی برای این جهت این حکم را وضع کرده! ائمۀ هدی صلوات الله علیهم نقش‌شان در اسلام همین بوده. بنی امیه و بنی عباس مردم را سرگرم می‌کردند به اینکه قرآن خطش خوب باشد وکاغذش خوب باشد و با آب طلا نوشته شود، مسجد، ساختمانش چطور باشد و نقاشی باشد و فرشش چطور باشد و تشریفاتش چه باشد. امام جمعه‌ها و جماعت‌ها نعوذ بالله لباس‌شان جدا باشد، لباس‌شان با لباس مردم فرق داشته باشد، خصوصیاتشان فرق داشته باشد. همه چیز، اما از حقیقت هیچ چیز!! امامها فقط مُهَیمِن بودند. یعنی مراقب بودند هر حکمی که عملاً یا علماً عوضش می‌کردند، بگویند درست نیست.
اخبار را که بخوانید می‌فهمید که بنی امیه و بنی عباس هم می‌دیدند اینها مراقبند، عالمند، می‌فهمند و می‌دانند، از این جهت با اینها دشمن بودند. سِرَّش این بوده که ائمه آگاهی به مردم می‌دادند، و چیز دیگری جز این نبوده!! ولی چه کنم که همان اخبار اهل بیت از میانۀ ما رفته و جایش اخبار اسرائیلی آمده است. آن چرندها و مزخرفاتی که یهودیها دسیسه کرده‌اند و درکتابهای ما درج کردند، حالا درمیان ما، آنهایش مانده و حقائقش نیست، حتی حرفش هم نیست!
این است که فقط آگاهی یافتن ملت از قرآن مهم است و باید مورد توجه قرارگیرد، نه چیزهای دیگر!! شما اگر اخبار را مراجعه کنید می‌فهمید که ائمه اسلام سلام الله علیهم کارشان همین بوده. هرجایی یک آیه‌یی را بد معنی می‌کردند، ائمه مراقب بودند و می‌گفتند که اینجا، این نیست، این را اشتباه کرده‌اند، یا اشتبا ه نیست، غرض بوده، زیرا خواسته‌اند معنای قرآن را تحریف کنند و یک حکمی را از بین ببرند و یا حکمی را به این سیاست و به این نظر از بین برده‌اند و برداشته‌اند. و می‌گفتند که آزادی مردم باید چطور باشد، حکومت مردم باید چطور باشد، رئیس بر مردم باید چطور باشد، هرکسی هرکاری دستش هست باید چطور باشد، با چه شرائطی باید باشد. پیوسته ظلم و فساد آن دستگاه رامعرفی می‌کردند، منظورشان هم این بود که یک وقت اینها به عنوان اسلام رواج نگیرد واسلام واقعی کوبیده بشود. تا بلکه حقائق اسلام بماند اقلاً!! و از همین جهت هم دانشمندان اهل تسنن، کسانی که معتقد بوده‌اند، واقعاً شاگردی کرده‌اند پیش حضرت صادق و باقی ائمه، اول محدثی که کتاب نوشت در اهل تسنن مالک بن انس بوده و از شاگردهای حضرت سجاد است. باقی هم همه شاگردی کرده‌اند، و تا آنجایی که اخبار پیغمبر صلی الله علیه و آله را اهل تسنن ضبظ کرده‌اند البته حدیثهای جعلی هم توی کتابهاشان هست، آنها هم ازهمین برنامۀ ائمه که: «مراقب بودند وگوشزد می‌کردند که این عالم، عالم دینی نیست، این منصوب است، این را بنی امیه وا داشته‌اند، این را بنی‌عباس واداشته‌اند، وحقیقت را نگفته است»، اطلاع داشتند و بیدار کار بودند، تا آن اندازه‌یی که الآن، همۀ حقائق اسلام، درکتابهایشان هست و اینها هم از برکات ائمه بوده است، که کارشان همین بود، که هرعیبی پیدا می‌شد تذکر می‌دادند، و اصحاب و یارانش هم می‌نوشتند و در شهرها پراکنده می‌شدند، و وَلَوسِرّی می‌گفتند. این اخبار ضبط می‌شد و بدین ترتیب حقائق اسلام ماند.
این کار کوچکی بوده؟ این خیلی کار مهمی بوده است که ائمه بعهده گرفته بودند، آن وقت یهودی‌ها یک چیزهایی را برداشتند و توی کتابها نوشتند و به عنوان حدیث، به ائمه هم نسبت دادند. حدیثهای جعلی که وا قعاً آدم شاخ در می‌آورد. من وقت شما را عزیزتر می‌دانم، و الاّ چند تاش را می‌خواندم برایتان، تا ببینید چه مزخرفاتی را به ائمه نسبت داده‌اند ومردمان ساده هم برداشتند و نوشتند درکتابها، نه دانشمندان! کتاب را اول آدم عامی از زبان دشمن برمی‌داشته، می‌نوشته است و کم کم این کتاب رسمیت پیدا می‌کرده است و چون مشهور می‌شده، مردم هم به قرآن و حدیث واقعی آشنایی نداشتند، می‌پزیرفتند، به هرحال دین از بین رفته است! یک قسمت از چیزهایی که دین را از بین برده همین‌ها بود.
عقاید اسلام درمرتبۀ اول در قرآن هست و بعد هم در احادیث صحیحه، از سنت نبوی و احادیثی که ائمه ازخود پیغمبرروایت می‌کنند. این را بدان که ائمه ما یک کلمه ازخودشان نمی‌گفته‌اند، همه اش «رَوَی جَدُّنا اَنَّ جِبریل اَنَّ البارِی» را سر آغاز گفتۀ خود قرار می‌داده‌اند، و خودشان ناقل از پیغمبر بوده‌اند. چه محدثی است که راوی حدیث باشد و محکمتر ومتقن‌تر و متقی‌تر و عادل‌تر از آنها باشد؟ علم و تقوای ائمه، مورد اتفاق تمام اهل سنت بوده است! کسی در تقوی یا علم آنها خدشه‌یی وارد نساخته! یک عده‌یی بوده‌اند به نام «نواصب» که حالا اسم و نام و نشانی از آنها نیست، دشمن اهل بیت بوده‌اند و حکم دیگر داشتند. ولی باقی اهل تسنن ائمه را به علم و تقوی و بلکه اعلمیت پزیرفته‌اند، از قدیم هم همینطور بوده، ولی در عمل ملت مسلمان از هم جدا هستند!
اگر از شما سؤال کنند دو دسته‌یی که به تمام معنی با هم دشمنند و مادۀ اتفاق در مرامشان وجود ندارد، که را نشان می‌دهید؟! می‌گویید این دو تا با هم دشمنند. اما اینها لااقل در مقامی که خواهند کشورها را در حیطۀ تصرف خودشان در بیاورند و می‌بینند که منافع مشترک دارند، باهم توافق می‌کنند و منافع مشترک‌شان را حفظ می‌کنند و مسلمانها، شیعه‌شان و سنی‌شان، این شیعه و آن شیعه، این ملاّ و آن ملاّ، این کاسب و آن کاسب، این تاجر و آن تاجر، این فاجر و آن فاجر، هیچ هیچ توافق و اتحاد ندارند. هدف داشتن، مقصد داشتن، این که باید چه کنیم، چطور وحدت ایجاد کنیم، چطور نگزاریم وحدت بهم بخورد، ابداً!! پس ما ذلیل‌ترین مللیم! بدان! ذلیل! این ملت ذلیل است، هرگز به جایی نمی‌رسد! حقش است که استعمار برش حکومت کند! هزار میلیون جمعیت مسلمان، اینطور باشند! و مسلمان آن طور بود که سیسد و سیزده نفرش دنیا را می‌کوبید، آنطور باید بود!
حال بیان مختصری از آیات:
ای پیامبران بخورید از چیزهای طیب. طیب یعنی پاکیزه و بی ضرر، و حلال را قرآن طیبش نامیده است، نفع دارد و زیان ندارد. اما آن چیزهایی که حرام است، اگر کامت را هم شیرین می‌شود، زهرآلود است، دهنت شیرین می‌شود، اما می‌کشدت. از این جهت اسم حلال را طیب می‌گزارد. ای پیامبران حلال بخورید، و عمل صالح بکنید، تا تکلیف همه معلوم شود. ببین قرآن این است؛ «كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا»، اگر طیب نخورید، عمل صالح وجود ندارد ای پیغمبرها! به پیغمبر هم می‌گوید، تا تکلیف همه معلوم بشود.
إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ؛ نگو توجیهش می‌کنم و کلاه سر مردم می‌گزارم و این جور بیان می‌کنم و آنجور شرح می‌دهم و این را مخفیانه می‌کنم وآن را مخفیانه! خیر! إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ، من که خدا هستم جزئیات اعمالتان را می‌دانم و نیز باطن و ظاهرتان را، و من روی عمل شما و باطن شما و نیت شما، از شما حساب می‌کشم. نه دزدی و دغلی و عوام فریبی و کلاه سر این و آن گزاشتن!
وَإِنَّ هَٰذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ، ای ملت، ای امت، بدانید که شما امت مسلمان، یک امتید، سد جور امت نیستید! امت به آن گروهی می‌گویند که تابع یک قانون و رهبری الهی باشد، که همان قانون قرآن است. آن کسانی که تابع یک قانونند و آن قانون نمی‌تواند دو جور باشد. تو می‌گویی قرآن مشکل است، قرآن هم متوالی می‌گوید: وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ (قمر١٧)
وقتی «غرض» در کار باشد، همه چیز را می‌شود توجیه و تأویل کرد. شما می‌گویید: آقا سلام علیکم، صبحکم الله بالخیر، خیلی هم متواضع، خیلی هم با ادب. من اگرغرض داشته باشم می‌گویم: ببین حقه باز متقلب را، آمده است با این تزویر به من سلام می‌کند که کلاه سرما بگزارد. شما را حقه باز و مدلس و مزور قلمداد می‌کنم. بناءبراین آدم باید بی غرض باشد تا به حقیقت دست یابد، و الاّحرف را همه جوری می‌شود تأویلش کرد، ولی برای آدم عاقل نمیشود تأویل و توجیه کرد! آنکه خودش فکر کند و مستقل باشد و افسار و دهنه توی دهنش نزده باشد و داده باشد زید و عمرو، تا مقلدوار به هرطرفی که می‌خواهند، بکشندش، و چشم بینای عقلش را نبسته باشد و گفته باشد، من کورم تو بینا، هر‌جا می‌خواهی مرا ببر! کسی که اینطور نباشد، می‌فهمد! خلاصه می‌فرماید: یک امتید، وَأَنَا رَبُّكُمْ، من پروردگار شما هستم، می‌خواهم شما را پرورش بدهم، ترقی بدهم، در دنیا و آخرت سعادتمندتان بکنم، پس باید برنامۀ یک امت بودن را که برنامۀ من است حفظ کنید! باید تقوی داشته باشید و پاک باشید و بترسید از نافرمانی من، که کار من روی حساب است. بعد می‌فرماید:
فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ، این از عیبهایی است که قرآن پیش بینی می‌کند، یعنی این امت کارشان را تکه تکه و پاره پاره کردند، شدند حزب، حزب، و هرحزب و گروهی به آنچه خود دارد و خود می‌گوید خوشحال است. این یکی می‌گوید همین است که من فهمیده‌ام و این درست است وآن یکی هم همین را می‌گوید. این می‌شود اشعری، آن می‌شود معتزلی، یکی می‌شود حنفی و دیگری می‌شود شافعی، این می‌شود اصولی، آن می‌شود اخباری، یکی می‌شود شیعۀ هفت امامی، دیگری می‌شود شش امامی، یکی هم چهار امامی، و همچنین تا آخر همه در اختلافند.
آیۀ كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ، در دو جای قرآن آمده است و چون ملت باید با قرآن مأنوس شوند این آیه را هم ترجمه می‌کنم. گرچه چون عادت نکرده‌ایم، باز هم ولش می‌کنیم و به همان شنیدن اکتفاء می‌کنیم، ولی بازهم باید گفت و هشدار داد! بلکه از مکرر شنیدن به این مسأله اهمیت بدهند و کم کم قرآن بشود برنامۀ روزانۀ ملت، تا امت واحد مورد نظر قرآن بوجود بیاید. و اما آیۀ دیگر:
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (روم ٣٢)
روی دلت را راست و مستقیم کن نسبت به دین عدالت، دینی که نه طرف افراط است نه طرف تفریط، دین وسطی که تو را نه از این طرف بام می‌افکند و نه از آن طرف، و تو را در آن وسط نگاه می‌دارد و حفظت می‌کند، دینی که حقیقت است، معتدل است، عدل محض است. آن دین فطری و بنیادی و نهادی که در سرشت تو هست، که بشر را خدا برآن فطرت آفریده است، یعنی احکام اسلام را به هرعاقل که عرضه کنی، اگرغرض نداشته باشد و ناصاف وناپاک نباشد، درستی آن را قبول می‌کند، اما به شرطی که حقیقت احکام عرضه شود!!
لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ، این خلقت خدا نباید عوض بشود و تبدیلی برای آفرینش خدا نیست. ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ، این دینی است که سرِ پای خودش ایستاده است و محتاج نگهدارنده‌یی نیست، یعنی دلیلش با خودش هست، آفتاب دلیل نمی‌خواهد، خودش دلیل خودش است، گل معطر و خوش بو، خودش دلیل خودش است. برهان قرآن هم برهان «لمی» است نه برهان «انی»! تمام دنیا اگر کافر شوند، حقانیت اسلام مثل آفتاب می‌درخشد، و معلوم است که همه از آفتاب و نور روگردان شده‌اند و به طرف ظلمت روی آورده‌اند. حتی این انحراف برخودشان هم روشن می‌شود. بازهم می‌گویم این در صورتی است که حقیقت اسلام عرضه شود.
وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ، ولی اکثر مردم این توجه را ندارند که دین در فطرت وسرشت خودش هست، و برخلاف فطرت و وجدان خودش عمل می‌کند. مُنِيبِينَ إِلَيْهِ، ای سلسلۀ بشر، بازگشت کنید به سوی خدا و متقی بشوید و از معصیت خدا بپرهیزید و از عقوبت و انتقام دنیا و آخرت الهی بترسید. وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ، و از مشرکین نباشید که شریک آ وردند برای خدا. چه کسانی شریک آوردند برای خدا؟ مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا،کسانی که دین‌شان را تجزیه کردند و فرقه شدند. كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ، هرگروه هم به آنچه نزد خود داشته و دارد شادمان است، و در مقام نیستند بفهمند خدا چه گفته. واقع قضیه چیست؟ دو مطلب متنا قض که نمی‌شود هر دوش حق باشد. دو حرف مخالف هم همینطور، لابد یکیش باطل است، دنبال این نیستند که بروند بفهمند کدامش حق است، بگیرند، و کدامش باطل است، بیندازند دور. پس کسانیکه دارای این خصوصیات باشند مشرکند. حالا حساب کارمان را باید بکنیم!! این آیه را هم که رسول خدا و امیرالمؤمنین وائمۀ هدی صلی الله علیهم اجمعین در خطبۀ نماز جمعه می‌خواندند بیان کنم وخاتمه بدهم.
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ وَيَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (نحل9٠)
خدا تمام بندگانش را، امر می‌کند به عدالت و احسان و نیکی که فوق عدالت است، یعنی در مقام احسان، باید از حق خودت هم چشم بپوشی، و ا یتاء ذی ا لقربی، حقوق صاحبان قرابت را اداءکن، حقوق خویشان را، یعنی آنهایی که نزدیکند، این دیگر نزدیکی و قرابت نسبی نیست، بلکه همه کسانی را که به شما نزدیکند، شامل می‌شود. چه کسی نزدیک است به شما؟ اهل شهر به شما نزدیکند، اهل کشور به شما نزدیکند، مسلمانها به شما نزدیکند، حقوق همۀ اینها را باید بپردازید. حق مالی، حق جانی، حق قدمی، حق قلمی، حق آبرویی، حق ناموسی، حق نسل آینده، حق فرهنگی حق اقتصادی و تمام حقوق دیگر. وَيَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ، و از کارهای زشت و گناه، چه زشتیهای پیدا و چه زشتیهای پنهان، ازهمۀ اینها خدا نهی می‌کند. وَالْبَغْيِ، و از اینکه ظلم به همدیگر کنید، و حسد به هم ببرید و خود خواه باشید، شما را نهی می‌کند. يَعِظُكُمْ، خدا پند می‌دهد شما را! چرا پندتان می‌دهد؟ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ، بلکه یادتان باشد و پندهای خدا را فراموش نکنید، و نه اینکه پندتان بدهد و بروید پی کارتان! شما ملت همه با هم واقعاً متحد و متفق باشید و ریاست جمهورتان را تأیید و تقویت کنید. به چه علت؟! به علت اینکه خودتان به او رأی دادید، امام هم که تأیید کردند، پس شما عذری ندارید که یک وقت نسبت به رئیس جمهور کار شکنی کنید و بر خلاف پیشنهادهای او عملی بکنید. این هم یک وظیفه است که باید متوجه باشید.

[1] – اصلِ مَثَل این است که سه مرد به شکار رفتند، یکی خرگوش و دومی آهو و سومی گور خری شکار کردند، دو نفر اولی پیرامون شکارخود بسیار سخن گفتند و از آن تعریف و تمجید نمودند. سومی گفت: کل الصید فی جوف الفرا. تمامی شکار در گورخر است وهرکس آن را بدست آورد، از هر شکاری بی نیاز است/ المنجد.
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا