سه کتاب مجعول از منظر علامه غروی
متن زیر برگرفته از کتاب «مغرب و هلال» تألیف علامه سید محمد جواد غروی است.
احدى از علماء حديث و فقه، سلفاً و خلفاً در هيچ تأليف و تصنيفى، به اين كتاب اشاره نكرده است. با خوض شديد و سعى بليغى كه در ضبط اخبار و بيان مأخذ و اسناد آنها، و حفظ و نشر كتب اربع مأة داشتهاند، هرگاه چنين كتابى به نظرشان رسيده بود، به نهايت اشتهار و غايت معروفيت مىرسيد، و مندرجاتش را بر عمل به سائر اصول و اخبار، ترجيح مىدادند. زيرا در بسيارى از اخبار، احتمال سهو راوى، فراموش كردن جزئى از حديث، نارسايى فهم راوى در مراد امام عليه السلام و در اداء مفهوم، تقصير وى در بيان، تعمُّد كذب، به ويژه تعدد رواة و وسائط داده مىشود. با سالم بودن اين كتاب از اين احتمالات، و با آنكه صدوق در كتاب «عيون اخبار الرضا»، تمام آنچه به نظرش رسيده، از اخبار و آثار حضرت رضا عليه السلام، ذكر كرده است، هرگاه بر اين كتاب واقف بود، قطعاً آن را نقل مىنمود. و هرگاه طول كتاب باعث عدم ذكر تمام آن مىگشت، لااقل، در «عُيون» به وجود اين كتاب اشارتى مىكرد، و آن را در رأس اخبار رضوى قرار مىداد.
از اينها گزشته، اكثر عبارات كتاب، مشابهتى با كلام امام ندارد، و اين معنى بر كسى كه در آن تأمل كند، پوشيده نيست. و نيز در اين كتاب اين عبارت بسيار آمده: «روى عن العالم» و «رويت عن العالم» از عالم روايت شده يا از عالم روايت مىكنم. در صورتى كه اين نوع كلام، از حضرت رضا و ساير ائمه معهود نيست. و نيز اين كتاب مشتمل بر اخبار متعارضه است، بدون اشاره به وجه جمع بين آنها، و نه اشاره به اين كه كدام حق و كدام باطل است.
در این باره «صاحب فصول» حق مطلب را اداء نموده كه ما ترجمه كلام او را نقل مىكنيم. وى مىگويد :
با اين همه، احتمال دارد كه اين كتاب مجعول باشد ومنافاتى ندارد كه اكثر احكامش موافق مذهب است، چون ممكن است غرض جعلكننده، به دسيسه كردن قسمت قليلى از كتاب مربوط بوده، و قسمتهايى از حق را در آن درج نموده تا مطلوبش بهتر حاصل گردد، زيرا وقتى جعال، حقايقى را بنويسد و اباطيلى را كه مورد نظر او است، در لابه لاى حقايق درج نمايد، به قبول نزديكتر است، و خواننده، به اعتبار آنها، باطلهاى او را نيز مىپزيرد.
داء عُضال همين است كه صاحب فصول گفته، زيرا دشمنان دين كه هدفشان تخريب اسلام و افسانه بودن و بىاساس جلوه دادن آن بود، اخبار درستى را، در كتابى كه خود نام بر آن مىنهادند، (نامهاى چشمگير و فريبا)، درج مىكردند و اخبار جعلى بىپايه را، كه با مقصدشان منطبق بود، در همان كتاب مىنگاشتند، و به عنوان حديث، در بين شيعه و عامّه، هريك به نوبه خود، منتشر مىساختند، و ساده لوحان شيعه و عامّه نيز مىپزيرفتند، و اين بالاترين وسيله ايجاد اختلاف در فقه اسلام شد.
و اين همه اخبار مختلفه و متعارضه و احاديثى كه مخالف كتاب و سنت قطعيه و عقل سليم است، نه فقط بوجود آمد، بلكه در كتب اسلامى مُدوَّن و مضبوط گشت، و بسيارى از متكلمين و ارباب حديث و فقهاء، تلقى به قبول نمودند، و فقه دين، ميدان تاخت و تاز آراء ضد و نقيض گرديد و رشته وحدت كلمه را گسيخت. اين شيوه شوم، به تدريج، چنان گسترش يافت كه كتب حديث و تفسير را فراگرفت، و كار را به جايى رسانيد كه حتى يك كتاب كه از مجعولات و مُفتَرَيات خالى باشد، باقى نگزاشت.
دشمنان اسلام، همانند گرگ در لباس ميش، خود را مؤمن به اسلام، به تشيع، به محبت خاندان رسول، صلى الله عليه و آله، چسبانيده، و از علماء حديث و تفسير و كلام بشمار آوردند، و با هزاران تزوير و تدليس و با لطائف الحيل، علوم اسلامى و مآخذ دينى را مخدوش و مغشوش ساختند.
از جمله كتبى كه معدودى اخبار صحيح، به همان منظورى كه صاحب فصول بدان اشاره نموده، در آن آمده، و بقيهاش جعل و افتراء است، «تفسير على بن ابراهيم» و «تفسير امام حسن عسگرى» است. هيچ دليلى وجود ندارد كه تفسير منسوب به على بن ابراهيم، تأليف وى باشد، چنانكه دليلى هم وجود ندارد بر اينكه تفسير منسوب به امام عسگرى از گفتههاى او باشد.
هيچ يك از قدماء علماء حديث و تفسير، نامى از اين دو كتاب نبردهاند، و اكثر قريب به كل مندرجات اين دو كتاب، منحصر به خودشان است، مگر اندكى از آن، بقيه در كتاب ديگرى وجود ندارد.
جَعّالان، يكى از این دو کتاب را به على بن ابراهيم قمی نسبت دادهاند، كه از محدثين شيعه و از مشايخ كلينى است، و در تمام فهارس رجال، من جمله در «منتهى المقال»، وى را بدينگونه وصف كردهاند:
على بن ابراهيم بن هاشم القمى، ابوالحسن، ثِقه فى الحديث، ثَبَتٌ مُعتَمَدٌ صحيح المذهب…
اين كتاب از آغاز تا پايان آكنده از اراجيف و مزخرفات است. به طورى كه هرعاقلى مقدمه آن را بخواند، مثل آفتاب بر او روشن مىشود كه اكثر آنها مجعول است، و هرجاى كتاب را بنگرد، مىبيند كه به نداى رسا، گوياى مجعوليت خود است.
در اين كتاب، نه براى پيمبران خدا، حتى رسول اسلام، آبرو گزارده، نه براى قرآن، نه براى اسلام و نه براى شيعه. هرچه در اين كتاب آمده و عنوان حديث، از يكى از ائمه را دارد، چنان با زيركى و تردستى، در لا به لاى منقولاتش توهينها به رسول الله و اهل بيت وارد ساخته، كه زبان از تقرير و قلم از تحريرش عاجز است. فقط بايد خواند و انگشت حيرت به دندان گزيد و بر مظلوميت اسلام و هاديان بشر، به جاى سرشك، خون گريست، و بر غفلت علماء افسوس خورد.
كتاب ويرانگرِ دیگر، تفسيرى است كه به نام «امام حسن عسگرى» تأليف نمودهاند، و آن نيز از اعاجيب است، و از آغاز تا پايان، مملو از اراجيف و اساطير و غلو و معجزات بىاساس میباشد، كه در هيچ كتابى يافت نمىشود! آياتى را هم كه تفسير كرده، هم بر خلاف لغت است و هم غيرمعقول، به نحوى كه يك جمله آن را نمىتوان به هيچ وجه به قرآن نسبت داد. و ما كتاب مخصوصى در اين باره تأليف نمودهايم.
و اما اينكه گفتيم: نگزاشتند كتابى سالم بماند، مرادمان اين نيست كه در كتابهاى تأليف شده دست بردهاند، مقصودمان اين است كه اخبار بسيار جعل كردند و مصنّفين كتب، بدون بررسى و تحقيق، از روى ساده نگرى و عشق به جمع آورى، هرچه نام حديث داشت، در تأليفات خود ضبط و ثبت نمودند و عدهيى از كتابها را نيز از اول، دروغ پردازان و دشمنان اسلام و معاندين، جعل و تزوير نمودند.
اينها همه شگفت انگيز است. ولى اعجب العُجاب، قبول كردن كثيرى از مُتَّسمين به علم و فقهاء و محدثين است. بسيار عجيب است كه اينگونه كتابها جزء اصول «بحار» گشته و مُتلَّقاى به قبول شده، و حيرت انگيزتر، آنكه در برخى از تفاسير و كتب متأخرين نيز آمده، مانند تفسير صافى و غيره. و از آن عجيبتر اينكه علماء، از قديم تا حال، به فكر تصفيه كتب، از اين اراجيف نيفتاده و در اين باره گام برجستهيى برنداشتهاند. با آنكه حقيقت، بر كثيرى از ايشان، كم و بيش مكشوف بوده، ولى هرگاه يكى از دانشمندان، خواسته در اين راه سخنى بگويد يا بنويسد، نه تنها با او موافقت نشده، بلكه پرچم مخالفت در برابر او برافراشتهاند و او را به فسق و كفر و الحاد متهم ساخته، وى را سركوب داده و منكوب گردانيدهاند. اينان لختى نينديشيدهاند كه اين كتب مجعوله و اخبار مفتريات، بنيان اسلام را منهدم ساخته و مىسازد!! چنانكه ابن ادريس حلى در اول سرائر مىگويد: «و هل هَدَمَ الاسلامُ الاَّ هىَ؟!!» آيا چيزى جز اين اخبار آحاد، اسلام را منهدم ساخت؟!!
ما مىگوييم اگر علماء اسلام دانشگاه مشترك بين تمام فرق مسلمين تشكيل مىدادند، و با كمال صفا و صميميت، و بدون خودخواهى و اراده تحميل آراء بر ديگران، مسائل خلافى را مطرح ساخته، بررسى دقيق به عمل مىآوردند، و كتاب و سنت قطعيه و عقل سليم را حَكَم مىكردند، و در اين راه، مساعى خود را بكار مىبردند، ديرى نمىپاييد كه اختلافات يك امت، رخت برمىبست و اتحاد واقعى جانشين آن مىگشت. كتابها از خُزَعبَلات و تُرَّهات پاك مىشد و فقه صحيح روى كارمىآمد!!
اين چيزى است كه خدا و رسول از امت خواستهاند! نه حزب حزب شدن و نزاع و مخاصمه! و اين بحث نياز به كتاب مستقلى دارد كه از موضوع اين خلاصه خارج است.
بناءبر آنچه مذكور گشت، اين كتاب در زمره احاديث ضعاف هم محسوب نمىشود، زيرا سندى در آن ديده نمىشود و نه راوى معلوم است و نه مَروى عنه. پس اين كتاب را، بايد بالمره، از كتب حديث حذف نمود. براى ما همين نقص كافى است كه كتب احاديثمان مشحون از روايات مكذوب و مجعول و مخالف قواعد و مسلمات شيعه است، و رواة بسيارى از آنها، به اتفاق علماء رجال، كذاب، واقفى، فطحى، خطّابى، بترى، ناووسى، جارودى و غيره مىباشند. بناءبراين بر عهده علماء است كه مساعى خود را در شناسايى احاديث، و ردّ و طرد اينگونه اخبار مبذول دارند. زيرا، همين روايات است كه نوعاً متعارض و متناقض و سبب اختلاف شديد در فقه شيعه شدهاند. علماء نبايد بر اخبار باطله و كتب مجعوله، مهر تأييد نهند و به جاى رفع خلاف و ايجاد اتفاق، پايههاى تفرق و شقاق را محكمتر سازند. در رأس وظائف دانشمندان دينى، اين وظيفه قرار دارد. در صورتيكه از سَلَف و خَلَف در ايفاء آن اهمال و تقصير كردهاند. مادام كه وضع فقهاء بدين منوال است، همچنان اختلاف و نزاع و خصام، دوام خواهد يافت و نخست ضررش به اصل اسلام و ثمرات تلخ آن عائد خودشان و ملت اسلام خواهد شد، به نحوى كه تاكنون شده است.
مع الاسف هيچ يك از مذاهب مختلفه مسلمين، در مقام بررسى و تحقيق حق و ابطالِ باطل برنيامده و به مصداق آيه «وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ» التفات ننموده و هر گروهى، نيروهاى خود را در رد و ايراد و نقض و ابرام مخالف خود بكارگرفته، كتابها را مملو و مشحون از اقاويل رجال و نزاع و جدال ساختهاند، به طورى كه هرگاه كسى بخواهد از فقه شيعه يا فقه اسلام، به معناى اعم اطلاع يابد، نتيجه درستى بدست نخواهد آورد، و جز حيرت و سرگردانى محصولى كسب نخواهد كرد.
ما اين مطلب را در تأليفات خود مكرر كردهايم و تاكنون هم نتيجهيى ببار نياورده، ولى اين مسأله به قدرى حائز اهميت مىباشد كه شايسته است بر در و ديوارِ كوى و برزن و در كليه جرائد و مجلات و همه رسانههاى گروهى مستمراً نوشته شود و تمام ملت اسلام را در تعقيب اين هدف مقدس، كه اصل و پايه و مايه است بسيج نماييم، و با پى گيرى دائم و غير منقطع، با نيت خالص، به نتيجه مطلوب كه وحدت مسلمين، به طور اعم، و اتفاق شيعه، به طور اخص است، نائل گرديم.
اكنون با روشن شدن حال كتاب معروف به «فقه الرضا»، استدلال به آن در هيچ مسألهيى جايز نيست.