راه پیشبرد انقلاب

آنچه در پی می‌آید متن خطبۀ نماز جمعۀ علامه سید محمد جواد غروی است، در تاریخ 1359/05/31، پیرامون انقلاب و چگونگی به ثمر نشستن آن.
صوت این سخنرانی را در اینجا بشنوید
مطالبي هست در اطراف انقلاب و حقیقت و روح و ماهيت آن و شرايط استنتاج از آن. اولاً  چنانچه انسان فقط يك راه را پيش بگيرد خيلي زود به مقصد مي‌رسد، و اختلاف هم پيدا نمي‌شود،  وآن هم راه خداست. راه دين است. اگر  مطلبي از دين را من يك طور مي‌فهمم و شما طور ديگر،  پس هردو دين را قبول داريم، اما دو گونه فهميده‌ايم. آیا نمي‌خواهيم بفهميم كدامش حق است؟ اگر مي‌خواهيم، پس نزاعی نداریم. بايد بنشينيم و ببینيم كدام یک از ما دليل ازقرآن، سنت، كلمات پيامبر و اميرالمؤمنين و ائمۀ هُدي و بزرگان و دانشمندان داريم. هر یك از ما که چنین دليلی دارد آن را قبول كنيم. لجاج و عناد و تعصب و مانند اينها سدّ راه حق و پيشرفت مي‌شود. حالا اگر افراد يا گروه‌هايي باشند كه مسلمان نباشند، باید با آنها به گونه‌یی ديگر بحث كرد، و اسلام را براي شان ثابت نمود.  اما ملتي كه مسلمان است و مؤمن به قرآن و اسلام و ائمه هُدي صلواتُ الله علیهم، ديگر نبايد از خود رأي و سليقه‌یي داشته باشد و نظرهاي خود را ملاك بگيرد. بلکه ملاك باید قرآن باشد. البته ميان مسلمانها بحث آزاد بايد باشد، اما همه حرف حق را بگيرند. دو نفر، دو دسته، دو گروه كه با هم اختلاف داریم، اگر هر دو تابع قرآنيم و تابع دين، بايد هر دو بگوییم قرآن چه مي‌گويد. اين را بگيريم و اين راه صحيح را اتخاذ كنيم، تا دشمني، عناد، بدبيني، و كينه توزي در ميان يك اجتماع به وجود نيايد، زیرا پدیدار شدن چنین وضعی خيلي خطرناك است.
موضوع ديگر اينكه ما بايد اين مطلب را بفهمیم، و اساس هم اين است كه بايد بفهميم چه كار كرده‌ايم! مردم غالباً خيال مي‌كردند آمدند و انقلابي كردند و يك شعاری دادند و داد و قالي راه انداختند و تلفاتي هم دادند و يك طاغوتي را بيرون كردند و كار صاف شد. اين طور نيست. بله اگر چنانچه انقلاب متكي به يكي از ابر قدرتها مي‌شد، كار صاف مي‌شد و حرفی هم نبود. به جهت اينكه آن ابر قدرت پشتيبان مي‌شد و اگر می‌دید كسي مي‌خواهد مخالفت كند، مقابل او می‌ایستاد و ما تنها نبوديم، ابر قدرت با ما بود. ولي اين طور نيست! ما خواسته‌ايم در اين انقلاب، شرقي و غربي و جنوبي و شمالي و مانند اينها نباشيم. خواسته‌ايم مستقل باشيم و آزاد. و الا این هنر نيست که انسان خودش را از بردگي کسی نجات دهد و بردۀ ديگری شود، یا خودش را از چنگال یکی مستخلَص سازد و به چنگال ديگری بيندازد! اگر چنين بود، همان ابر قدرت اولي خوب بود که باشد. اگر بناء شد آدم بَرده باشد، بنده باشد، نوكر باشد، مطيع باشد، عبد باشد، سر سپرده و وابسته باشد، هر اسمي که مي‌خواهي بگزار، دیگر فرقی نمي‌كند! هردو ابر قدرت مي‌خواهند بچاپند، پس چه اين باشد چه آن! ديگر نه تلفات مي‌خواهد و نه جنگ و جدال و همان كه بود باشد.
آزادي و استقلال معنايش اين است كه وابسته به هيچ جا نباشيد. وقتي وابستگي شد دیگر فرق نمي‌كند که انسان نوكر زيد باشد یا عمرو! پس ما يك انقلابي را خواسته‌ايم و مي‌خواهيم که در اثر آن آزاد باشيم،  و برده و وابستۀ هيچ ابر قدرتي نباشيم، و واقعاً آزاد باشيم. يعني مثل كشورهایي که آزادند و استقلال دارند. ما هم مي‌خواهيم مستقل باشيم. به جايي وابسته نباشيم. از چاه بيرون نياييم و توي چاله بيفتيم. مقصود از انقلاب اين بوده است. اين خيلي معنا دارد و خيلي کار مشكلي است. چرا؟ به جهت اينكه اين طوري است كه ابر قدرتی از مداخله در حقوق و اموال و منابع ثروت و نفت و همه چيز ما ممنوع شده باشد. پس همه آنها با انقلاب و پیروزی آن مخالف شدند. پس اين وضعیت را  هم دولت بايد جدي بگيرد و هم ملت! دولت كي است؟ دولت هم جزء کوچکی از ملت است. اعوان و كمك كار و مدد و همه چيزش ملت است. دولت يك فرد معيني نيست كه مُنحاز و جداي از ملت باشد، به گونه‌یی که قابل تفکیک باشند و بگويند اين دولت است اين هم ملت. اگر ارتش است از اين ملت است، اگر ماليات است از اين ملت است، اگر نفت است از اين ملت است، آب و خاك هم از اين ملت است، هرچه هست از اين ملت است. دولت بايد جداً با ملت دست به يكي باشند! همه نيروها با هم متحد باشند! و حساب شخصي در بين نيايد. حساب انقلاب و اسلام و نسل آينده و يك ميليارد مسلمان را بکنندكه همه چشم به اين انقلاب دوخته‌اند ببينند به كجا مي‌رسد! اگر چنانچه ثمر داشت آنها هم قيام كنند وگر نه، بنشينند جاي خودشان! آیا مي‌خواهيد تمام ملتهای مسلمان سرِ جاي خودشان بنشينند؟ يا حالا كه سر بلند كرده‌اند و دارند چشمشان را هم مي‌مالند قيام هم بكنند؟ كدام را مي‌خواهيد؟
اين كساني كه الآن در بلاد اسلامي مصادر امورند، نگو که اينها تابع قرآن هستند، یا مسلمانند. نه! اينها تماماً، البته به اشتثناء عدۀ كمي از ایشان، دست نشاندۀ دشمن هستند! مصر، عراق، حجاز و همۀ کشورهای پیرامون  خليج فارس،  دست نشانده‌اند! اما ملتهاشان ضعيف و بيچاره و مستضعف وفقير و پريشان و مجبور، و از همه جهتي گرفتارند. اين قدرتهايي كه بر آنها مسلط هستند حالا چه به نام رئيس جمهور، چه به نام ملك و شاه و امير، به هر اسمي كه مي‌خواهد باشد، همه دست نشانده هستند. اينها هستند كه منابع ثروت مسلمانها را به كام آمريكا و اسرائيل مي‌ريزند! حالا اگر ايران هم مثلاً به اسرائيل یا به شاخ آفریقا یا آفريقاي جنوبي، یا به اينهايي كه دشمن بوده‌اند، نفت نداد، اینها  مي‌گويند خودمان مي‌دهيم. به همین جهت است که حجاز نُه ميليون بشكه تولید خود را  به چهارده ميليون رسانده است. اينها را چه كسي به آمريكا مي‌دهد؟ و آمريكا به كي مي‌دهد؟! به اسرائيل. آمریکا نمي‌گزارد اسرائيل معطل بشود! كارخانه‌ها و هواپيماها و ماشينها و وسايلش همه بخوابند!  هيچ طور نمي‌شود، و به هر دشمني از دشمنان مسلمين می‌دهد. چنانچه مسلمانها چهل و هشت ساعت نفت خود را بر اروپا و آمريكا مي‌بستند، قضیه صاف مي‌شد. جهان سوم، يعني مسلمانها، تماماً مستقل مي‌شدند و مسلط بركارشان! آنها هم هيچ كاري نمي‌كردند. ولي وقتي بناء شد كه آن پرچمش ـ لا اله الاّ الله محمدٌ رسولُ الله ـ  باشد، شمشير هم، از چپ و راست، روی آن نقش بسته باشد، يعني شمشير مي‌زنيم براي پيشرفت اين دين، اما شمشيرش به روي خود مسلمانها كشيده شده باشد، چه نتیجه‌یی حاصل می‌گردد؟!
اگر يك روز درآمد  نفت حجاز را خرج تأسیس یک سردخانه مي‌كردند، و از اتلاف يك ميليارد تومان گوشتی که حجاج قربانی می‌کنند، جلوگیری می‌نمودند، سپس اين گوشتها را بسته بندي و برای فقراء حجاز و سایر كشورهاي اسلامي و غیر اسلامی، و نیز هرجا که دچار سيل زدگي، قحطي، یا گرفتاريهاي ديگر شده‌اند، به عنوان هدیۀ حاجّ،  صادر كنند، چقدر عظمت به اسلام داده مي‌شود، تا اينكه آنجا زير خاك كنند، چقدر آبروي اسلام مي‌رود! یک میلیارد تومان که می‌گویم حداقل پولی است که هزینۀ قربانی يك ميليون جمعيت حجاج است. زیرا  هم گاو مي‌كشند، هم شتر، و بیشترشان گوسفند. هر نفر شتر شش هزارتومان، و هر رأس گاو پنج هزار و چهار هزار تومان. حالا معدلش را می‌گیریم هزار تومان. یک میلیون هزار تومان می‌شود يك ميليارد تومان. چه سردخانه‌یي است كه يك ميليارد تومان بیشتر خرجش باشد؟! هرقدر وسيع و موسع هم که باشد؟!  اما متأسفانه، در حال حاضر همۀ  اين گوشتها از بين مي‌رود. اينها دردهايي است روي دل ما؟! خوب است كه مردم چنین مسائلی را نمي‌فهمند. واي از مصيبت آن كس كه مي‌فهمد و مي‌فهمد كه چه بايد بكند!
اما خرج مسجد الحرام می‌کنند و عمارتش را خيلي خوب می‌سازند، سنگ هايش را همه از ايتاليا مي‌آورند و بنّاهايش هم همين بنّاهاي خارجي هستند! ولی عنواناً می‌گويند كه نبايد اينها وارد مکه و مدینه شوند. ولي براي انجام اين كارها اشکالی ندارد! شما هم كه مي‌رويد جلب نظرتان را مي‌كند! مي‌گوييد بَه به! چه ساختمانهای مفصلي! چقدر پول خرج كرده‌اند! ولی بشر دنيا گير اين ساختمانها نيست كه عالي باشد يا داني! خانۀ خدا از اول  سنگي بوده، زمان پيغمبر هم سنگ بوده، حالا هم سنگ است. ديوارهایش هم سنگي بوده است، مسجد الحرام هم همين طور. اگر مثل اول باقی می‌ماند، ولي عدالت جاري مي‌شد، و در ایام حجّ، در مکه و مدینه، که مركز تجمع مسلمين دنياست، اختلافاتشان رفع مي‌شد، و با همديگر پیمان مي‌بستند، به طوری که ارتباطات به وجود مي‌آمد، و مبادلات فرهنگی، و صادرات و واردات و مبادلات تجارتي و تَهاتُري و اقتصادي شان اصلاح و برقرار می‌شد،  و مسلمانها خودشان مسلط بر امورشان بودند، و تمام مشكلاتشان را درآنجا، که مركز حساس و مقرّ سازمان  ملل اسلامی است، حل و فصل می‌کردند، معقول‌تر و گزیده‌ترو پسندیده‌تر نبود؟!  اين سازمان، همۀ اين كارها را بايد انجام بدهد اما خانه همچنان سنگي بماند. خدا كه خانه نمي‌خواهد. مقصود، مركز اجتماع است، مركزی که رافع مشکلات و اختلافات،  و موجب اتحاد و اتصالات باشد.
ببینيد قرآن در اين باب چه مي‌گويد. اين مسائل را من سالها پیش درکتاب فلسفۀ حج نوشته‌ام. كتابخوان هم كه الحمدلله نيستيد. كتابخوانها هم اهل مطالعه نيستند. يك صفحه از اول کتاب مي‌خواند، يكي از وسط، يكي هم از آخرش! چنانچه قدري هم بي انصاف باشد، مي‌گويد همه‌اش را خواندم چيزي نبود. و اگر بي‌انصاف هم نباشد، مي‌گويد: اينها را فهميدم. اينكه روش كتاب خواندن نيست! چطور يك محصل وقتي مي‌خواهد هندسه يا طب بخواند، هر روز سر كلاس حاضر می‌شود و از استاد مي‌شنود، بعد مطالعه مي‌کند، مي نويسد، يادداشت مي‌كند، ايرادها را از استاد مي‌پرسد، از اين كتاب، به آن كتاب  مراجعه مي كند تا یک مطلب را صاف كند. اما وقتی به کتاب و مطالعۀ دين كه رسيد،
«چشم عطا و مرحمت بر همه باز مي‌كني     چون كه به بخت ما رسد اين همه ناز مي‌كني»
به قرآن كه رسيد همه‌اش را مي‌داند! نخوانده مُلاّ (مولی) است! و عجب اين است كه آنهایی هم كه در كنار ما هستند همين فكر را مي‌كنند! نخوانده ملاّيي، سرتا سرمان را گرفته است. كتابخوان و اهل مطالعه و تحقيق نيستيم. هر وقت هم كتاب قدري مشكل باشد و نیاز به سؤال، مي‌اندازيمش دور. خيال مي‌كنيم مطالب ديني بايد به شكل رمان و افسانه و فُکاهه‌های ملانصرالدين باشد تا خيلي ساده بتوانيم بفهميم. البته نباید امر و نهي هم درش باشد! مخالف دلخواه ما هم نباشد! آن وقت می‌خوانیم. که در دین هم چنين چيزي نيست.
خوب حالا كه به اينجا رسيد و من باز هم اشاره کردم، مکرراً می‌گویم: باقيات الصالحاتی بالاتر از كتاب تحقيقي دُرُستِ ديني وجود ندارد.  باقيات الصالحات براي پيغمبر چيست؟ قرآن. براي اميرالمؤمنين چيست؟ نهج البلاغه. برای امامها چيست؟ حرفهایی که زده‌اند. پس اگر اينها را احياء كرديد، تفسير كرديد، نوشتيد و معنا یا ترجمه كرديد و به صورت كتاب منتشر نموديد، همكاري با پيغمبر و علي كرده‌ايد. همكاري با سيدالشهداء و حضرت صادق كرده‌ايد. آیا این کار كوچكی است؟! مهمترين باقيات الصالحات این است كه پيغمبر مي‌گويد: مُصحَفٌ یُقرَاُ بِه. كتاب علمي ـ كه مأخوذ از قرآن و كلمات ما باشد ـ و مردم بخوانندش و از آن استفاده كنند، اين باقيات الصالحات است. اصلاً اينها را به حساب مي‌گيريم؟! بناء ده مسجد ديگر هم اگر توي شهر شروع بشود، و چندين ميليون هم خرجش بشود، سرش زمين نمي‌ماند! البته با اين مسجد که درآنیم كاری نداشته باش! اين مسجد قاچاق ست و خارج از برنامه! اما مسجدهاي ديگر، هرچه بخواهيد درست مي‌شود و فوراً هم باني دارد!  ولی اينها دين را بالا نمي‌برد و درست نمي‌كند. دين را علمی درست مي‌كند كه مردم بفهمند و عمل كنند. علم و عمل ديني. اينها جزء عبادات است. ما چون عادت نكرده‌ايم، اصلاً اين موضوع را به حساب نمي‌آوريم!  در ميان شما افرادي هستند كه چهل سال است حرفهاي مرا كم و بيش شنيده‌اند. من هم از خودم حرفی نداشته‌ام. يا قال الله بوده، يا قال الرسول و قال اميرالمؤمنين و قال الصادق.  من كي هستم كه از خودم حرف داشته باشم؟! اما حرف آنها را فهميده‌ام و فهميده هم تحويل داده‌ام.  جاييش نبوده كه اشتباه كنم يا نفهميده باشم. اين است كه آنچه را مي‌گفته‌ام، صحيح مي‌گفته‌ام، ولي از خودم نبوده است. در این شهر هم فقط شماها مستمع بوده‌اید! حال اگر بناء باشد شما هم به چیزی نگيريد، به این معنا است که شما هم هيچ نفهميده‌ايد! حتي از من هم كه حرفها را شنيده‌ايد، چون حقيقت را درك نكرده‌ايد، از چهل سال و سي سال و بيست سال عمرتان نتيجه نگرفته‌ايد!
و اما راجع به موضوع انقلاب که سخن بر سرِ آن بود؛ اين را متوجه باشيد که اسرائيل را آمريكا آورده است، شوروي هم حرفي ندارد. چون اينها با هم قدر مشترك دارند. دو تا دزد قدر مشتركشان اين است كه هردو مي‌خواهند بچاپند! وقتي که از هم مي‌ترسند با هم تقسيم مي‌كنند! يا یکی مي‌گويد من اين گردنه را مي‌زنم، تو هم آن گردنه را، و با هم كاری نداشته باشيم! پس اینها با هم هستند! اينها مطالبي است خيلي ساده، مي‌خواهم همه متوجه باشيد. حالا اين اسرائيل، ژاندارم جهان سوم است. جهان سوم يعني كشورهاي در حال رشد و توسعه. مثل كشورهاي اسلامي. مأموریت او این است که اینجا و آنجا فتنه انگیزی كند و مردم را برهم بريزد و آدم  بكشد! یک خط جغرافیایی هم كشيده است، از نيل تا فرات، که مرادش همۀ کشورهای منطقه است، از حجاز و عراق گرفته تا سوريه و اُردن! فلسطين را هم که قبلاً اشغال کرده و در دست دارد. اينها همه قلمرو خیالی اسرائیل است كه مي‌خواهد تصرف كند! البته دارد این کشورها را تکه تکه هم می‌کند. در اين مأموریت هم تنها نيست. متكي به آمريكا و شوروي است، و با اتکاء به آنها مقابل مسلمين ايستاده است، و تمام ثروتش را از حجاز و عراق و مصر و کویت و سایر کشورهای خليج، هرجا که نفت هست و معادن ثروت، تأمين مي‌كند. از همۀ بلاد اسلامي ثروت مي‌اندوزد تا ريشۀ اسلام را از جا بكند! طرفداران او هم سران همین کشورهای اسلامی هستند!. اين را دانستي؟!
حالا ، ملتها در چه حالي هستند؟! همه از این سرانشان ـ چه اسمش رئيس جمهور باشد چه شاه ـ ناراضی هستند! زیرا همه نوکر و مطيعند. در زمان پيش، من به مناسبتی، رفتم سيد ضياء يزدي، کودتاچی سوم اسفند را ملاقات کردم. فرتوت شده بود. به او گفتم شما با شاه مربوطيد. مي‌شود مطلبي را از او بپرسيد؟ گفت چه مطلبی است؟! گفتم سؤال من اين است كه آيا شاه فكر نمي‌كند كه مي‌خواهد براين ملت حكومت و آقايي كند؟!  مي‌خواهد سلطنت كند؟! آیا بايد اين ملت را اين قدر ناراضي كند و هرچه هست به بيگانگان بدهد؟!  فكر نمي‌كند كه با اين ملت كار دارد؟! گفت: جواب این سؤال پيش من است. شاه مي‌گويد: کسی که مرا آورده است بايد نگهش دارم. ملت كه مرا نياورده است! همين هم بود. ولی اشتباه مي‌كرد و چه اشتباه بزرگی! خيال مي‌كرد همۀ قدرتها در دست ابر قدرتهاست و از قدرت خدا و ملت غافل بود. مقصود اينكه همۀ ملتهاي اسلام از سرانشان ناراضيند و تماماً چشم دوخته‌اند به انقلاب ما كه اگر به ثمر رسيد آنها هم قيام كنند و آزادي را بدست آورند، و اگر ما شكست خورديم آنها هم بنشينند جاي خودشان. اين خلاصۀ مطلب! حالا بايد چه كنيم؟ پس باید همت کرد. همه باید همت کنیم، از دولت و ملت. همه باید اختلافات شخصي، خود خواهي،  مال دوستي، احتكار، انحصار، گران فروشي، استبداد و خودکامگی و امثال اينها را كنار بگذاريم تا مملكت آرام شود، و مردم به حقوقشان برسند. و چشمشان به يك درِ باغِ سبزي بيفتد! تا شوق پيدا بكنند، و پس نزنند! تا عقب نشینی نکنند و انقلاب را به ثمر برسانند!
اما متاسفانه در وضعیتی که هستیم و نگاه می‌کنیم و حساب مي‌كنيم، مي‌بينيم هركسي گویا بازگشته است به حالت قبل! چنانچه خودش را به انقلاب هم مي‌چسباند ، باز نتيجۀ شخصي و مادي و مال و جاه و مانند اينها برایش مطرح است! اين گونه افراد، به جای آبادانی، خراب مي‌کنند و اين موجب شكست انقلاب مي‌شود! به قول سعدي:
چو بركندي، از دست دشمن دیار                رعيت به سامان تر از او بدار
كه گـــر بــاز کــوبـد در کـارزار                بــرآرن د عام از دماغش دَمار
ای حاکم! وقتي كه دشمن را بيرون كردي و سرزمینت را پس گرفتي، طوري کار ملت را به سامان بكن که در خوشي و رفاه و آسايش باشند! نه اينكه احوالشان با وضع قبلي، که زیر سیطرۀ دشمن بودند، يكسان باشد و چندان فرق چشمگيری نداشته باشد! اگر، پس از اخراج دشمن، وضعشان را به سامان، و شهرهاشان را آبادان کردی، و آزادی هاشان را سلب ننمودی، بازهم اگر دربرابر دشمن قرار گرفتند، از سرزمین و آزادی و استقلال و هویت و فرهنگ و حیثیت و شرف خود دفاع می‌کنند و جانفشانی می‌نمایند.
ولي اگر اين طور نباشد، و وضعشان، از هر جهتي، كاملاً سامان پيدا نكند، آن وقت موجب مي‌شود كه دشمنهاي داخلي هم، همدست دشمن خارجي شوند و نگزارند اين انقلاب به ثمر واقعي خودش برسد. اين مطلبی است كه همه بايد بدانيم، و بدانيم كه پيشبرد انقلاب در اين است.
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا