مفاسدِ وليمهها
میهمانیهای بزرگ و مجلل همراه با تشریفات تبذیری و اسرافی، در میان جوامع به گونهیی فراگیر است که یکی از ملزومات زندگی گشته و عرف جامعه آن را پزیرفته، و با توجیحات و توضیحات نامعقول، بر آن صحه گزاشته است. درحالی که آثار مخرب همین میهمانیها، امروز، گریبانگیر ما و اکثر جوامع بشری گشته است. علامه غروی، ۲۲ سال پیش، در کتاب مبانی حقوق، به تبیین مفاسدی پرداخته که تنها از همین گونه گردههماییها ناشی میگردد. وی در بخشی از مقال خود مینویسد: «وقتى مىبينند آنچه را كه خود بدان نياز دارند و خود نيز در آن سهيمند، در دست مردم خيانتكار و جانى است، و به هر نحوى كه نفس امّارۀ آنها حكم كند، با سرافرازى، خرج زيانبارترين هوسرانيها مىكنند، ولى در ميان ملت، هزاران خانواده حتى يك اتاق هم ندارند و نخواهند داشت، از تعاون و اتحاد بين خود، و فداءكارى براى كشور و ترقى دادن آن چشم مىپوشند، و آن را سَفاهت و بىعقلى مىدانند، و نتيجه روشن است كه چنين ملتى اختلاف را به جاى اتفاق، و عداوت و كينه و نفاق را جاى محبت و صفاء و اتحاد، ويرانگرى را جاى عُمران، مفاسد را در عوض مصالح، اهلاك حرث و نسل را به جاى توسعه و ترقى مىگزارند، و نابود كردن ثروتها و نعمتها را شيوه خود ساخته، سيلآسا بنيان زندگى خوش و راحت را منهدم، و ريشه درخت برومند جامعه را برمىكَنَند، و خود و اجتماع را از سعادت دنيا و آخرت محروم مىنمايند.»
هر چند ضيافت و دادن وليمه مستحب مؤكد است، ولى به صورتى كه امروز شايع شده، مشتمل برگناهان بزرگ مىباشد. زيرا وليمه دهنده، اغنياء و رجالى را دعوت مىنمايد كه افرادى سرشناس يا داراى مقامات عاليه باشند! مدعوين هم مىدانند كه اين گونه ميهمانيها جنبه عبادت و خدمت به خلق ندارد، و منظور داعى هدف خاصى است كه دنبال مىكند! به همين جهت مدعوين دعوت داعى را به سهولت نمىپزيرند، و پس از اصرار، با وضع منّت بسيار، اجابت مىكنند.
مفسده اول: نوعاً رسم بر اين است كه در كنار رجال معروف شهر، برخى از خويشان را هم دعوت مىكنند، ولى مشروط به اين كه بدانند «كاسه جايى رود كه بازآيد قدح». پس اگر كسى فقير يا ضعيف باشد، دو نقص پيدا مىشود كه هريك از آنها براى عدم شايستگى جهت حضور در ميهمانى كفايت مىكند. يكى آن كه توان تلافى ندارد. دوم آنكه اغنياء و رجال شهر آگاه مىشوند كه ميزبان خويشاوند مستمند و فقير دارد، و اين هر دو موجب سرشكستگى است. بدين سبب چنين افرادى به اينگونه ضيافتها دعوت نمىشوند و اين قطع رَحِم است. و مفاسدى كه بر قطع رَحِم مترتّب مىگردد، بر اين رفتار نيز مترتّب است، مثل دشمنى، كينهتوزى، غيبت، تهمت، شكوِه و شكايت، گسترش اين مفاسد در بين خانواده وخويشان، وتجاوز آن به بيگانهها وتَفَرُّق و جدايى، كه همه از لوازم لاينفكّ اين ميهمانىها است!!
مفسده دوم: مدعُوّين، به سبب احترام بىموردى كه به آنها گزارده مىشود، بر نخوت و استكبار خود مىافزايند، چون شخصيت و بزرگى خود را در اين احترامات مىيابند، نه در اخلاق و افعال حسنه انسانى!!
بناءبراين، صاحبان مشاغل و مناصب دولتى كه مصادر عزل و نصب و حُكم و قضاء و مانند آن باشند، به ميهمانى رفتن يا دعوت نمودنشان معصيت است، مگر به آن اندازهيى كه قبل از احراز اين مقام با خويشان و سايرين معاشرت داشتهاند. بيش از آن حرام است و رشوه و سُحْتْ[۱] و خيانت محسوب مىگردد. پيامبر اكرم صلىاللّه عليه وآله مىفرمايد :
هَديَّـةُ الاُمَراءِ غُلولٌ،[۲] ارمغان فرمان روايان دزدى است. (چه براى آنها هديه برده شود غلول و دزدى و خيانت در امانت است چه آنها هديه را دريافت كنند!)
بناءبراين برپانمودن چنين وليمههايى، نه تنها قُربةً اِلَى اللّه نيست، بلكه اعانت بر اِثم وكمك به ظالم و نقض عدالت است.
مفسده سوم: اين اعمال به تدريج، به سنتهاى نادُرست بدل مىگردد، و موجب بروز ناهنجارى در جامعه مىشود، و به زودى به ديگران سرايت مىنمايد، اسراف و تبذير و گسترش فساد فزونى مىيابد، و ساير مردم نيز به فساد كشانده مىشوند، و اختلاف بين طبقات اوج مىگيرد، و بين متمكّن و فقير، عداوتها ريشه مىگيرد تا در زمان مناسب ظهور كند، و طرفين به نزاع و مخاصمه بپردازند و تا حد نابودى يكديگر بكوشند.
مفسده چهارم : مردمى كه از تربيت و فرهنگ صحيح محرومند، خصلت حرص و طمع و بخل، و ظلم به ضعيف، و حسد و تكبر از خصوصيتهاى اخلاقى آنها است. ازينرو پس از آگاهى از برگزارى چنين مجالسى، تلاش مىكنند خود را به قافله برسانند و از ديگران عقب نمانند! در نتيجه، در پىِ يافتن خانوادههاى ثروتمند براى وصلت و ازدواج مىروند، و چون كمتر موفق مىشوند، ازدواجها كاهشيافته و فساد گستردهترمىگردد!! وصلتهايى هم كه صورت مىگيرد، غالباً منجر به طلاق مىگردد، چون طرفين به خواستهاى مورد نظر خود نمىرسند. سپس آنكه اختلاف طبقاتى و بدبختيهاى گوناگون دامنگير چنين جامعهيى مىشود، و آن را به سوى استيصال و اضمحلال سوق مىدهد.
مفسده پنجم: در اينگونه جوامع، ازدواج كه يك امر طبيعى است و بايد به سهولت انجام گيرد، مشكل مىشود و طرفين شرائطى را پيشنهاد مىكنند كه به ندرت انجامش امكانپزير است، و موجب مىگردد حتى با داشتن مال فراوان و مقام و منصب مطلوب، اختلاف در خانواده بروز كند و به سوى فساد و بِزِهكارى پيش رود، و دوزخى افروخته گردد كه نتوانند از آن ثروت و مُكنَت لذتى ببرند. مردم عادى هم به اغنياء تأسّى مىكنند و از آنها تقليد، و بالمآل فساد و تيرهروزى و فقر و پريشانى و بىعفّتى، جاى نيكبختى و سعادت و سلامت و عفّت و عزّت و آبرو را مىگيرد. پيروى از اين مفاسد و ترك محاسنِ اعمال و فضائلِ اخلاق و شرف انسانى، كه در سايه عمل به احكام دين الهى كسب مىشود، و ارتقاء دو جهان را بدنبال دارد، موجب محروميت جامعه از تفاهم و تعاون و اتحاد است و نابودى آن را درپىدارد.
مفسده ششم : طبقات ضعيف جامعه كه اين تشريفات و تجمُّلات و اسراف و تبذيرها را به چشم مىبينند، و به قول دِعبِل خُزاعى:
اَرى فَيئَهُم فى غَيرِهمْ مُتَقَسِّماً و اَيدِيَهُم مِن فَيئِهم صِفَرات
وقتى مىبينند آنچه را كه خود بدان نياز دارند و خود نيز در آن سهيمند، در دست مردم خيانتكار و جانى است، و به هر نحوى كه نفس امّارۀ آنها حكم كند، با سرافرازى، خرج زيانبارترين هوسرانيها مىكنند، ولى در ميان ملت، هزاران خانواده حتى يك اتاق هم ندارند و نخواهند داشت، از تعاون و اتحاد بين خود، و فداءكارى براى كشور و ترقى دادن آن چشم مىپوشند، و آن را سَفاهت و بىعقلى مىدانند، و نتيجه روشن است كه چنين ملتى اختلاف را به جاى اتفاق، و عداوت و كينه و نفاق را جاى محبت و صفاء و اتحاد، ويرانگرى را جاى عُمران، مفاسد را در عوض مصالح، اهلاك حرث و نسل را به جاى توسعه و ترقى مىگزارند، و نابود كردن ثروتها و نعمتها را شيوه خود ساخته، سيلآسا بنيان زندگى خوش و راحت را منهدم، و ريشه درخت برومند جامعه را برمىكَنَند، و خود و اجتماع را از سعادت دنيا و آخرت محروم مىنمايند.
كنون كوش كاب از كمر درگزشت نه وقتى كه سيلابت از سر گزشت
مفاسد اين اسراف كاريها و تبذيرها نه چندان است كه بتوان تقرير يا تحريركرد، و از حد احصاء نيز خارج. در زمانهاى قديم اگر ثروتمندى مىخواست جشن يا ميهمانى برپاكند، وسيله اسراف و تبذيرى كه امروز در اختيار بشر است، وجود نداشت. مثلاً اگر ثروتمندترين افراد مىخواست پنج هزارتومان خرجكند ممكن نبود. ولى در اين عصر مىتواند در يك جشن ازدواج پنجاه ميليون تومان و حتى چندين برابر آن را هزينه كند، و اين كار نه تنها ممكن بلكه آسان است. ازينرو اينگونه مخارج بيهوده كه جز ضرر اقتصادى، اجتماعى، اخلاقى، فرهنگى و سياسى، هيچ نتيجهيى ندارد، فراوان شده، و غالب مردم مىخواهند، به هر شكل، خود را در اين فرقه مُسرف و مُبذِّر جاى دهند، هرچند با وامهاى ربوى باشد!! چون گمان مىبرند از اين راه نامعقول و نامشروع، كسب آبرو و حيثيّت و شخصيت مىكنند، شايد هم در ميان مردم بىفرهنگ و بىمبالات، بىاثر نباشد. در دورانهاى قبل، اولاً، اسرافكاران و مبذّرين بسيار نادر بودند، و ثانياً امكانات اندك بود.
اما امروز مىتوان هزار نفر و بيشتر را دريك ميهمانخانه دعوتكرد، و حتى چندين روز اين وليمه را ادامه داد، و صدها هزار ريال گُل را پژمرده ساخت و زيرپا از بين برد و سپس در مزبله ريخت!
تصور كنيم با اين پولها چه خدماتى به ضعفاء و فقراء و بينوايان مىتوان نمود!! وقتى در يك كشور كه تنظيم امورش بيشتر به دست توانگران و ثروتمندان است، چنين روش شوم و پليد و ننگينى پيش گرفته شود، و بالمرّة هيچ توجهى به طبقات ضعيف جامعه نشود، و نه از عذاب الهى بترسند، و نه ازمردم شرمكنند، و نه از اجانب خَجلَت بكشند، و همچنان با اتلاف اموال و اسرافهاى خود آتش تفرقه و عناد و كينه را بين طبقات مختلف ملت مشتعل سازند، آيا جامعه فعلى و نسل آتى را از خيرات و بركات زندگى، و بهرهورى از آزادى و علوم روز و معارف دينى و حفظ ثغور كشور محروم نمىسازند؟!!
طبقه ثروتمند با اَعمال زشت خود، مردم را نيز گمراه كرده، به سوى اين سيره قبيح و زيان بار مىكشند. زيرا همه كارهاشان در مرأى و منظر عام صورت مىگيرد، و عامّه مردم، اگر هم با چشمان خود نبينند، از طريق روزنامهها و حتى راديو و تلويزيون و رسانههاى شبكهيى ديگر، از جزئيات آن آگاه مىشوند، و مفاسدش با سرعت در ميان مردم منتشر مىگردد، و طولى نمىكشد كه هستى ملت را بباد فناء مىدهد. چنانكه امروز تقريباً به اين نقطه بسيار نزديك شده است.
آرى! ملتى كه پيرو عقل و دين نباشد، جزء دوابّ و اَنعام است، اين را من نمىگويم، بلكه قول خداى تعالى است كه در كتاب مجيدش فرمود : اُولئِكَ كَالاَنعامِ بَل هُم اَضلُّ، و در حاليكه هيچ يك از اعمالشان مورد تصديق عقل و شرع نيست، در اين آتش فشان فساد مىسوزند و راه فناء را مىپيمايند و چندان غافلند كه اين شقاوتها را سعادت مىپندارند.
دشمن به دشمن آن نپسندد كه بىخرد با نفس خود كند به مراد هواى خويش
گـرهـر دو ديــده هيـچ نبـيند بـه اتفاق بهتر ز ديدهيى كه نبـيند خطاى خويش
چاهـست و راه و ديـده بيـنـا و آفـتاب تا آدمى نـگاه كنـد پيـش پـاى خويش
چـندين چـراغ دارد و بـيراهـه مىرود بـگـزار تـا بيفـتد و بـيند سـزاى خويش
با ديگران بگوى كه ظالم بـه چَـه فِـتاد تـا چاه، ديـگران نكنند از براى خويش[۳]
اما برخى از وليمهها در شرع مستحب است كه در روايتى از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله ذكر آن رفته است :
لا وَلِيمَةَ اِلاَّ فى خَمسٍ، فى عُرسٍ، اَو خُرسٍ، اَو عِذارٍ، اَو وِكارٍ، اَو رِكازٍ.فَاَمَّا الْعُرسُ فَالتَّـزويجُ، وَ الْخُرسُ النِّـفاسُ بِالْوَلَد، وَ الْعِذارُ اَلخِتانُ، وَ الْوِكارُ الرَّجُلُ يَشتَرِى الدَّار، وَ الرِّكازُ الَّذى يَقدَمُ مِن مكَّة.[۴]
وليمه نيست مگر در پنج چيز؛ در عُرس يا خُرس يا عِذار يا وِكار يا ركاز. عُرس تزويج است (عروسى) و خُرس زايمان است و عِذار ختنه كردن است و وِكار خريدن خانه (يا ساختن آن) است و رِكاز بازآمدن از مكه است.
بايد دانست كه به هر ميهمانى «وليمه» نمىگويند. وليمه به ضيافتى اطلاق مىشود كه جنبه عمومى داشته باشد. و اما مطلق ميهمان نوازى كه در اخبار به «اِقْراء ضَيف» تعبير شده، و اطعام فقراء كه منصوص كتاب مجيد است، وضيافت اَرحام و همسايگان و دوستان و روزهداران، مستحب مؤكد و داراى ثواب جزيل و اجر جميل مىباشد.
حرمت تشريفاتِ اسرافى و تبذيرى
در عصر حاضر «تشريفات» فردى و گروهى دامنگير همه ملل عالم شده و نتيجهاش نابودى ثروت عمومى است. يكى از وجوه بارز تشريفات، استقبالها و بدرقهها و پزيرايىهايى است كه رجال دولت از يكديگر يا سران كشورهاى اجنبى بعمل مىآورند.
در اسلام هرگونه عملى كه موجب كِبر و عُجب و رياء، يا ديگر صفات ناپسند و افعال زيانبار در شخص گردد، و يا ايجاد تفاوت بين طبقات نمايد، مذموم و حرام است.
پيامبر اسلام در مجالست و معاشرت و خورد و خوراك و آمد و شد هيچ امتيازى براى خود قائل نبود. او گاهى در آخِر، و گاه در وسط و گاه در اول گروه حركت مىكرد تا هيچ يك از آن رفتارها عنوان امتياز به خود نگيرد. ابى اُمامَة در روايتى چنين مىگويد:
مَرَّ النَّبىُّ صلَّى اللّه عليه و سلَّم فى يَومٍ شَديدِ الْحَرِّ نَحوَ بَقيعِ الْغَرقَد، و كانَ النَّاسُ يَمشُونَ خَلفَه، فَلَمَّـا سَمِعَ صَوتَ النِّـعالِ، و قَـرَّ ذلِك فى نَفسِه (اى ثَبَتَ و سَكَنَ فِيها) فَجَلَسَ حتَّى قَدَّمَـهُم اَمامَهُ لِئَـلاَّ يَقَـعَ فى نَفسِهِ شَيئىٌ مِنَ الْكِبْرِ.[۵]
در روزى بسيار گرم پيامبر صلى اللّه عليه و سلم راهىِ بقيع شد و گروهى از مردم در پى او مىرفتند، همين كه صداى كفشها را شنيد فوراً بر جاى بماند و نشست تا اينكه آنها را بر خود مقدّم داشت تا ذرّهيى كِبر و خود خواهى در نفسش جاى نگيرد.
در محاسن، ازحضرت صادق روايت كرده كه گفت:
خَرَجَ اَميرُالمؤمنين عليه السلام عَلى اَصـحابِهِ و هُوَ راكِبٌ، فَمَشَوا خَلْفَهُ، فَالتَـفَتَ اِلَيهِم فقال: لَكُم حاجَةٌ؟! فقالوا: لا يااميرالمؤمنين! و لَكِنَّـا نُـحِبُّ اَن نَمشِىَ مَعَـك. فقال: اِنْصَرِفُوا! فَاِنَّ مَشْىَ الْماشى مع الراكب مَفْسَدَةٌ لِلرَّاكِبِ و مَذَلَّـةٌ لِلْماشى.[۶]
روزى اميرالمؤمنين بر اصحاب خود خروج نمود (دستجمعى به سويى حركت كردند) در حاليكه سواره بود. يارانش در پى او روان شدند. بر آنها رو كرد و گفت: آيا حاجتى داريد؟! گفتند: نه يا اميرالمؤمنين! ولى دوست داريم با تو راه رويم! گفت: منصرف شويد! زيرا كه راه رفتن پياده همراه سواره، براى سواره فساد مىانگيزد و براى پياده خفت بار است!
و هشام بن سالم از ابى عبداللّه عليه السلام روايت كرده كه فرمود :
و رَكِبَ (اميرالمؤمنين) مَرَّةً اُخْرى فَمَشَوْا خَلْفَه، فقال: اِنْصَرِفُوا! فَاِنَّ خَفْـقَ النِّـعالِ خَلفَ الرَّجلِ مَفسَدَةٌ لِقُلوبِ النَّوْكى. [۷]
در وقتى ديگر نيز (اميرالمؤمنين) سواره به سويى شد و يارانش پياده در پى او شدند. پس او گفت: برگرديد، كه صداى كفشها در پشت سر مردان، در دل احمقها فساد مىانگيزد!
مراد حضرت اين است كه هرگاه من مانع اين فساد نشوم، روشى مرسوم مىشود كه نابخردان آن را موجب تعيُّن و تشخُّص خود مىپندارند، و دلهاى آنها فاسد مىگردد. يعنى عُجب و كِبر و غرور و ديگر خَصلتهاى ناپسند در آنها پديد مىآيد يا نموّ مىكند، و به دنبال آن، به حقوق مردم تعدّى و تجاوز مىنمايند.
از ديگر تشريفات موهوم، كه قطعاً موجب ناخشنودى و خشم ائمه عليهم السلام مىگردد، و حقوق طبقات مختلف ملت را ضايع، و ثروت ملى را تباه، و فقر عمومى را گسترش مىدهد، آزين بنديها و چراغانىهايى است كه به مناسبت ولادت ائمه صلوات الله عليهم، يا ساير مناسبتها انجام مىگيرد. اين عمل، حتى به عنوان مستحب و مندوب، در هيچ يك از دستورات دينى وارد نشده و جايى درآن ندارد. اگر هزينهيىكه صرف اين كار مىشود، در راه اطعام و رسيدگى به حال فقراء و درماندگان و بيماران، و عمران وآبادانى و توسعه علم و دانش بكار مىرفت، حتماً موجبات خشنودى خداوند و ائمه هدى عليهم السلام را فراهم مىساخت. اما اين روش كنونى نتيجهيى جز غضب الهى و عذاب دنيوى و اخروى ندارد، زيرا عملى است بيهوده و مشتمل بر اسراف و تبذير.
[۱] – «سُحتْ» هر چيز حرام را گويند؛ اَكّالُونَ لِلسُّحت.
[۲] – وسائل الشيعه، ج ۲۷، ص ۲۲۳، باب تحريم الرَّشوَة.
[۳] – سعدى، مواعظ، غزليات، غزل ۲۸.
[۴] – تهذيب/ وافى، ج ۲۱، ص ۴۰۲، ح ۲۱۴۴۱، باب وليمة التزويج.
[۵] – سنن ابن ماجه، ص ۵۲، مقدمة، باب ۲۱، باب مَن كَرِهَ اَن يُوطَأَ عَقِباهُ.
[۶] – كافى/ وافى، ج ۲۰، ص ۸۳۵، ح ۲۰۶۲۲، باب حقوق الدابة و وظائف الركوب.
[۷] – وسائل الشيعه، ج ۱۱، ص ۴۹۵، باب كراهة المشى مع الراكب.