طواف دل ـ طواف تن

علامۀ حکیم آیة الله غروی در کتاب فلسفۀ حج، در ذیل عنوان «حديثى در بعضى از وظايف معنوى حاج و پاره‌يى از اسرار حج»، از حضرت صادق علیه السلام حدیثی نقل کرده و به تفسیر آن می‌پردازند. یکی از عبارت‌های این حدیث این است که «…وَ طُفْ بِقَلْبِكَ مَعَ المَلائِكَةِ حَولَ العَرشِ…». بیان علامه از این عبارت، اینچنین است.
حضرت صادق عليه السلام فرمود :
وَ طُفْ بِقَلْبِكَ مَعَ المَلائِكَةِ حَولَ العَرشِ لِطَوافِكَ مَعَ المُسلِمينْ بِنَفسِكَ حَولَ البيتِ.
و طواف ده قلبت را با فرشتگان در اطراف عرش، مثل طواف دادن خودت همراه با مسلمانها گرد خانه.
توضيح: هرگاه نفس انسان از هوى و هوس پيروى كند، نفس امارۀ به سوء مى‌گردد، و مطرود درگاه  خدا است. وقتى از همۀ سيئات توبه نمايد، و خويشتن را به سبب نافرمانى و عصيانى كه مرتكب شده سرزنش و ملامت كند، نفس لوامه است. هنگامى كه از اين مرحله نيز بگزرد، و خود را از عموم بدى‌هاى پيدا و پنهان بپيرايد، و به تمام نيكى‌ها بيارايد، نفس مطمئنه مى‌شود. زيرا در سايۀ اطاعت پروردگار، و اتصاف به صفات وى، كه اعلى درجات كمال است، مطمئن و آرام مى‌گردد و مورد پسند خدا و مستوجب لطف و مرحمت وى خواهد شد كه؛
يا اَيُّهَا النَّفسُ المُطمَئِنَة، اِرجِعى اِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرضيةً فَادْخُلى فِى عِبادِى، وَ ادْخُلى جَنَّتى (فجر 28 تا31)
اى نفس اطمينان يافته و آرام گرفته، به سوى پروردگارت بازگرد در حالى كه او از تو راضى است و تو نیز از او خشنود، پس وارد شو در میان بندگان من و در آی در بهشت من.
وقتى انسان به اين مرتبه از كمال، كه غايت خلقت و نتيجۀ ايجاد است، نائل شد، روح او آينۀ حق و مظهر صفات جمال و جلال او گشته، به تمام نيكى‌ها، از علم، عدالت، حكمت، امانت، صدق و صفاء، جود و سخاء، فيض و عطاء، رحمت و احسان، و مانند آن متحلى و آراسته، و از عموم زشتيها، از قبيل ظلم، خيانت، كذب، جَهالت، بخل و فساد و امثال اينها، متخلى و پيراسته مى‌شود. در اين صورت، قلب وى عرش رحمان، يعنى مركز اسماء و صفات خدا مى‌گردد. ازينرو رسول اكرم صلى الله عليه و آله از قول خدای تعالى فرموده:
لَا يَسَعُنِي أَرْضِي وَ لَا سَمَائِي وَ لَكِنْ يَسَعُنِي قَلْبُ‏ عَبْدِيَ‏ الْمُؤْمِن[1].
گفت پيغمبر كه حق فرموده است         من نگنـجم هيـچ در بالا و پـست
در زمـين و آسمـان و عــرش نيـز         من نگنجم، اين يقين دان اى عزيز
در دل مـؤمن بگنـجـم اى عجـب          گر مرا جـويى در آن دلها طلـب
و معناى اين كلام كه؛ «قلبت را با فرشتگان گرد عرش طواف ده» اين است که؛ همانطور كه موجودات نيرومند و قواى ملكوتى و باطنى عالم وجود، كه لشكر خدايند؛ «لا يَعْصُونَ اللهَ ما اَمَرَهُم و يَفعَلُونَ ما يُؤمَرُون» (تحريم 6) و به اذن و حول و قوۀ او، جهان هستى را، طبق نظام احسن و سنت الهى اداره مى‌نمايند، و از امر وى امتناع و سرپيچى نمى‌كنند، تو نيز با تمام قُوى، قلب خود را، گرد اسماء و صفات حق بگردان، و در آنها فانى ساز، تا مانند آهن گداخته، رنگ صفات حق را بگيرد، و مبدل به عرش خدا، و مظهر و نمايشگر صفات و اسماء وى گردد.
هيزم تيره حريف نار شد         تيرگى رفت و همه انوار شد
پس معنى و روح طواف را كه حقيقت باطنى است، در طواف صورى و ظاهرى منظور دار، و آن را بدست آر، كه غرض اصلى و مقصد غائى همان است.
و هَرْوِلْ هَرَبَاً مِنْ هَواكَ و تَبَرُّءً مِنْ جَميعِ حَولِكَ و قُوَّتِكَ.
و در سعى صفا و مروه هروله كن، یورتمه و شتابان از هواى نفس بگريز و از قدرت و نيروى خود بيزارى جو.
از رذائل فراركن و به فضائل بگرا! كبر و افتخار و عزت خيالى و موهوم را بريز، و به ضعف و بيچارگى خود واقف شو! كه مالك صحت و حيات خود نيستى، و از حوادث آينده ناآگاهى، و در برابر موجودات كوچك، حتى حيوانات ذره‌بينى، عاجز وناتوانى! وقتى به اين حقیقت پى‌بردى و خويشتن را شناختى، هرگز با قدرت مطلقۀ جهان هستی مخالفت نخواهى كرد. زيرا مى‌دانى كه او قاهر است و تو مقهور، مشیّت وى نافذ و جارى است. ولى خواست تو مشروط به ارادۀ او است. در اين صورت هرگز فكر نمى‌كنى كه منوّيات خود را از راه تخلف احكام وى تحصيل نمايى، چون تمام نيروهاى خود و ساير موجودات را منوط به ارادۀ او مى‌دانى. او است كه سبب ساز است يا قاطع اسباب.
از سبـب سازيـش مـن سوداييـم                  وز سبـب سـوزيـش سوفسـطاييم
از سبب سازيش من حيران شدم                   وز سبب سوزيش سرگردان شدم
بدین ترتیب مدام متوجه معناى لا حول و لا قوة الا بالله خواهى بود.

[1] – عوالي اللئالي، ج‏4، ص 7.
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا