بيان آيه «اِن مِنكُم اِلاّ وارِدُها»
سید محمد جواد موسوی غروی، پيرامون اصليترين مباحث نظري درکلام اسلامي، «چند گفتار» را تأليف نمود و در آن از جبر و اختيار، قضاء و قدر، بداء، خُلْد، اَبَد، عترت، شفاعت، تقيّه و بسياري مجادلات نظري ديگر سخن راند. اين کتاب در هشت گفتار تنظيم شده است. گفتار چهارم، پنجم و ششم، به جديترين موضوعات مطرح در حکمت اسلامي ميپردازد: «جبر و اختيار»، «قضاء و قدر» و «بداء، خلد و ابد». به دليل دشواري اين موضوعات، در تبيين بحث به آيات و روايات زيادي استناد شده و نظرات ديگران نيز در اين باب آمده و بررسي گشته است. آنچه در پی میآید، بیان او است از آیه 71 سورۀ مریم، «اِن مِنكُم اِلاّ وارِدُها»، در گفتار پنجم ( قضاء و قدر).
بناءبراين هرگاه انسان وارد مجتمع انسانى شود، وارد «جهنم» شده، زيرا اكنون توان آن را دارد كه رذائل اخلاق و خبائث اعمال را اكتساب نمايد، از دروغ و تكبّر و بُخل و حسد و ظلم و خيانت و جنايت. و نيز مىتواند عامل به اضداد آنها باشد. پس اگر داخل در طاعات شود، از «جهنم» خارج مىشود، و اگر مرتكب سيئات گردد، در آن باقى مىماند.
وَ اِنْ مِنكُم اِلّا وارِدُها كانَ عَلى رِبِّكَ حَتمآ مَقـضِيّآ، ثُمَّ نُـنَجِّى الَّذينَ آتـَّقَـوْا، وَ نَذَرُ الظّالِمينَ فِيها جِثِـيّآ (مريم 71 و 72)
از شما كسى نيست مگر آنكه وارد بر آن آتش باشد، اين حكم حتمى پروردگار تو است. سپس آنان را كه پرهيزگارى نمودند نجات مىدهيم و ستمكاران را در آن ماندگار مىگزاريم.
در آخرت، هرآنچه كه در دنيا اختيار نموده، منكشف و ظاهر و روشن مىگردد.
لَقَد كُنتَ فىغَفلَةٍ مِن هذا فَكَشَفْـنا عَنكَ غِطاءَكَ فَبَـصَرُكَ اليَومَ حَديدٌ (ق 22)
هرآينه تو از اين غافل بودى، پس چشم بند تو را برداشتيم، آنگاه چشم تو در آن روز تيز است (و همه چيز را خواهى ديد).
وَ وُضِعَ الكِتابُ فَـتَرَى المُـجرِمينَ مُشفِقينَ مِمّا فِيهِ ويَـقُولُونَ يا وَيْلَتَـنا ما لِ هذَاالكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً ولاكَبيرَةً اِلّا اَحصاها وَ وَجَدُوا ماعَمِلُوا حاضِرآ ولايَظلِمُ رُبُّكَ اَحَدآ (كهف 49)
و نامه اعمال «دربرابر ايشان» نهاده شد، پس مجرمين را مىبينى كه از آنچه در آن است بيمناكند، و مىگويند واى برما، اين چه نامهيى است كه هيچ كوچك و بزرگى را رهانكرده مگرآنكه شمرده است، و هرچه كرده بودند حاضر يافتند، و پروردگار تو بر اَحَدى ستم نمىكند.
وَ اُزلِفَتِ الجَـنَّةُ لِلْـمُتَّـقينَ، وَ بُـرِّزَتِ الجَحيمُ لِلْـغاوِينَ (شعراء 91 و 92)
و بهشت براى پرهيزگاران پيش آورده شود، و دوزخ براى گمراهان نموده گردد.
و چونكه آخرت، فعليّات دنيا و ظُهورات خفايا و بروز خباياى آن است، آنچه كه در دنيا برانسان گزشته و عملكرده، در آخرت، براو نمايان مىگردد.
يَومَ تَجِدُ كُلُّ نَفسٍ ما عَمِلَتْ مِن خَيرٍ مُحضَرآ وَ ما عَمِلَت مِن سُوءٍ، تَوَدُّ لَو اَنَّ بَـينَها و بَـينَهُ اَمَدآ بَعيدآ و يُحَـذِّرُكُم اللّهُ نَفسَهُ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالعِبادِ (آلعمران 30)
روزی كه هرنفسى آنچه خوبى كرده است حاضر مىيابد و نيز آنچه بدى كرده است. دوست دارد كه اى كاش بين آن اعمال زشت و ميان او مسافتى بس دور مىبود، و خداوند شما را از حريمش بر حذر مىدارد و خداوند به بندگانش مهربان است.
بر اين اساس، وقتى انسان وارد اجتماع مىگردد، هم مىتواند اطاعت خدا را كند و هم نافرمانى او را. اسباب دخول جهنّم در اختيار او است و در دوزخِ اعمال و اخلاق واردشده. پس اگر پرهيزگار بوده از معصيت ربّ متعال اجتناب نمايد، واطاعت و تقواى او را پيشه سازد، خدا وى را از عذاب نجات مىدهد. و هركس كه از امر او تخلّف كند و به خود ستم روا دارد، در جهنّم وامىگزاردش. پس هرانسانى، حتّى انبياء، در جهنّمى كه لازمِ اختيار است، وارد مىشوند. حال اگر ارتكاب معاصى در اختيار انسان نباشد، نفس «اختيار» متحقّق نمىگردد. بناءبراين پيامبران هم داخل در دوزخ دنيا مىگردند. ابراهيم با نمرود، موسى با فرعون، عيسى با يهود، و محمد مصطفى صلّى اللّه عليه و آله با قريش و يهود و سائر اعراب. پس چون اطاعت خدا را نمود و از هيچ يك از كفّار پيروى نكرد، و سيّئَهيى از او صادر نشد، و با هيچ يك از اوامر بارى تعالى مخالفت ننمود، و از پرهيزگاران شد، خدا وى را از دوزخ نجات داد. در آخرت نيز هرآنچه پيدا و پنهان بوده ظاهر مىگردد، و معلوم مىشود كه اصل «جهنم» در دنيا و از دنيا بوده است. انبياء و صُلَحاء نيز با كافران و عاصيان و ظالمان و طاغيان، وارد در دنيا هستند، ولى از اعمال و اخلاق آنها اجتناب نمودهاند، خداوند هم در دنيا و آخرت ايشان را رستگار كرده است.