کلام اصولاً چیست؟ و قرآن کلام را چگونه مینگرد؟ کلام الهی با کلام بشر چه تفاوتهایی دارد؟ برخورد ما با کلام چگونه است؟
قرآن دو نوع کلام را در برابر هم میگزارد، کلام وحی (کلام الهی، کلام فطرت، کلام عقل) و کلام دابة الارض.
پس دو نوع کلام داریم و انسان میتواند مخاطب دو نوع سخنگو قرار بگیرد؛ یک گروه از مردمند که از طریق انبیاء الهی مورد خطاب خداوند قرار میگیرند و یک گروه از مردم هم کسانی هستند که مستحِق و سزاوار عذاب الهی میشوند و نشانۀ بروز و وقوع این عذاب این است که؛
«أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ»(النمل-82) «از دل زمین جنبندهیی را خارج میکنیم که سخنگوی آنها میشود.»
این آیه دائماً و به طور پیوسته در جوامع بشری تحقق پیدا میکند. در هرجایی و در هرزمانی که سخنان گوینده برای مخاطبانش بیمعنا و بیمفهوم بوده و در آن انحراف باشد نه هدایت، این نشانۀ وقوع عذاب است.
اینها همه روزنامه را نگاه کنید، در سطح دنیا با مردم سخن میگویند، اما نود درصد از این سخنان در راستای تحریف افکار عمومی دنیا است، و در راستای هدایت نیست. پس ما سزاوار عذابیم که سخنگویانمان دابّة الارضند.
کلام الهی به چند معنی در قرآن آمده است، یکی همین سخنی است که به صورت وحی و کتاب در اختیار ما قرار گرفته، و یا در اختیار کسانی که پیش از پیامبر اسلام، پیرو انبیاء صاحب کتاب بودهاند. این یک کلام است. یک کلام و کلمه هم نماد صفات خداوند است.
زمانی که انسان کلام خدا را فهم میکند، و وقتی فهمید نمیتواند آن را از خودش جدا کند، یعنی آنگاه که با کلام خدا سنخیّت پیدا میکند، ذاتاً و عیناً و وصفاً کلام الهی میشود، تجلی گاه صفات الهی میگردد، خلیفة الله میشود. و این زمانی است که به مسیح میگوید؛ کلمة الله! عین کلام الهی است، اجراء کلام الهی است، از جنس کلام الهی است. کلمة الله یعنی نماد صفات خدا، یعنی پیامبر اسلام! و زمانی که به یک پیامبر بگوید یعنی همۀ پیامبران کلمة الله هستند.
علی نماد اجرایی و خارجی و بیرونی کلمة الله است، علی کلمة الله است، مسیح کلمة الله است. از چه زمانی کلمة الله است؟! از«كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا»(مريم-29)! یعنی اگر میخواهید فرزندی مسیح وار و علی وار تحویل جامعه دهید، از توی گهواره! باید از آنجا شروع شود، از آنجا اخلاق و آموزش شروع شود... .
... این که قرآن میگوید؛ «لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ» این کلمات، سنتهای الهی هستند، و اگر این سنتها را تبعیّت نکنیم، قطعاً به آن اهدافی که قرآن در پی اجرای این سنت ها تعیین کرده، دست نخواهیم یافت.
... همه، مظاهرِ کلمات الهی هستند، به دلیل این که هر کدام نامی دارند و صفتی دارند و به آن صفت و نام خوانده میشوند، و آثارشان را نشان میدهند، و آن اسم و صفت یا صفات را خدا به انسان تعلیم داده، «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا»(البقره-31)! همۀ اسماء را به انسان یاد داد، یعنی این انسان است که میتواند تمام خصوصیات و صفات همۀ پدیدهها را کشف کند، و به همین جهت میگوید:
«وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»(لقمان-27) «اگر که تمام درختان عالم قلم بشوند و دریا مرکّب شود، و پس از آن هفت دریای دیگر (که هفت نشانۀ بی انتها بودن است) مرکّب شود، کلمات خدا پایان پزیر نیست، که خداوند عزیز است و حکیم.»
حال اگر یک انسانی بتواند متصف به این دو صفت خدا شود یعنی عزیز و حکیم شود، که قرآن گفته؛ «وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا»(البقره-269) «کسی که به او حکمت داده شود، خیر بی شمار به او داده شده است»، و حکمت، عقلانیّت و عقلانیّت جبرئیل است. اگر این دو صفت را پیدا کرد و شد کلیم الله، آیا سخن او پایان پزیر است؟! نه! تا دنیا دنیا است کتابها از مسیح و موسی و محمد خواهند نوشت.
کلام اصولاً چیست؟ و قرآن کلام را چگونه مینگرد؟ کلام الهی با کلام بشر چه تفاوتهایی دارد؟ برخورد ما با کلام چگونه است؟
قرآن دو نوع کلام را در برابر هم میگزارد، کلام وحی (کلام الهی، کلام فطرت، کلام عقل) و کلام دابة الارض.
پس دو نوع کلام داریم و انسان میتواند مخاطب دو نوع سخنگو قرار بگیرد؛ یک گروه از مردمند که از طریق انبیاء الهی مورد خطاب خداوند قرار میگیرند و یک گروه از مردم هم کسانی هستند که مستحِق و سزاوار عذاب الهی میشوند و نشانۀ بروز و وقوع این عذاب این است که؛
«أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ»(النمل-82) «از دل زمین جنبندهیی را خارج میکنیم که سخنگوی آنها میشود.»
این آیه دائماً و به طور پیوسته در جوامع بشری تحقق پیدا میکند. در هرجایی و در هرزمانی که سخنان گوینده برای مخاطبانش بیمعنا و بیمفهوم بوده و در آن انحراف باشد نه هدایت، این نشانۀ وقوع عذاب است.
اینها همه روزنامه را نگاه کنید، در سطح دنیا با مردم سخن میگویند، اما نود درصد از این سخنان در راستای تحریف افکار عمومی دنیا است، و در راستای هدایت نیست. پس ما سزاوار عذابیم که سخنگویانمان دابّة الارضند.
کلام الهی به چند معنی در قرآن آمده است، یکی همین سخنی است که به صورت وحی و کتاب در اختیار ما قرار گرفته، و یا در اختیار کسانی که پیش از پیامبر اسلام، پیرو انبیاء صاحب کتاب بودهاند. این یک کلام است. یک کلام و کلمه هم نماد صفات خداوند است.
زمانی که انسان کلام خدا را فهم میکند، و وقتی فهمید نمیتواند آن را از خودش جدا کند، یعنی آنگاه که با کلام خدا سنخیّت پیدا میکند، ذاتاً و عیناً و وصفاً کلام الهی میشود، تجلی گاه صفات الهی میگردد، خلیفة الله میشود. و این زمانی است که به مسیح میگوید؛ کلمة الله! عین کلام الهی است، اجراء کلام الهی است، از جنس کلام الهی است. کلمة الله یعنی نماد صفات خدا، یعنی پیامبر اسلام! و زمانی که به یک پیامبر بگوید یعنی همۀ پیامبران کلمة الله هستند.
علی نماد اجرایی و خارجی و بیرونی کلمة الله است، علی کلمة الله است، مسیح کلمة الله است. از چه زمانی کلمة الله است؟! از«كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا»(مريم-29)! یعنی اگر میخواهید فرزندی مسیح وار و علی وار تحویل جامعه دهید، از توی گهواره! باید از آنجا شروع شود، از آنجا اخلاق و آموزش شروع شود... .
... این که قرآن میگوید؛ «لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ» این کلمات، سنتهای الهی هستند، و اگر این سنتها را تبعیّت نکنیم، قطعاً به آن اهدافی که قرآن در پی اجرای این سنت ها تعیین کرده، دست نخواهیم یافت.
... همه، مظاهرِ کلمات الهی هستند، به دلیل این که هر کدام نامی دارند و صفتی دارند و به آن صفت و نام خوانده میشوند، و آثارشان را نشان میدهند، و آن اسم و صفت یا صفات را خدا به انسان تعلیم داده، «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا»(البقره-31)! همۀ اسماء را به انسان یاد داد، یعنی این انسان است که میتواند تمام خصوصیات و صفات همۀ پدیدهها را کشف کند، و به همین جهت میگوید:
«وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»(لقمان-27) «اگر که تمام درختان عالم قلم بشوند و دریا مرکّب شود، و پس از آن هفت دریای دیگر (که هفت نشانۀ بی انتها بودن است) مرکّب شود، کلمات خدا پایان پزیر نیست، که خداوند عزیز است و حکیم.»
حال اگر یک انسانی بتواند متصف به این دو صفت خدا شود یعنی عزیز و حکیم شود، که قرآن گفته؛ «وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا»(البقره-269) «کسی که به او حکمت داده شود، خیر بی شمار به او داده شده است»، و حکمت، عقلانیّت و عقلانیّت جبرئیل است. اگر این دو صفت را پیدا کرد و شد کلیم الله، آیا سخن او پایان پزیر است؟! نه! تا دنیا دنیا است کتابها از مسیح و موسی و محمد خواهند نوشت.