بیست و سه جلسه سخنرانی که ذیلاً ارائه میگردد، در موضوع «مَـثَل در قرآن» است. «مَـثَل» را براي فهماندن بهتر مطلب بکار میبرند، يعني هر كس بخواهد مطلبي را به شنونده خود بهتر تفهیم نماید، با ذکر «مَـثَل» آن را روشنتر ميسازد. خداوند هم در قرآن كريم مثالها را براي همين آورده است. بسیاری از مَثَلهاي قرآن ابداعي است، و برخي از آنها هم در میان عرب شایع بوده كه به نحو ديگري در قرآن بيان شده است.
بناءبراین آياتي كه متضمن مَثَل است، براي تفهيم بيشتر مطلبی به بشر نازل گشته، و در واقع مُمَـثَّل كردن و مجسَّم نمودن ناپيدا و معقول است، به پيدا و مشهود. مثلاً آن چيزهایی را كه خداوند به انسان وعده ميدهد، حتي اگر قرار است كه در دنيا متحقق شود، نامعلوم است و بشر به سختي به صحت تحقق آنها ايمان ميآورد. ازاین رو مَثَل ميآورد تا فهم و عقل بشر، دُرُستی وقوع آن وعده را كه خداوند داده است، بپزيرد.
از جمله مطالبي كه خدای تعالی، از طريق انبياء، به بشر وعده ميدهد، پاداش و کیفر اُخروي است، چه در عملِ صالح باشد یا ناصالح. بعضی از آيات قرآن متذکر این معنا است که بشر باطل و بيهوده آفریده نشده، و نظام عالم هم مسخر او است تا از آن بهرهمند گردد. اما پزیرفتن اين معنا براي انسان سخت است كه بعد از مرگ هم حادثه و اتفاقي خواهد بود! به همين جهت، باری تعالی براي هدایت او به درک صحیح اين مطلب مشكل، پیامبرانی را همراه با کتابهایی برانگیخته است. با این حال، ميبينيم كه هنوز هم ايمان آورندگان راستین به حقيقت معاد و حيات بعد از اين دنيا اندکند. يعني اعتقاد ضمنی هم كه در ميان بشر بوده و هست، عميق و روحاني، از جنس خود معاد نيست.
حكماء در حكمت عنواني دارند که ميگويند « السِنخِيَّۀ عِلَّةُ الاِنضِمام». یعنی هم شكلي، هم تایي و امثال اینها موجب به هم پيوستگي و انضمام است. پس انسانها اگر ميتوانند در يك محيطي دور هم بنشينند، براي اين است كه همه انسانند. همين اجتماعات ميتواند محدودتر هم بشود. مثلاً بگویيم؛ افرادي كه اين مطالب را یا فلان کار را دوست دارند، در اينجا جمع ميشوند، آنگاه دائرة سنخيت محدودتر ميگردد. در همة زمينههاي علمي همين طور است. مثلاً افرادي كه شغلشان طبابت نيست، هيچ وقت در بيمارستان و اطاق عمل و بر بالین مريضها حاضر نميشوند. زیرا سنخيت با آن علم را ندارند. مثلهاي قرآن هم بیشتر براي تبيين و تشريح اين سنخيت است. مثال ميزند به امور دنيایي كه شما دنيا را و سنخيتهاي آن را نگاه كنيد، ببينيد آيا انسان، «بما هو انسان»، حاضر است در لانۀ سگها، یا اسطبل اسبها، و یا آغل گوسفندان زندگي كند؟! با آنها غذاء بخورد و بخوابد، و سفرهاش را آنجا بگستراند؟! همين مسأله را ببريد در قيامت! اگر انسان در اين دنيا يك زندگي حيواني براي خودش ترتيب داده باشد، آيا ميتواند در آن دنيا محشور با انبياء و اولياء و صلحاء باشد؟! اين چه انتظار بيهوده و باطلي است؟! خداوند ميپرسد: چگونه شما انسانها كه سنخيتی با جنّت پيدا نكردهايد، خودتان را اهل آن ميدانيد؟! سنخيت اساس است. انسان تا سنخيت با خالق پيدا نكند، نميتواند اصلاً حرف از لقاء الله بزند. ديدار با خدا چه مناسبتی دارد؟! به مناسبت دروغ هایي كه ميگویيم، به جهت خيانتهایي كه ميكنيم؟! به مناسبت رباهایي كه ميخوريم؟! به خاطر رشوههایي كه ميدهيم یا ميگيريم؟! آیا این زشتکاریها سنخيت یافتن با خداست؟! خداوند اين مثلها را براي تبیین هر موضوعی و راهنمايی و تشویق انسان به پیمودن راه دُرُست متذکر میگردد. اکنون گوش فرا دهیم به بیان مثلها در قرآن.
بیست و سه جلسه سخنرانی که ذیلاً ارائه میگردد، در موضوع «مَـثَل در قرآن» است. «مَـثَل» را براي فهماندن بهتر مطلب بکار میبرند، يعني هر كس بخواهد مطلبي را به شنونده خود بهتر تفهیم نماید، با ذکر «مَـثَل» آن را روشنتر ميسازد. خداوند هم در قرآن كريم مثالها را براي همين آورده است. بسیاری از مَثَلهاي قرآن ابداعي است، و برخي از آنها هم در میان عرب شایع بوده كه به نحو ديگري در قرآن بيان شده است.
بناءبراین آياتي كه متضمن مَثَل است، براي تفهيم بيشتر مطلبی به بشر نازل گشته، و در واقع مُمَـثَّل كردن و مجسَّم نمودن ناپيدا و معقول است، به پيدا و مشهود. مثلاً آن چيزهایی را كه خداوند به انسان وعده ميدهد، حتي اگر قرار است كه در دنيا متحقق شود، نامعلوم است و بشر به سختي به صحت تحقق آنها ايمان ميآورد. ازاین رو مَثَل ميآورد تا فهم و عقل بشر، دُرُستی وقوع آن وعده را كه خداوند داده است، بپزيرد.
از جمله مطالبي كه خدای تعالی، از طريق انبياء، به بشر وعده ميدهد، پاداش و کیفر اُخروي است، چه در عملِ صالح باشد یا ناصالح. بعضی از آيات قرآن متذکر این معنا است که بشر باطل و بيهوده آفریده نشده، و نظام عالم هم مسخر او است تا از آن بهرهمند گردد. اما پزیرفتن اين معنا براي انسان سخت است كه بعد از مرگ هم حادثه و اتفاقي خواهد بود! به همين جهت، باری تعالی براي هدایت او به درک صحیح اين مطلب مشكل، پیامبرانی را همراه با کتابهایی برانگیخته است. با این حال، ميبينيم كه هنوز هم ايمان آورندگان راستین به حقيقت معاد و حيات بعد از اين دنيا اندکند. يعني اعتقاد ضمنی هم كه در ميان بشر بوده و هست، عميق و روحاني، از جنس خود معاد نيست.
حكماء در حكمت عنواني دارند که ميگويند « السِنخِيَّۀ عِلَّةُ الاِنضِمام». یعنی هم شكلي، هم تایي و امثال اینها موجب به هم پيوستگي و انضمام است. پس انسانها اگر ميتوانند در يك محيطي دور هم بنشينند، براي اين است كه همه انسانند. همين اجتماعات ميتواند محدودتر هم بشود. مثلاً بگویيم؛ افرادي كه اين مطالب را یا فلان کار را دوست دارند، در اينجا جمع ميشوند، آنگاه دائرة سنخيت محدودتر ميگردد. در همة زمينههاي علمي همين طور است. مثلاً افرادي كه شغلشان طبابت نيست، هيچ وقت در بيمارستان و اطاق عمل و بر بالین مريضها حاضر نميشوند. زیرا سنخيت با آن علم را ندارند. مثلهاي قرآن هم بیشتر براي تبيين و تشريح اين سنخيت است. مثال ميزند به امور دنيایي كه شما دنيا را و سنخيتهاي آن را نگاه كنيد، ببينيد آيا انسان، «بما هو انسان»، حاضر است در لانۀ سگها، یا اسطبل اسبها، و یا آغل گوسفندان زندگي كند؟! با آنها غذاء بخورد و بخوابد، و سفرهاش را آنجا بگستراند؟! همين مسأله را ببريد در قيامت! اگر انسان در اين دنيا يك زندگي حيواني براي خودش ترتيب داده باشد، آيا ميتواند در آن دنيا محشور با انبياء و اولياء و صلحاء باشد؟! اين چه انتظار بيهوده و باطلي است؟! خداوند ميپرسد: چگونه شما انسانها كه سنخيتی با جنّت پيدا نكردهايد، خودتان را اهل آن ميدانيد؟! سنخيت اساس است. انسان تا سنخيت با خالق پيدا نكند، نميتواند اصلاً حرف از لقاء الله بزند. ديدار با خدا چه مناسبتی دارد؟! به مناسبت دروغ هایي كه ميگویيم، به جهت خيانتهایي كه ميكنيم؟! به مناسبت رباهایي كه ميخوريم؟! به خاطر رشوههایي كه ميدهيم یا ميگيريم؟! آیا این زشتکاریها سنخيت یافتن با خداست؟! خداوند اين مثلها را براي تبیین هر موضوعی و راهنمايی و تشویق انسان به پیمودن راه دُرُست متذکر میگردد. اکنون گوش فرا دهیم به بیان مثلها در قرآن.