انسانی که تمام هستی خویش را بدون حتی ذرهیی چشم داشت همانند شمعی آب میکند، تا چند صباحی هدایتگر مردم زمانهاش از تاریکی به روشنایی باشد، در این راه همه ناملایمات را به جان میخرد، روزها و ساعتهای عمر گرانمایهاش را در زندان طی میکند، تا شاید مردم عصر خویش را با طنین صدای بیپناهیاش بیدار کند و بگوید تا چه اندازه در میان هم وطنان و هم کیشان خویش تنهاست...
انسانی که نه فقط از لابهلای دست نوشتهها و سخنرانیهای غرّایش که باید با او زندگی کرد تا او را شناخت...
انسانی مقاوم همچون کوه، بینهایت همچون دریا و بخشنده همچون آسمان، به جرأت میتوانم بگویم در طول زندگیم انسانی با ویژگیهای شگفت انگیز او ندیده ام.
و چه احساس پلیدی است، احساسی که این اندیشه سرشار از صلح و پاکی را به بند میکشد...
شاید تاریخ اینگونه حکم نموده، که افرادی با وسعت اندیشهیی بینهایت در عصر و زمانۀ خویش مورد ستم واقع شوند و نسلهای آینده اندیشه پاکشان را درک کند و بر بیخردی و بیلیاقتی نسل ما که اینگونه در حقشان جفا نمودیم بگرید...
معلم خوبم، استاد عزیزم، نمیدانم هم اکنون در زندان چه میکنی؟!
اما به یقین میدانم ذهن پویا و ژرفای اندیشۀ حقیقت شناس تو را نمیتوانند در هیچ زندانی حبس کنند، اگرچه به خیال واهی خویش جسم و تن رنجور و بیمارت را به بند کشیدهاند...
تو برای ما به قول دکتر شریعتی جزء شگفت انگیزترین آدمها هستی!!
"آدم هایی که وقتی هستند، نیستند، و وقتی نیستند، هستند... در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوهاند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم، باز میشناسیم، میفهمیم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان میآید، که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد..."
آری استاد خوبم، زمانیکه حضور داشتی تو را نشناختیم و قدردان تو نبودیم، اما هم اکنون که نیستی هر روز و هر ثانیه تو را و الطاف بیدریغت را از خاطر میگذرانیم.
دوم مهرماه برایم یادآور سالروز تولد زیبای توست، اگرچه از حضور فیزیکیات محروم هستیم، اما میدانم روح بلندت حتی در زندان هم پذیرای تبریک ماست.
استاد گرانقدرم، دکتر غروی عزیز، تولدت سرشار از برکت و افزونی باد...
به امید رهایی تمام اندیشههای مصلحِ در بند...
انسانی که نه فقط از لابهلای دست نوشتهها و سخنرانیهای غرّایش که باید با او زندگی کرد تا او را شناخت...
انسانی مقاوم همچون کوه، بینهایت همچون دریا و بخشنده همچون آسمان، به جرأت میتوانم بگویم در طول زندگیم انسانی با ویژگیهای شگفت انگیز او ندیده ام.
و چه احساس پلیدی است، احساسی که این اندیشه سرشار از صلح و پاکی را به بند میکشد...
شاید تاریخ اینگونه حکم نموده، که افرادی با وسعت اندیشهیی بینهایت در عصر و زمانۀ خویش مورد ستم واقع شوند و نسلهای آینده اندیشه پاکشان را درک کند و بر بیخردی و بیلیاقتی نسل ما که اینگونه در حقشان جفا نمودیم بگرید...
معلم خوبم، استاد عزیزم، نمیدانم هم اکنون در زندان چه میکنی؟!
اما به یقین میدانم ذهن پویا و ژرفای اندیشۀ حقیقت شناس تو را نمیتوانند در هیچ زندانی حبس کنند، اگرچه به خیال واهی خویش جسم و تن رنجور و بیمارت را به بند کشیدهاند...
تو برای ما به قول دکتر شریعتی جزء شگفت انگیزترین آدمها هستی!!
"آدم هایی که وقتی هستند، نیستند، و وقتی نیستند، هستند... در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوهاند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم، باز میشناسیم، میفهمیم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان میآید، که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد..."
آری استاد خوبم، زمانیکه حضور داشتی تو را نشناختیم و قدردان تو نبودیم، اما هم اکنون که نیستی هر روز و هر ثانیه تو را و الطاف بیدریغت را از خاطر میگذرانیم.
دوم مهرماه برایم یادآور سالروز تولد زیبای توست، اگرچه از حضور فیزیکیات محروم هستیم، اما میدانم روح بلندت حتی در زندان هم پذیرای تبریک ماست.
استاد گرانقدرم، دکتر غروی عزیز، تولدت سرشار از برکت و افزونی باد...
به امید رهایی تمام اندیشههای مصلحِ در بند...