دفتر نشر آثار علامه حکیم سید محمد جواد موسوی غروی

کد : 1094
تاریخ انتشار : 1393/02/08

به نام او که فرمان ایستادن در برابر ستم داده است

«... توی صورت حاجی ایستادم و گفتم: ما پنج سال است که ایستاده‌ایم»
یادداشتی پیرامون آنچه در تاریخ 28 فروردین 93 در بند 350 اوین رخ داد و شرح عماد بهاور از آن اتفاق

عماد عزیزم این جمله‌یی است که تو توی صورت حاجی گفته‌ای و هزاران جملۀ نگفتۀ دیگر! از ستم‌هایی که داخل زندان بر تو رفته! و نیز از رنجهایی که بر مریم عزیزت در بیرون زندان و پدر و مادر تو و والدین او! تو آن طرف میله‌ها و او این طرف دیوارهای سخت و نفوذناپذیر. فرقی نمی‌کند، حقیقت این است که مریم قلبش در قلب عماد است و عماد در قفس اوین!
تو نگفتی! آری تو خیلی چیزها را نگفتی! رنجهای فروریخته بر بدن خسته و کوفته‌ات را چه کسی می‌تواند در بارگاه عدل الهی پاسخگو باشد؟ آه ناله‌های دلت را که گفته‌ای! وای که این رنج واقعاً نفس گیرتر است! عمادم نه تنها تو، که همه عزیزان در بند! چگونه می‌توانیم در چشمان همسران شما نگاه کنیم؟! کشان کشان خود را بر این سنگلاخی که معبر آزادی است می‌کشانیم، باور کن نفس کشیدن را بر خود حرام می‌دانیم! عمادم تو به شرف و انسانیت آبرو دادی! و مریم تو با صبر و سکوت به همۀ ما زنان فهماندی که معنای انسان بودن در زندگی چیست! مریم نجیبم این طور در چشمان ما نگاه نکن، مریمم، عمادم، چگونه بپذیرم که شما عزیزان، شیرین‌ترین لحظات زندگی‌تان را اینگونه سپری می‌کنید!
این آیه «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِي كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يشَّقَّقُ فَيخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يهْبِطُ مِنْ خَشْيةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»(بقره 74) استخوانهای بدنم را خرد می‌کند که بشر نمی‌داند یا نمی‌خواهد بداند که دلش همچون سنگ می‌شود! ما عینیت آیه‌ها را  با تمام وجود احساس می‌کنیم. عمادم عین القضات زمانم، که اگر شمع آجینت  کنند حسرت گفتن یک آخ را در دلهاشان می‌گذاری! می‌فهمم که اگر جسمت را درد فرا گرفته، و غم مادران داغدار دل بزرگت را می‌آزارد، ولی با مقاومت و بزرگواری و پایداریت درس آزادمنشی و آزادی خواهی و ایستادگی در برابر ظلم به ما می‌دهی.
عمادم زمزمه‌ها و نگفته‌های تو را حتماً ملت ایران در بستر تاریخ تکرار می‌کنند، تو درس بزرگی و انسانیت را به همه ما می‌آموزی.در انتظار رهایی تو، در کنار مریم، چشم به درهای آهنین دوخته‌ایم تو را به خدای بزرگ می‌سپاریم.
طاهره علیزاده نایینی
ارسال نظر
*