خاطرات زیادی از مجالس عمومی و خصوصی ایشان، از پیش و بعد از انقلاب، بیاد دارم، که ذکر یکی از آنها بی مناسبت نیست:
یکی از شبهایی که در منزل مرحوم حاج حبیب الله خرازی، واقع در کوچۀ سینه پایینی، واقع در خیابان عبدالرزاق کنونی، سخنرانی برگزار بود، بعد از ختم مجلس، به کوچه آمدیم. آشنایی به مرحوم پدر گفت: «این آقا چه سخنرانی خوبی داشت و چه مطالب نو و جالبی میگفت!» سپس با شگفتی افزود که: «عجب است مردم این سخنرانیها را رها میکنند و میروند پای منبر غروی!» مرحوم پدر به او گفتند: «ای عزیز! غروی همین آقا بودکه سخن میگفت! این حرفها هم از غروی بود!» آن شخص در جواب ایشان گفت : «عجب! غروی همین بود؟! من دیدم لابلای حرفهاش چیزهای بوداری هم میگوید!» خلاصه، بحثی در گرفت و زود پایان پذیرفت. خداوند آیت الله غروی را از رحمت واسعۀ خودش برخوردار گرداند! یادش گرامی و راهش همیشگی باد!
یکی از شبهایی که در منزل مرحوم حاج حبیب الله خرازی، واقع در کوچۀ سینه پایینی، واقع در خیابان عبدالرزاق کنونی، سخنرانی برگزار بود، بعد از ختم مجلس، به کوچه آمدیم. آشنایی به مرحوم پدر گفت: «این آقا چه سخنرانی خوبی داشت و چه مطالب نو و جالبی میگفت!» سپس با شگفتی افزود که: «عجب است مردم این سخنرانیها را رها میکنند و میروند پای منبر غروی!» مرحوم پدر به او گفتند: «ای عزیز! غروی همین آقا بودکه سخن میگفت! این حرفها هم از غروی بود!» آن شخص در جواب ایشان گفت : «عجب! غروی همین بود؟! من دیدم لابلای حرفهاش چیزهای بوداری هم میگوید!» خلاصه، بحثی در گرفت و زود پایان پذیرفت. خداوند آیت الله غروی را از رحمت واسعۀ خودش برخوردار گرداند! یادش گرامی و راهش همیشگی باد!