-
مَا كُنتَ ... نبودی که ...
پرسش 1 : این عبارت در 7 جای قرآن کریم آمده است: دو در آلعمران، یک در یوسف و چهار در قصص. در همۀ اینها خداوند صحنهای را ترسیم میکند و سپس به پیامبر میفرماید تو آنجا نبودی. «ذَٰلِكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ» (آلعمران 44) این از خبرهای غیبی است که به تو وحی میکنیم. و تو نزدشان نبودی آنگاه که قلمهای خود را میافکندند تا معلوم شود کدامیک متکفل مریم میشوند. و تو نزدشان نبودی که با یکدیگر بحث و جدل میکردند. «ذَٰلِكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ» (یوسف 102) این از خبرهای غیبی است که به تو وحی میکنیم و تو نزدشان نبودی آنگاه که رأی خود را یکی کردند (که یوسف را در چاه بیاندازند). «وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَىٰ مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا كُنتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ / وَلَٰكِنَّا أَنشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَمَا كُنتَ ثَاوِيًا فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَلَٰكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ / وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَٰكِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ» (قصص 44 تا 46) وتو در جانب غربی نبودی آنگاه که امر را به موسی سپردیم. و تو نبودی که ببینی و شاهد باشی / ... و تو در اهل مدین نبودی تا آیات ما را بر آنها بخوانی ... / و تو در جانب طور نبودی آنگاه که موسی را ندا دادیم ... ظاهر معنی این است که تو در این جاها نبودی و لذا آنچه بیان میکنی از نزد خودت نیست، بلکه اخبار غیبی است که ما به تو وحی میکنیم، و این خود دلیلی بر پیامبری توست. این معنی را همه مفسران گفتهاند و البته درست هم هست. اما این صحنهها صحنههای عادی نیستند. صحنههائی شگفتانگیز، وجدآور و نقاط عطف سرنوشتی و مهمی هستند، و گوئیا کلمه «وَمَا كُنتَ» در این جاها فقط این نیست که تو حضور نداشتی، بلکه برای بیان ویژگی این صحنههاست مثل اینکه ما در فارسی وقتی میخواهیم یک اتفاق شگفتانگیز را برای مخاطب تعریف کنیم، میگوئیم: نبودی که ببینی! کاش میبودی و میدیدی! «وَمَا كُنتَ» در آلعمران مربوط به زمانی است که بزرگان قوم برای تکفل و سرپرستی حضرت مریم به رقابت میپردازند، قرعه میکشند و قرعه به نام زکریا درمیآید، و خدا نیز زکریا را متکفل مریم کرده است، دختری که قرار است بدون شوهر فرزندی بیاورد که در گهواره سخن بگوید، مرده زنده کند و جهانی را در شگفتی فروبرد. همچنین لحظهای که برادران یوسف با هم شور میکنند که او را بکشند، و سرانجام همه باهم تصمیم میگیرند که او را در چاه بیاندازند، و در آن لحظه سرنوشتساز خدا به یوسف وحی میکند که روزی در آینده این لحظه را به یادشان خواهی آورد. پس از آن ماجراها رخ میدهد، تا پس از سال ها آن روز فرا میرسد که یوسف به آنها میگوید یادتان میآید که با یوسف چه کردید، آنگاه که نادان بودید؟! و اما مورد حضرت موسی از همه شگفت انگیزتر است. موسی عشق خداست که در سورۀ طه میفرماید: من تو را برای خودم ساختم! محبتی بر تو افکندم تا در برابر چشم من ساخته شوی! کمتر سورهایست که در آن گریزی به حضرت موسی زده نشود. از تولدش، تا بزرگ شدن، تا فرار از مصر، و رفتن به مدین و ازدواج با دختر شعیب و ده سال چوپانی، تا سرانجام لحظۀ دیدار در کوه طور فرا میرسد! لحظهای همراه با عشق! وجود مقدس رسول الله (ص)، که نورش اول مخلوق است، در همه جا بوده و همه چیز را دیده است. بناءبراین عبارت «وَمَا كُنتَ» باید بیان زیبائی و شگفتی لحظات خاصی باشد. نظر اساتید محترم وهمراهان قرآنی چیست؟ راهنمائی بفرمایند.آیاتی که رسول اسلام را مخاطب ساخته، میگوید: «... وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ ...» (آلعمران 44 / یوسف 102) یا «... وَمَا كُنتَ ثَاوِيًا ...» (قصص 45) یا «... وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ ...» (قصص 46)، علاوه بر نکتهیی که شما بدان اشارت کردهاید، متضمن این معنا هم هست که، اعلام این اخبار غیبی را متذکر کافران و معاندان و مخالفان پیامبر اسلام گردد. و به آنها گوشزد نماید که؛ بیان همین اخبار از غیب، نشانۀ محکمی است بر صحت رسالت او.
اما اگر بگوییم مراد این است که آن شرایط برای موسی یا هررسول دیگری زیباتر و دلچسبتر از آنی بوده که هماکنون تو داری، حتماً از شأنیت والا و متعالی رسول اسلام کاستهایم. آن موقعیت و جایگاه و مقامی را که در نیمۀ دوم سورۀ تکویر، و نیز در تمامی سورۀ نجم، و نیز اول سورۀ اسراء، برای پیامبر خاتم ذکر نموده، فروکاهیدهایم.
و اما اینکه گفتهاید «نور رسول الله»، از بدو آفرینش همه جا بوده و همه چیز را دیده، سخن نادرستی است، و با آیات خلقت و نفخ روح، و نیز آیات بعثت، و ضرورت وجود اختیار در انسان، و آیات مشابه دیگر از جمله «... مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ ...» (شوری 52) و امثالها، مغایرت آشکار دارد. -
آیات اول سورۀ تحریم
پرسش 2 : با سلام، نظر شما در مورد آیات اول سورۀ تحریم چیست؟هر دم از این باغ بری میرسد تازهتر از تازهتری میرسد
در این روزگاران که برای ایرانیان، دوران پس از انقلاب اسلامی خوانده میشود یکی از تعینات و تشخصات آن است که تو بهتر و کوبندهتر بتوانی آیات قرآن را مورد استهزاء قرار دهی و آورندهاش را به تمسخر بگیری.
ما ایرانیان فارسی زبان شیعه در همه دنیا شاید به یکصد میلیون نفر هم نرسیم ولی گمان بردهایم ماییم و جهان و دیگر کسی جز ما نیست. یک میلیارد و سیصد میلیون مسلمان دیگر در روی کره خاکی زیست انسانی دارند و حداقل نیمی از آنها با اندیشه دینی و با اعتقاد به اینکه قرآن کلام خدا است، حیات مادی و معنوی خود را پیریزی کردهاند. عرض من این است که اینگونه تهاجمات و استهزاءات راه به جایی نمیبرد و بهتر است از راه و مدخل صحیح و عقلی وارد شوند.
این ایام نوبت تمسخر به آیات اول سورۀ تحریم رسیده و برخی از پای بندان به آیات کتاب و کسانی که روحشان از اینگونه بداخلاقیها جریحه دار شده و میشود، از حقیر خواستند جوابی مختصر به این اعتراضات بدهم. خدای تعالی به حال این ریشخند کنندگان حسرت خورده میفرماید: «يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون» افسوس به حال بندگان که هیچ رسولی مرایشان را نیامده مگر آنکه او را استهزاء کردهاند. اما آنچه در خصوص آیات اول سوره تحریم میتوان گفت این است که:
آیه اول سورۀ تحریم:
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
فخر رازی سوره طلاق و تحریم را به هم مرتبط دانسته است و میگوید هر دو سوره ویژه امور زنان میباشد. اول سوره طلاق، خطاب به طلاق است و اول سورۀ تحریم اعتراض به تحریم و پرسش از چرایی آن است.
رازی، ابراز شگفتی میکند از ارتباط آیه پایانی سورۀ طلاق که دلالت بر عظمت حضرت باری تعالی دارد و حکایت از کمال قدرت و کمال علم او مینماید. و نیز آفرینش آسمانها و زمین علیرغم شگفتیها و عجائبش، پیوسته نیازمند قدرت و علم خداوندی و وابسته به عظمت حضرت الهی است، پس چگونه کسی خود را بر این قدرت و علم و عظمت برتر میبیند و حلال خداوندی را حرام مینماید؟ رازی بدینگونه پایان سورۀ طلاق را به آغاز سورۀ تحریم متصل میسازد.
و اما مفسران برای توجیه این تحریم داستانهایی نقل کردهاند که چندان قابل استناد نیستند و این روایات را مأخذ شأن نزول قرار دادهاند. از جمله گفتهاند پیامبر شبهای خود را بین زنانش تقسیم کرده بود. و اما شبی که نوبت عائشه دختر ابیبکر بود، به اطاق ماریه رفت و حفصه دختر عمر از این جریان مطلع شد. پیامبر به التماس از او خواست که این راز را پیش خود نگه دارد و قول داد خلفاء بعد از او ابیبکر و عمر باشند. ولی حفصه بر این پیمان وفادار نماند و جریان را به عائشه گفت و این موجب شد پیابر 29 شب در خانه ماریه بماند، و برخی گفتهاند به کعبه پناه برد و در آنجا متحصن شد.
روایت دیگر آن است که پیامبر در اطاق زینب دختر جحش عسل نوشید، عائشه و حفصه با پیامبر مواجه شدند و به او گفتند دهانت بوی مغافیر یا صمغ درخت میدهد. پیامبر را به استهزاء گرفتند و صمغ را با عسل برابر دانستند. از آن وقت به بعد پیامبر عسل را به خود حرام ساخت. قول دیگر آن است که پیامبر ماریه قبطیه مادر ابراهیم را بر خود حرام کرد. ابراهیم در سن هفت سالگی از دنیا رفت و پیامبر تا پایان عمر بر مرگ او میگریست.
طباطبائی در المیزان در بحث روایی آیات، تمام اقوال شایع در این باب را آورده و سرانجام نتیجه گرفته است که به هیچ یک از آنها نمیتوان استناد کرد و شأن نزول این چند آیه را مشخص نمود. ولی آنچه از مجموع چند آیه اول سوره تحریم استنباط میشود این است که خطائی از جانب دو تن از همسران پیامبر رخ میدهد و پیامبر در واکنش به عمل آنها چیزی یا چیزهایی را بر خود حرام میسازد که مورد عتاب خداوند قرار میگیرد و دست از آن تحریم برمیدارد. شاید پیامبر همه زنان خود را بر خود حرام کرده است، اما به اراده خود نه به فرمان خدا، و اکنون فرمان باری در شکستن تحریم است.
و اما آنچه به نظر من میرسد، از مجموع دو سورۀ طلاق و تحریم، اوامر الهی به مردان، حتی به رسول خدا است که با زنان به ملاطفت و مهربانی رفتار کنند و بدرفتاریها و بد اخلاقیهای آنان را به نیکی و صفح جمیل پاسخ گویند و بدانند که ترک گفتن آنها و در واقع قهر کردن با آنها مشکل را حل نمیکند. این آیات گرچه مخاطب خاصش پیامبر است ولی همۀ مؤمنان را شامل میشود. با حرام کردن حلالها نتیجه مطلوب حاصل نمیگردد، بلکه باید با گفتگو و مصالحه مشکلات را حل و فصل نمود. و دیگر آنکه مقصد و هدف حضرت حق نقل قصص و سرگزشتهای تاریخی نیست، بلکه مرادش ذکر پلیدیهای اخلاقی و ارائه طریق است برای اصلاح اخلاق فرد، خانواده و جامعه، بالتی هی احسن. یک نمونه از زشتی اخلاقی و کژی رفتار را، آنهم در خانه رسول خودش، متذکر میگردد تا همه عالمیان تا پایان دنیا آن را سرمشق قرار دهند و از زشتیها و کژیها، که همه موجب تلاشی و تباهی است، اجتناب نمایند. -
بیان «رؤیت» در آیه 105 سورۀ توبه
پرسش 3 : در بیان آیه 105 سورۀ توبه «وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ» در مورد اینکه چگونه رسول و مؤمنان اعمال ما را خواهند نگریست، توضیح دهید!در خصوص «رؤیت باری تعالی و رسول او و مؤمنان»، باید به چند نکته توجه نمود؛
1- «رؤیت» که در فارسی به «دیدن» ترجمه میشود، بیشتر «دیدن» به عقل و خرد و بصیرت است که مقدار آن را میزان شعور آدمی و فهم و درک و دانش و عقلانیت او تعیین میکند. به دلیل آنکه کوران هم چنین رؤیتی را دارند.
2- هرعمل آدمی، باید در چارچوب صفت «صالح» قرار گیرد تا مقبول جهان هستی گردد. زیرا تنها عمل صالح است که باقیات است، یعنی آثار آن ماندگار است. وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ مَّرَدًّا (مریم 76)/ وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا (کهف 54)/ وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (قصص 60)
3- همۀ حرکات و جنب و جوشهای انسان، در طول حیات، مجتمِع در ابعاد معنوی او است. مثلاً؛ هرآنچه را که ما به کوشش مادی خود بدست میآوریم و صرف خور و خواب میکنیم، همه برای رشد جنبههای معنوی خود ما است. ما با خوردن، که یک عمل مادی است، نیرو به تمام اجزاء بدن میرسانیم تا به انجام امور معنوی بپردازند، که اساس ساختار وجود آدمی است، و همان بُعد روحی و الهی انسان است که باید در این جسم مادی تعالی یابد. انسان میخورد تا توان یابد و گام در راه راستیها گزارد، راست بگوید، شکیبایی کند، از حق دفاع کند، از ناحق نهراسد، ستم روا ندارد، عدل را پیشه سازد، با ظلم به ستیز برخیزد، و در هر حال در مسیر اعتلاء صفات انسانی ـ الهی حرکت کند.
4- با توجه به موارد پیشگفته، «رؤیت» یا «دیدن»، تعلق پیدا میکند به عالم هستی! و نه تنها خدا و رسول او و مؤمنان، تا قیام قیامت، آثار یک خُلق و فعل حسن را میبینند و درک میکنند، بلکه در تمام ارکان وجودشان مثل؛ قلب و صدر و نفس و فؤاد و روح و عقل و عقل مستفاد خود، به خوبی احساسش میکنند.
5- بناءبراین، چنین رؤیتی، از صفات ذات نظام هستی است برای ابد، چون اعمال نیکو و خُلق حسن از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود، همچنان که آثار اعمال زشت و ناپسند هم همچنین است. رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرماید: مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً كَانَ لَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ مَنْ سَنَ سُنَّةً سَيِّئَةً كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُهَا وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ . هرکس روشی نیکو بناء نهاد اجر آن را خود میبرد و نیز هرکس که به آن عمل نماید، تا روز قیامت، و هرکس روشی ناپسند بناء نهاد بارسنگین آن را خود بر دوش میکشد و نیز هرکس که به آن عمل نماید، تا روز قیامت.
6- در این معنی، رؤیت رسول و مؤمنان هم، در طول حیات بشر، از سنخ رؤیت الهی است و هرگز منقطع نمیگردد و محصور در یک بازۀ زمانی خاص و یک پهنۀ مکانی ویژه نمیشود.
7- وَإِذَا رَأَى الَّذِينَ ظَلَمُوا الْعَذَابَ (85 نحل) / وَإِذَا رَأَى الَّذِينَ أَشْرَكُوا شُرَكَاءَهُمْ (86 نحل )/ وَرَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ (53 کهف )/ إِذْ رَأَىٰ نَارًا (10 طه) /مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَىٰ (11 نجم) / لَقَدْ رَأَىٰ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَىٰ (18 نجم) / وَتَرَى الظَّالِمِينَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ (44 شوری) / فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً ( 27 ملک) / قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَىٰ قُلُوبِكُم ( 46 انعام) / وتَرَى الْمَلَائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ ( 75 زمر) / و آیات عدیده دیگر که با پرسش «اَ رأیتَ و اَ رأیتم» شروع میشود.
حاصل معنی اینکه عمل آدمی ـ از نیک یا بد ـ در مرئىٰ و منظر نظام عالم قرار میگیرد، و تا آثار آن باقی است، همۀ ذرات کائنات میبینندش و لمسش میکنند و مورد تحسین یا لعن قرارش میدهند. آیا ما امروز آثار شوم و تمامی ناپزیر حمله مغول به ایران را نمیبینیم که هنوز هم داریم رنجها، ویرانیها و تباهیهای جانکاه آن را با تمام وجود خود، درک مینماییم؟!
و البته کسانی که به خوبی میشناسندش و درکش میکنند همانانی هستند که به نظم دقیق عالم ایمان آوردهاند و همینها هستند که این ایمان را از آموزههای خدا و رسول او اخذ کردهاند و در رفتار و عمل خود بکارش میگیرند و ابرازش میدارند -
آیات 16 و 17 سورۀ فرقان
پرسش 4 : تفسیر آیه 16 و 17 سوره مبارکه فرقان چیست؟قُلْ أَذَٰلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ ۚ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاءً وَمَصِيرًا (15)
لَّهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ خَالِدِينَ ۚ كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ وَعْدًا مَّسْئُولًا (16)
وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِي هَٰؤُلَاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ (17)
آیات قرآن معمولاً گروه گروهند، و گاهی بیان یک یا دو آیه به تنهایی موضوع را روشن نمیکند، از جمله آیات 16 و 17 فرقان که در یک گروه از آیات قرار گرفتهاند. اگر از آیه 15 شروع کنیم معنی بهتر درک میشود، هرچند که بازهم میان مطلب است.
در این آیه خدای تعالی به پیامبر رحمت دستور میدهد از مردم بپرسد: آیا عذابی که انکار کنندگان ساعت دچار میشوند و در آیه 12 تا 14 وصفش را آورده بهتر است یا بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده. در آن بهشت ـ که قبل از قیامت ـ در دنیا شکل میگیرد ـ هرچه را از حلالها و نعمتها و زیباییها و تعالیها و کمالها که بخواهند در دسترسشان هست و همیشه هم هست و این وعدهیی که خدای تعالی در قبال انجامش مسؤول است. مثلاً در دنیا اگر کسی جهاد در راه کسب علم و معرفت و اخلاق کرد، اینها صفات ذاتی او میشود و دیگر هرگز زائل شدنی یا فراموش شدنی یا انکار کردنی نیست، و این بهشت جاویدان و نعمت پایدار او است و او همین را میخواسته و برای بدست آوردنش جهاد کرده است.
و اما گروه دیگر وقتی به روزی برسند که خدای رب العالمین آنها را محشور گرداند و بهم گِردآوَرَد، و نیز همۀ آنچه را که امروز هم ایشان در دنیا بندگیشان را میکنند، پس آنگاه از این معبودان دنیوی میپرسد: آیا شما این بندگان مرا گمراه کردید یا اینکه خودهاشان گم کردند راه را؟! هم اینان، چون عادت بر دروغگویی کردهاند و این صفت ذاتی آنها شده است، در قیامت هم نمیتوانند جز بر پایۀ صفات ذاتی خود سخن بگویند، ازینرو در پیشگاه حضرت باری هم به دروغ میگویند: خداوندا! تو منزه و عاری از هر نقصی هستی و اصلاً ما را نسزد که جز تو اولیاء دیگری اتخاذ کنیم. ولی تو بهرهمندشان ساختی و نیز پدرانشان را تا آنکه فراموش کردند یاد (تو را) و اینان مردمانی نابود شده گشتند. -
آیه 41 سورۀ عنکبوت
پرسش 5 : آیه 41 سوره عنکبوت را توضیح دهید.مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا ۖ وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ ۖ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ
مثل آنان که گرفتند جز خدا دوستانی را، به مانند مثل عنکبوت است که خانهیی ساخت و به راستی که سستترین خانهها همان خانه عنکبوت است چنانچه میدانستند.
توضیح آنکه هرکس جز خدا کسی را به دوستی بگیرد، یعنی به جای خدا از کسانی که در راه خدا نیستند کمک و راهنمایی بخواهد، آن کمک و آن حمایت و پشتیبانی و راهنمایی، مثل خانه عنکبوت است که هیچ استحکامی ندارد و به زودی، در اثر کوچکترین ضربهیی نابود میشود. هم خود عنکبوت و هم خانهاش. -
باقیات الصالحات
پرسش 6 : باقیات الصالحات چیست؟!ما، به جهت آنکه مسلمانیم، یعنی خود را تسلیم اوامر و نواهی الهی نمودهایم، باید مبانی اندیشه خود را از کتاب خدا اخذ نماییم و بنیان سخن خود را بر پیکرۀ آیات کتاب خدا بناء نهیم.
از منظر کلام الهی در قرآن کریم، هر عمل صالحی در زمرۀ باقیات الصالحات است، ازینرو است که خدای تعالی آن را یکی از سه رکن فلاح و رستگاری و دریافت اجر و ثواب و دخول در بهشت قلمداد کرده و فرموده است:
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَىٰ وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره 62)
به راستی آنان که ایمان آوردهاند و آنان که یهودی بودهاند و آنان که نصارایند و نیز صائبان (که پیروان مذاهب غیر آسمانی هستند) هریک که ایمان به خدا و آخرت داشته باشد و عمل به صلاح و درستی کند، مزد آنان نزد پروردگارشان محفوظ است و نه ترسی بر آنان است و نه اندوهی.
در دو آیۀ زیر هم بر همین معنا تصریح شده است:
الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا (کهف 46)
مال و فرزندان زینت حیات دنیا هستند و ماندگارهای درست بهترین است نزد پروردگار تو از نظر ثواب و دورنگری.
وَيَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدًى وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ مَّرَدًّا (مریم 76)
و افزون سازد خدا بر آنانکه راه یافتند و ماندگارهای درست بهترین است نزد پروردگار تو از نظر ثواب و گزینش محل بازگشت.
این هر دو آیه مفهوماً در نکوهش دنیا و مال و فرزندان است؛ اگر بخواهند انسان مؤمن را از عمل صالح و طی طریق فی سبیل الله باز دارند.
آیات پایانی سورۀ منافقون نیز دلالت بر همین معنا دارد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ ۚ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ، وَأَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِي إِلَىٰ أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ الصَّالِحِينَ، وَلَن يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا (منافقون 8 تا 10)
ای آنان که ایمان آوردهاند، سرگرم نسازد شما را مالهاتان و فرزندانتان از یاد خدا، و هرکس که چنین کند، پس هم اینان خود زیان کارانند. و خرج کنید از آنچه ما روزیتان کردیم پیش از آنکه بیاید هریک از شما را مرگ، پس آنگاه بگوید ای پروردگار من چه میشد اگر (مرگ) مرا اندک زمانی به تأخیر میانداختی تا صدقه دهم و از صالحان باشم؟! و حال آنکه به تأخیر نیندازد خدا (مرگ) هیچ جانی را هرگاه که اجل او فرارسد.
و باز در آیهیی دیگر مَثَل مؤمنان انفاق کننده در راه خدا را به دانهیی زده است که هفت خوشه دهد و در هر خوشه هفتصد دانه باشد، و این خداوند است که چندین و چند برابر میسازد برای هرکس که بخواهد. و قطعاً برای کسی نمیخواهد جز مؤمنان انفاق کننده در راه خدا.
مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (بقره 261)
اما انفاق در راه خدا با لحاظ کردن یک شرط اساسی و الزامی مورد قبول باری تعالی قرار میگیرد، و آن این است که همراه با منت و آزار نباشد.
الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا يُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُوا مَنًّا وَلَا أَذًى لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره 262)
سپس خدای تعالی تصریح مینماید که اگر شخصی که از او مطالبۀ انفاق در راه خدا میشود، بخواهد با منت گزاردن و آزار روحی و اخلاقی دادن، انفاق کند، بهتر آن است که به گفتاری پسندیده و با خوش زبانی و طلب آمرزش، بگوید که نمیتواند انفاق کند.
و اگر کسی با منت و آزار، انفاق کند، عمل خیر خود را باطل ساخته و بمانند این است که دانه را بر سنگی خارا کاشته باشد و قدری خاک بر روی آن ریخته باشد. همین که اولین رگبار بر آن ریزد، همه را میشوید و با خود میبرد و هیچ اجری عائد انفاق کننده نمیشود.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالْأَذَىٰ كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَّا يَقْدِرُونَ عَلَىٰ شَيْءٍ مِّمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (بقره 264)
اما چه انفاقی در راه خدا مقبول درگاه الهی است؟! آن انفاقی که فقط برای جلب خشنودی و رضای الهی انجام گیرد، و در نفس انفاق کننده این عمل به خوبی تثبیت شده باشد.
چنین انفاقی به مانند باغی است بر تپهیی که حتی با نم نم بارانی هم سبز و باطراوت است و میوۀ خود را دو چندان میدهد.
و راه خدا شعب و فروع بسیار دارد، که مهمترین آنها انفاق و هزینه کردن در راه رشد فکری و اعتلاء فرهنگی جامعه است. زیرا این مسیر و طی کردن این طریق است که آسیبهای اجتماعی دیگر را میزداید مثل فحشاء و فقر و اعتیاد و دروغ و عمل غیر صالح...