-
قرآن ناسخ ندارد
پرسش 1 : سلام علیکم مرحوم آیتالله غروی بر این عقیده بودند که در قرآن هیچ آیهای نسخ نشده و در تفسیر آیۀ «مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا» (بقره 106) میفرمودند که مراد از نسخ در این آیه، درواقع نسخ شرایع پیشین است، با این استدلال که نسخ آیات قرآن خلاف حکمت خداوند است. حال سؤال اینجا است که چرا ایشان ایراداتی را که بر نَسخ آیات قرآن وارد میکردند، درمورد شرایع پیشین وارد نمیدانستند؟ به باور ایشان چرا نسخ، اگر شامل شرایع پیشین شود، اشکالی بر آن مترتب نیست، اما در قرآن امکان نسخ وجود ندارد؟با سلام و عرض ارادت
این بدان جهت است که قرآن، ضمن تأیید ادیان پیشین و کتابهای آنها، صَراحت دارد که یهود و نصاری، به تحریف آیات کتب خود پرداختند.
دیگر آنکه قرآن کریم به وضوح میگوید؛ پیروان راستین پیامبران سابق به این پیامبر خاتم و کتاب او ایمان میآورند، و این پیامبر را خاتم پیامبران و کتاب او را پایان وحی مستقیم الهی معرفی میکنند، ولی مخالفان این پیامبر و کتاب او، گرچه حقانیت او را میدانند، کتابش را پشت سر میاندازند. به آیات زیر توجه کنید:
«وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (بقره 101)
و همین که آمد آنان را رسولی از نزد خدای، تصدیق کنندۀ آنچه با ایشان است، بیفکندند گروهی از آنان که داده شده بودند کتاب را، کتاب خدای را پشت سرهاشان. گویا که ایشان نمیدانستند»
«وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ / وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَىٰ ذَٰلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ (آلعمران 80 و 81)
و فرمان نمیدهد شمایان را که بگیرید فرشتگان را و پیامبران را پروردگارانی. آیا (خدا) فرمان میدهد شمایان را به کفر بعد از آنکه شما تسلیم شدگانید. و (بیاد آر) آن وقتی را که گرفت خدای پیمان محکم (از) پیامبران، چونکه دادم شما را از کتابی و حکمتی، سپس آمد شمایان را فرستادهیی، تصدیق کنندۀ آنچه با شمایان است، که ایمان آورید حتماً به او و یاری رسانید حتماً او را. پرسید (خدای): آیا اقرار نمودید و گرفتید بر این مطلب پیمانم را؟ گفتند: اقرار نمودیم. گفت (خدای): پس گواهی دهید و من همراه شمایان از گواهانم»
«كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ / أُولَٰئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ / خَالِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنظَرُونَ (آلعمران 86 تا 88)
چگونه راه بنماید خدای قومی را که حق پوشی کردند بعد از ایمانشان و گواهی دادند که رسول حق است؟ و آمد ایشان را دلائل روشن. و خدای راه ننماید قوم ستمکاران را / هم اینان سزایشان آن که برایشان باد دورباش خدای و فرشتگان و مردم، همگی / جاودانگانند درآن. نه تخفیف داده شود از ایشان عذاب و نه بازه داده شوند»
«وَمَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (حجر 11)
و نیامد ایشان را هیچ رسولی، جز آنکه پیوسته ریشخندش میکردهاند»
«يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَىٰ فَتْرَةٍ مِّنَ الرُّسُلِ أَن تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِن بَشِيرٍ وَلَا نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءَكُم بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (مائده 19)
ای اهل کتاب! هرآینه آمد شمایان را رسول ما. روشن میسازد برایتان پس از دورهیی از نبودِ رسولان. تا نگویید نیامدمان مژدهدهندهیی و نه بیمدهندهیی. پس هرآینه آمد شمایان را مژدهدهندهیی و بیمدهندهیی. و خدای بر هرچیز توانا است»
بِناءبراین قرآن کریم ضمن تأیید ادیان پیشین و تصدیق کتب آنها، بر این مسأله هم تأکید دارد که کلام خدایتعالی در کتابهای پیامبران قبل، تحریف شده. با این حال پیروانشان اگر عامل به سه رکن باشند، اهل نجاتند: اول؛ ایمان به خدا. دوم؛ ایمان به آخرت و روز جزاء. و سوم؛ عمل صالح.
«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَىٰ وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره 62 مشابه مائده 69)
براستی آنان که ایمان آوردهاند، و آنان که یهودی شدند و نصرانیان و صابئیان (پیروان ادیان دیگر مثل زرتشتیان و بودائیان)، هرکه ایمان آورده به خدای و روز سرانجام، و کار به درستی بانجام رسانده، پس مر ایشان را است مزدشان نزد پروردگارشان. و نه ترسی بر ایشان است و نه ایشان اندوهگین شوند»
و اما در خصوص تحریف ادیان پیشین به آیات 46 نساء، 13 و 41 و 68 مائده و 75 بقره نگاه کنید.
نتیجه آنکه قرآن کریم خود نسخ خود را جائز ندانسته و اساساً نسخ کتاب خاتمالانبیاء به معنا و منزلۀ آن است که این کتاب هم ناقص است و باید پیامبری دیگر، جهت تکمیل آن ظهور کند. درحالیکه چنین واقعهیی را خود قرآن مردود دانسته است.
«مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَٰكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا (احزاب 40)
نبوده است محمد پدر هیچیک از مردانتان. ولکن رسول خدا است و خاتم پیامبران. و پیوسته بوده است خدای به هرچیزی دانا»
«ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ (بقره 2)
(این) همان کتاب است که نیست شکی در آن. رهنمون است پرهیزگاران را»
حتماً کتابی که خدایتعالی میفرماید: هیچ شکی در آن نیست، نمیتواند منسوخ گردد.
«وَهَٰذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَىٰ وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ (انعام 92)
و این کتابی است که فرو فرستادیمش به مبارکی، تصدیق کننده است هرآنچه را که پیش روی اوست. و تا اینکه هشدار دهی مادر شهرها (مکه) را و هرکس که پیروامون آن است. و آنان که ایمان میآورند به سرانجام، ایمان میآورند به آن، هم ایشان بر نمازهاشان نگاهبانی کنند»
«أَفَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَمًا وَهُوَ الَّذِي أَنزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِّن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (انعام 114)
پس آیا غیر خدای را طلب کنم به داوری؟ و هم او است که فرو فرستاد به سوی شما کتاب را گشوده از هم. و آن کسان که دادیمشان کتاب، میدانند که آن فرودآمده به تدریج است از پروردگار تو به درستی. پس مباش حتماً از شکآورندگان»
«وَهَٰذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (انعام 155)
و این کتابی است که فرو فرستادیمش. مبارک (مایۀ افزونی) است، پس پیروی کنیدش و پرهیز پیشه سازید، باشد که شمایان رحمت شوید»
«وَمَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (نحل 64)
و فرو نفرستادیم بر تو کتاب را، جز آنکه روشن سازی برای آنان همانی را که اختلاف کردهاند در آن، و رهنمونی و رحمتی برای مردمانی که ایمان میآورند»
«وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَىٰ هَٰؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ (نحل 89)
و روزی که برانگیزانیم در هرامتی گواهی را بر ایشان از خودهاشان. و بیاوردیمت گواهی بر اینان. و فرو فرستادیم (به تدریج) بر تو کتاب را، روشن کردنی است مر هرچیزی را. و رهنمونی و رحمتی و مژدهیی برای تسلیمشدگان»
«الر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ (هود 1)
الف لام راء. کتابی است که محکم شده است آیات آن، سپس از هم گشوده شده از نزد حکیمی آگاه»
«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ ذَٰلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاءُ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ (زمر 23)
خدای فروفرستاده است به تدریج بهترین گفتار را، کتابی است متشابه، دو تا دو تا (محکم و متشابه، ظاهر و باطن، ماده و معنا، دنیا و آخرت، آغاز و پایان، خلق و خالق، بهشت و دوزخ، جسم و روح، آب و آتش، و الی آخِر). بلرزد از آن پوستهای آنان که بیم دارند (از) پروردگارشان، سپس نرم شود پوستهاشان و دلهاشان به یاد خدای. اینچنین است رهنمون خدای. راه مینماید بدان هرکس را که بخواهد، و هرکس را که گمراه سازد خدای، پس نیست مر او را هیچ هدایتگری (راهنمایی)»
با توجه به این آیات و نیز همۀ آیات قرآن، نباید شکی باقی بماند که قرآن نمیتواند خود را نسخ نماید، ولی قطعاً «تحریفات» کتب پیشین را نسخ نموده است. -
سنت پیامبر و نسخ قرآن
پرسش 2 : از عبارت «قسمتي از احكام ديني در قرآن واجب شمرده شد كه ناسخ آن در سنّت پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم آمده، و بعضي از آن، در سنّت پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم واجب شده كه در كتاب خدا ترك آن مجاز بوده است...» (بخشی از خطبۀ اول نهج البلاغه)، چنین برمیآید که سنت پیامبر مستقل از وحی است و چه بسا که خلاف وحی، بعضی احکام دینی را نسخ یا واجب کرده! لطفاً در این مورد تا حد ممکن مفصل توضیح بدهید و مثالهایی از این احکام اگر وجود داشتهاند بنویسید.1ـ به بحث پایانی کتاب (آدم از نظر قرآن) ج 3 ـ مراجعه کنید، تحت عنوان مبحث هفتم، عدم جواز نسخ در قرآن.
2 ـ نهج البلاغه تماماً خبر واحد است، خبر واحد اگر محفوف به قرائن صدور نباشد حجیت ندارد. فحوای خبر واحد باید مورد تأیید عقل و قبول قرآن باشد.
3 ـ پس اگر در نهج البلاغه مطلبی یافت شود که عقل نپذیرد و آن را مردود شمارد و قرآن ضد آن باشد و صحت آن را مؤید نسازد، کلاً مردود است. مثل آنچه که از قول امیرالمؤمنین در خصوص زنان گفته شده که ایشان ناقص الایمان، ناقص العقل و ناقص الحظ(خطبه 80) میباشند. و این هم خلاف عقل و خلاف قرآن است.
4 ـ قرآن کریم تماماً کلام خدا است و به هیچ وجه حتی یک کلمه آن قابل نقض و نسخ نمیباشد.
5 ـ آیه 106 بقره هم ناظر به نسخ آیات کون است نه آیات کتاب. به این معنی که مثلاً خانهیی فرسوده و خراب میشود یعنی نسخ میگردد، خداوند (با نیروی مخلوقات خود) مثل آن یا بهتر از آن را بوجود میآورد. یا دین پیامبر پیشین را نسخ و مثل آن یا بهتر از آن را میآورد.
6 ـ حتی روایات متواتر و صحیح و موثق هم اگر خلاف عقل و قرآن باشند مردودند و باید در صحت آنها تردید جدی کرد.
7 ـ پیامبر، طبق آیات عدیده در قرآن هیچ حقی در آوردن حکمی خلاف قرآن، یا حکمی که ناسخ بعضی از آیات باشد ندارد. به آیات زیر توجه کنید. (انعام 14 ـ یونس 104 ـ شوری 15 ـ هود 112 ـ حجر 94 ـ حاقه 44 )
8 ـ پیامبر وظیفه یی جز ابلاغ وحی نداشته و جز آن مسؤول ابداع و نوآوری و چیزهای دیگر از پیش خود نبوده است. به آیات زیر توجه کنید. (آل عمران 20 ـ مائده 92 و 99 ـ رعد 40 ـ نحل 35 و 83 ـ نور 54 ـ عنکبوت 18 ـ شوری 41ـ تغابن 12)
9 ـ نه امیرالمؤمنین و نه هیچ امام دیگری حق وضع حکم و سخن گفتن خلاف نص صریح قرآن را نداشتهاند، پس آنچه، خلاف متن، به آنها نسبت داده شود از آنها نیست و هم غیر مقبول است و هم مردود.
10 ـ در خطبه 127 نیز، در بند سوم، امیرالمؤمنین (ع) در ضمن دفاع از خود، میگوید: که پیامبر زانی محصن را رجم فرمود و غیر محصن را تازیانه زد و دست دزد را قطع کرد، و حال اینکه این یک دروغ تاریخی است. زیرا پیامبر هرگز کسی را رجم نفرمود و دست کسی را هم قطع نکرد و دستور آن را هم نداد و حکمی هم خلاف حکم قرآن حق ندانست صادر نماید. بناءبراین انتساب این کلام نیز به مولی علیه السلام خطاء فاحش است و جعالّان حدیث برای تخریب قرآن و رسول و امام چنین روشی را اتخاذ کرده بودند.