-
عدالت صحابه
پرسش 1 : جناب مستطاب د. غروی سلام علیکم قبل از بیان تفصیلاتی در باب امام محمد عبده و سید رشیدرضا سؤالی به ذهنم رسیده که در ادامه مطرح میکنم. یکی از نشانههای دوری از قرآن، پذیرفتن فرضیه مخدوش عدالت صحابه است. قرآن از سب، منع کرده اما تکلیف لعن چیست؟ به نظر میرسد که لعن در گفتمان قرآن به عذاب و درخواست تعذیب معنا شود اما آیا انسانها حق دارند کسی را لعن کنند؟ د. صبحی معتقد است که میتوان با نام بردن شخصی بواسطه ظلم او، لعنش کرد. با توجه به این نکات آیا مثلاً لعن قذافی مجاز است؟ تکلیف این آیه چیست: «وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ» (حشر10) تفسیر این آیه چیست؟ آیا ما بر اساس این آیه مثلاً باید برای یزید و معاویه و سفاح و حجاج و.. طلب مغفرت کنیم یا نه؟ منظور از سبقونا بالایمان چیست؟ آیا ما مجازیم مثلا بگوییم یزید لعنة الله علیه؟ تصور بنده این است که آیه کریمه از یک سبقت ایمانی سخن میگوید و نه سبقت زمانی در این صورت ما که علم غیب نداریم بدانیم چه کسی حقیقتاً سابق اول در ایمان است. پس ما برای چه کسی طلب غفران و احساس برادری داریم؟ د. صبحی در کتاب «جذور الارهاب فی عقیدة الوهابیة و الاخوان المسلمین» و همچنین مقاله مفصل «مدرسة الامام محمد عبده بین مصر و تونس» بطور مفصل درباره منهج استاد عبده و شاگردانش سخن گفته است. د. منصور معتقد است که مدرسه فکری عبده و شاگردانش خطرناکترین دشمن تفکر سلفیت بوده و به همین دلیل بعد از فوت عبده نفوذ دلارهای سعودی، به تدریج مدرسه امام را به نابودی کشاند. مؤید سخن او حقد و کینه عجیب مفتیان سلفی از نامهایی چون عبده، احمد امین، شلتوت، المراغی، علی عبدالرازق و این اواخر شیخ محمد الغزالی است. به خصوص کینه و هراس عجیبی از کتب «ضحی الإسلام» و «فجر الاسلام» وجود دارد. مثلاً کتابخانه مجازی المکتبة الشاملة با هزاران کتاب حتی یک کتاب از شلتوت و احمد امین هم ندارد. نظر این مکتبة بزرگ سلفی درباره استاد احمد امین چنین است: «كاتب وأديب معروف، خِرِّيج القضاء الشرعي وعميد كلية الآداب سابقًا ومؤلف " فجر الإسلام " و " ضُحَاهُ " و " ظُهْرُهُ ". إلاَّ أنه كان من دهائه ولباقته يَدُسُّ السُمَّ في الدسم في كتاباته ضد الإسلام والسُنَّة النبوية مسايرة لأهواء سادته المستشرقين المغرضين الحاقدين على الإسلام والمسلمين» (پاورقی سایت المکتبة الشاملة بر کتاب السنة في مواجهة الأباطيل ص58 ـ الناشر دعوة الحق) همچنین ناصرالدین الآلبانی، شلتوت را گمراه و فریب خورده میداند. در مورد شیخ علی عبدالرازق (صاحب کتاب الاسلام و اصول الحکم) اوضاع بهتر از این نیست. د. صبحی استدلال میکند که بعد از فوت عبده در اوج قدرت و سیادت بر الازهر و در اوج شکوفایی اندیشهاش، رشید رضا ضمن تحالف با سعودی، منهج عبده را با سلفیت وهابیت گره زد و برآمدن اخوان المسلمین محصول همین تحالف با سعودی است. شواهد مکرری هم بر این ادعا دارد از جمله غور در تفسیر المنار است. برای مثال استاد عبده ذیل تفسیر آیه179 آل عمران صراحتاً هرگونه علم غیب را از نبی سلب میکند: ((وَزَعَمَ بَعْضُهُمْ أَنَّ اللهَ ـ تَعَالَى ـ أَطْلَعَهُ عَلَى عِلْمِ السَّاعَةِ قَبْلَ وَفَاتِهِ . وَكُلُّ ذَلِكَ مِنَ الْجُرْأَةِ عَلَى اللهِ ـ تَعَالَى ـ وَالْقَوْلِ عَلَيْهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ[6 : 50] هَذَا مَا أَمَرَ اللهُ خَاتَمَ رُسُلِهِ أَنْ يُبَلِّغَهُ خَلْقَهُ، وَهُوَ مَا أَمَرَ بِهِ مَنْ قَبْلَهُ مِنَ الرُّسُلِ، كَمَا قَالَ حِكَايَةً عَنْ نُوحٍ ـ عَلَى نَبِيِّنَا ، وَعَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ ـ : وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللهِ، وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ[11 : 31] فَهُمْ كَانُوا يَنْفُونَ أَنْ يَكُونُوا مُتَصَرِّفِينَ فِي خَزَائِنِ اللهِ بِالْإِعْطَاءِ، وَالْمَنْعِ، وَأَنْ يَكُونُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ، وَأَنْ يَكُونُوا مَلَائِكَةً، أَيْ مِنْ غَيْرِ جِنْسِ الْبَشَرِ. وَأَمَرَ اللهُ نَبِيَّهُ أَنْ يَسْتَدِلَّ عَلَى عَدَمِ مَعْرِفَتِهِ الْغَيْبَ بِقَوْلِهِ: وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[7:188]، وَقَالَ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ : وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ [6: 59] يَقُولُونَ : إِنَّهُ لَا يَعْلَمُهَا غَيْرُهُ بِعِلْمٍ ذَاتِيٍّ اسْتِقْلَالِيٍّ ; وَنَقُولُ : إِذَا أَجَزْنَا لِأَنْفُسِنَا أَنْ نُقَيِّدَ كُلَّ مَا حَكَاهُ اللهُ عَنْ نَفْسِهِ ، فَإِنَّ ذَلِكَ يُفْضِي إِلَى تَعْطِيلِ جَمِيعِ صِفَاتِ الْأُلُوهِيَّةِ بِالتَّأْوِيلِ ، فَيَجِبُ أَنْ نَقِفَ عِنْدَ حُدُودِ النُّصُوصِ فِي أَمْرِ الْغَيْبِ لِأَنَّهُ لَا يُعْرَفُ بِالْقِيَاسِ ، وَلَا مَجَالَ فِيهِ لِعُقُولِ النَّاسِ ، وَسَيَأْتِي لِهَذَا الْبَحْثِ مَزِيدُ بَيَانٍ فِي سُورَةِ الْأَنْعَامِ ، وَغَيْرِهَا إِنْ شَاءَ اللهُ تعَالَى))(المنار4/209،210 ـ الهیئة المصریة العامة للکتاب) متأسفانه عمر امام به تفسیر سوره انعام قد نداد ـ استاد عبده تا آیه126 النساء را تفسیر نمود ـ ولی شاگردش رشیدرضا با منحرف کردن مدرسه فکری امام طبق معمول با مستمسک قرار دادن روایات، علم غیب را به نبی(ص) منتسب میکند. هرچند رشیدرضا سعی دارد ظاهراً به منهج عبده پایبند باشد و ذیل آیات187و188 الاعراف مینویسد: «وَجُمْلَةُ الْقَوْلِ فِي أَحَادِيثِ الْفِتَنِ ، وَأَشْرَاطِ السَّاعَةِ ، وَأَمَارَاتِهَا وَسَبَبِ الِاخْتِلَافِ وَالتَّعَارُضِ فِيمَا يُخْتَصَرُ فِي الْمَسَائِلِ الْآتِيَةِ : (1) أَنَّ النَّبِيَّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - لَمْ يَكُنْ يَعْلَمُ الْغَيْبَ كَمَا يَأْتِي فِي الْآيَةِ التَّالِيَةِ ، بَلْ هُوَ مَعْلُومٌ مِنَ الدِّينِ بِالضَّرُورَةِ ، وَإِنَّمَا أَعْلَمَهُ اللهُ تَعَالَى بِبَعْضِ الْغُيُوبِ بِمَا أَنْزَلَهُ عَلَيْهِ فِي كِتَابِهِ وَهُوَ قِسْمَانِ : صَرِيحٌ كَأَخْبَارِ الْمَلَائِكَةِ وَالسَّاعَةِ وَالْجَنَّةِ وَالنَّارِ ، وَمُسْتَنْبَطٌ مِنْ بَيَانِ سُنَنِ اللهِ تَعَالَى الْمَنْصُوصَةِ فِيهِ كَقَوْلِهِ تَعَالَى : وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ»(المنار9/421) لکن سخنان بعدی او در تناقض با این گفته است: «(2) إِنَّ اللهَ تَعَالَى أَعْلَمَهُ بِبَعْضِ مَا يَقَعُ فِي الْمُسْتَقْبَلِ بِغَيْرِ الْقُرْآنِ مِنَ الْوَحْيِ ، كَسُؤَالِهِ لِرَبِّهِ أَلَّا يَجْعَلَ بَأْسَ أُمَّتِهِ بَيْنَهَا ، فَلَمْ يُعْطِهِ ذَلِكَ وَأَعْلَمَهُ أَنَّ سُنَّتَهُ فِي خَلْقِهِ لَا تَتَبَدَّلُ ، أَيْ وَأَنَّ هَذَا مِنْهَا ، رَاجِعْ تَفْسِيرَنَا لِقَوْلِهِ تَعَالَى : قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِنْ فَوْقِكُمْ (6 : 65) إِلَخْ . وَلَمْ يَكُنْ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - يَعْلَمُ أَنَّ ذَلِكَ مِنْ سُنَّتِهِ تَعَالَى قَبْلَ إِعْلَامِهِ لَهُ . (3) أَنَّهُ كَانَ يَتَمَثَّلُ لَهُ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - بَعْضُ أُمُورِ الْمُسْتَقْبَلِ كَأَنَّهُ يَرَاهُ ، كَمَا تَمَثَّلَتْ لَهُ الْجَنَّةُ وَالنَّارُ فِي عُرْضِ الْحَائِطِ ، وَكَمَا تَمَثَّلَ لَهُ فِي أَثْنَاءِ حَفْرِ الْخَنْدَقِ مَا يَفْتَحُ اللهُ لِأَصْحَابِهِ مِنَ الْمَمَالِكِ ، وَكَمَا تَمَثَّلَتْ لَهُ الْفِتَنُ وَهُوَ مُشْرِفٌ عَلَى أُطُمٍ مِنْ آطَامِ الْمَدِينَةِ فَقَالَ كَمَا فِي الصَّحِيحَيْنِ : " هَلْ تَرَوْنَ مَا أَرَى ؟ قَالُوا : لَا ، قَالَ : فَإِنِّي لَأَرَى الْفِتَنَ تَقَعُ خِلَالَ بُيُوتِكُمْ كَوُقُوعِ الْقَطْرِ " وَظَهَرَ هَذَا فِي فِتْنَةِ قَتْلِ عُثْمَانَ - رَضِيَ اللهُ عَنْهُ - وَمِثْلُهُ حَدِيثُ الْفِتَنِ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ ، وَكَشْفُهُ هَذَا حَقٌّ ، وَهُوَ مَا يُسَمِّيهِ أَهْلُ الْكِتَابِ : نُبُوءَاتٍ ، وَقَدْ ظَهَرَ مِنْهُ شَيْءٌ كَثِيرٌ كَالشَّمْسِ»(المنار9/421) رشیدرضا میداند که نفی علم غیب از نبی یعنی انهدام احادیث خیرکم قرنی (مبنای تفکر سلف صالح)، احادیث فتن و طلوع خورشید از مغرب، احادیث وعده بهشت به عشره مبشره و دهها مورد دیگر لذا دوپهلو سخن گفته و به وعده استاد خویش عمل نمیکند. نکته جالب اینکه خود احادیث بخاری و مسلم معترفند که پیامبر حتی تاز فردای خود هم خبر نداشت چه برسد به خیرالقرون و عاقبت صحابه و یا اینکه تمام منافقین اطراف خود را بشناسد. بخاری از ام المؤمنین عائشه نقل میکند: «وَمَنْ حَدَّثَكَ أَنَّهُ يَعْلَمُ الْغَيْبَ فَقَدْ كَذَبَ وَهُوَ يَقُولُ لَا يَعْلَمُ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ: هرکس به تو بگوید که او[نبی(ص)] غیب میدانست دروغ گفته و او[نبی(ص)] میگفت: کسی جز خدا غیب نمیداند»(بخاری/کتاب التوحید6945) بخاری به طریق دیگر از ام المؤمنین عائشه نقل میکند: «وَمَنْ حَدَّثَكَ أَنَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي غَدٍ فَقَدْ كَذَبَ:»(بخاری/کتاب التفسیر4574) مسلم همین روایت را با لفظ دیگر نقل میکند: «وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُخْبِرُ بِمَا يَكُونُ فِي غَدٍ، فَقَدْ أَعْظَمَ عَلَى اللهِ الْفِرْيَةَ»(مسلم/کتاب الایمان287) و حدیث خود پیامبر: حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ بِلَالٍ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دِينَارٍ عَنْ ابْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا عَنْ النَّبِيِّ: قَالَ مَفَاتِيحُ الْغَيْبِ خَمْسٌ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا اللَّهُ لَا.. وَلَا يَعْلَمُ مَا فِي غَدٍ إِلَّا اللَّهُ.. وَلَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِلَّا اللَّهُ وَلَا يَعْلَمُ مَتَى تَقُومُ السَّاعَةُ إِلَّا اللَّهُ»(بخاری/کتاب التوحید6944) عدم علم غیب نبی یعنی انهدام تئوری عدالت صحابه و تفکر سلف صالح. چون در قرآن آمده که پیامبر (ص) همه اطرافیانش را نمینشناسد (توبه101) بنابراین عدهیی از منافقین حرفهیی (مردوا علی النفاق) در خود مدینه حدیث جعل میکنند و در زمره اصحاب هم هستند. لکن تراث روایی برای فرار از این معرکه هولناک دست به اختراع افسانه حذیفة بن الیمان زد. کسی که نقل شده پیامبر اسامی تمامی منافقین سرّی مدینه را به او آموخته بود. اما د. صبحی حدیثی از بخاری پیش میکشد که بنده قبلاً به آن توجه نکرده بودم. به هنگام احتضار صحابی عثمان بن مظعون، پیامبر نزد همسرش میرود. همسر عثمان میگوید: «رحمة الله عليك يا أبا السائب، فشهادتي عليك: لقد أكرمك الله. فقال النبي صلى الله عليه وسلم: (وما يدريك أن الله أكرمه). فقلت: بأبي أنت يا رسول الله، فمن يكرمه الله؟ فقال: (أما هو فقد جاءه اليقين، والله إني لأرجو له الخير،والله ما أدري، وأنا رسول الله، ما يفعل بي»(البخاری/کتاب الجنائز: باب الدخول على الميت بعد الموت إذا أدرج في كفنه) نهایتاً پیامبر از عاقبت هیچ کسی خبر نداشته، از اتاق خواب سلیمان، دروغگویی ابراهیم، قد آدم، حوادث روز قیامت، و.. انبوهی از خرافات وارد شده در صحیحین بیخبر بوده است. انحراف دیگر رشیدرضا تحت فشارقرار دادن شیخ علی عبدالرازق و درخواست او از الازهر برای مصادره کتاب و اخراج او از الازهر بود. استاد عبدالرازق در کتاب «الاسلام و اصول الحکم» تفکر خلافت را فاقد ریشه اسلامی معرفی کرده و بیان کرد که مسلمانان باید براساس مقتضیات زمانه حکومت مناسب شورایی خود را تشکیل دهند. این اندیشه سالها قبل توسط امام عبده در کتاب «الاسلام و النصرانیة مع العلم و المدنیة» مطرح شده بود لکن رشیدرضا حتی او را مرتد اعلام کرد. پیشاپیش سپاسگزارم.سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
قطعاً اعمال و افعال انسان، بما هو انسان، در مقایسه با اطلاقات و مطلقات صفات حسنه، که از حادثه نفخت فیه من روحی نشأت میگیرد، از امور نسبیه است بناءبراین صفت عدالت در هیچ بندهیی از بندگان خدا، به طور مطلق متحقق نمیگردد. بناءبراین میزان در سنجش عدالت و نیز سایر صفات بارز در انسان عمل و کارکرد عملی او است. ... وَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (توبه 94). و باز در همان سوره خطاب به رسولش (ص) فرموده: وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (توبه 105) عملکرد اصحاب به طور مطلق و به تمامه مورد تأیید و قبول رسول خدا نبوده است و خود، این نارضایی را با به تصویر کشیدن روز قیامت و حشر بیان فرموده و گفته است:
اَنا فَرَطُکم علی الحوضِ و ساُنازِعُ رِجالاً فاَغلِبُ علیهم فلاَقولَنّ رَبّ اُصَیحابی! اُصَیحابی! فلَیُقالَنَّ لی: اِنَّکَ لا تدرِی ما اَحدَثوا بَعدَک. (احمد حنبل، ج 1، ص 453/ ابن ماجه، مناسک، 76)
و نیز در روایتی دیگر آمده است که فرمود:
لَیَردَنَّ الحَوضَ عَلَیَّ رجالٌ مِمَّن صَحِبَنی و رَآنی، فاذا رُفِعُوا اِلَیَّ و رَاَیتُهُم اُختُلِجوا دُونی، فَلَاَقولَنَّ: اَصحابی! اَصحابی! فَیُقالَ: اِنّک لاتَدری ما اَحدَثوا بَعدَک! (احمد حنبل، 5، 50)
خدای تعالی نیز در کتاب مجیدش تا آن حد دائره اجراء عدالت و عادل بودن را تنگ و مضیّق ترسیم فرموده که دیگر هیچ جای شبههیی در عدم عدالت مطلق اصحاب باقی نمیماند، بلکه در ضمن امور نسبی قرار داده میشود با حفظ مراتب. برحسب ظاهر و معنا، اِعمال عدالت توسط یک مرد نسبت به همسرانش، از آسانترین موارد اظهار این صفت است، با این حال خدای تعالی میفرماید: وَلَن تَسْتَطِيعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَيْنَ النِّسَاء وَلَوْ حَرَصْتُمْ (نساء 129)
بر این اساس، و با توجه به تکالیفی که خدای عزوجل برای رسولش مقرر فرموده، و با عنایت به آیاتی که پیامبر (ص) از غیب ندانستن خود خبر میدهد، و حتی میگوید نمیدانم با من چه میکنند، مثل این آیات:
قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ (انعام 50)/ قُل لَّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ (نمل 65)/ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ (اعراف 188)/ قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ (احقاف 9)/ ... وَإِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَّا تُوعَدُونَ (انبیاء 109)
پس دیگر حقی برای او باقی نمیماند که از بهشتی یا جهنمی بودن آحاد مردم و حتی اصحاب خود خبر دهد. بناءبراین روایاتی از این دست، مثل حدیث عشرۀ مبشره یا احادیث طینات کلاً و تماماً مجعول و منحول میباشد.
و اما در خصوص سب و لعن
سبّ در لغت به معنای «شتم» است و آن سخن زشت بر زبان آوردن است که به لغت فارسی آن را «دشنام» گویند و رازی میگوید «سب» مقال است و مشافهه، که ابزار آن زبان و دهان و لبها هستند. آیه 108 سوره انعام نیز مشعر بر همین معنا است.
وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ
ولی «لعن» جز این است. لعن یک اقدام عملی است به معنای طرد کردن و از خود راندن و به دوستی نگرفتن، که اینها همه حتماً به زبان انجام نمیگیرد، البته طرد عملی میتواند همراه با سب و شتم یا دشنام به زبان نیز ملازم گردد، ولی لزوماً چنین نیست.
لعن در لغت: لعن فلاناً اخزاه و سبّه و ابعده من الخیر، طرده.
خفیفش ساخت و دشنامش داد و از خیر دورش کرد، طردش نمود.
قاموس در ثلاثی مجرد فقط معنای «طرد و ابعاد» را آورده است ولی در باب تفاعل به معنای «تشاتم و تماجن یا تمازح» آورده است.
و راغب نیز در مفردات همان معنای «طرد و اِبعاد» را ذکر کرده ولی شگفت این است که قسمت عملی را فقط به خدای تعالی نسبت داده آن هم در آخرت و گفته است: اللعن؛ الطرد و الابعاد علی سبیل السخط و ذلک من الله تعالی فی الآخرة عقوبة. و فی الدنیا انقطاعٌ من قبول رحمته و توفیقه. اما به انسان که میرسد، آن را شبیه «سبّ» ساخته میگوید: و من الانسان دعاءٌ علی غیره. و این اشتباه فاحشی است که راغب در لغت مرتکب شده و بیتردید تابع مفهوم شایع در عرف عامه گشته است.
با توجه به جمیع آیاتی که لفظ «لعن» در آنها مذکور است، به وضوح این مفهوم حاصل است که خدای تعالی معنای حقیقی لغت را اراده فرموده و مرادش این است که کافران و مشرکان و گنهکاران و ستمگران همه از ساحت رحمت و مغفرت الهی طرد میگردند و بدان راه ندارند و مؤمنان نیز آنان را از دایره دوستی و محبت و ارادت خود دور میسازند و به آنها دورباش میدهند به این آیه توجه کنیم:
إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ (بقره 159)
همانا آن کسان که میپوشانند آنچه را که فروفرستادیم از بینات و هدایت، پس از آنکه روشن ساختیم آن را برای مردم در کتاب، هم اینان را خدای از خود دورشان سازد و دورکنندگان (که حتماً از اهل ایمانند) آنان را از خود دور سازند.
نتیجه آنکه سبّ با لعن متفاوت است، اولی به زبان و توسط بندگان و در دنیا صورت میگیرد، ولی لعن، دورباش عملی توسط خدای تعالی و نیز بندگان مؤمن او که هم در دنیا رخ میدهد و هم در آخرت، از اینرو ارتباطی با زبان ندارد و آنان که چنین معنا کردهاند دچار خبطی آشکار شدهاند و کلام را از مفهوم و مصداق حقیقی خود خارج ساختهاند.
پس مؤمنان حقیقی، زمانی کافران و مشرکان و ستمگران و سایر گنهکاران را مورد لعن راستین خود قرار میدهند که نه به زبان بلکه عملاً از روشها و اعمال و اخلاق نکوهیده ایشان دوری جویند و خود را شبیه آنان نسازند و از سوی دیگر با آنها فاصله بگیرند و از اجرت و کارمزد ایشان ارتزاق نکنند و به زبان و علم و عمل و ماده و معنا حمایتشان ننمایند و از هر گونه فتح باب جهت دوستیشان پروا و پرهیز کنند.
بیان آیه : رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ (حشر 10)
به وضوح روشن است که «سبقت در ایمان» یک امر واقع در زمان نیست، بلکه سبقت گرفتن در انجام عمل صالح است، چون قضیه در سباق است، و سباق در صورتی مصداق پیدا میکند که چند نفر در آن مشارکت داشته باشند و برای وصول به یک هدف، نهایت توان خود را بکار بندند تا از دیگری پیشی گیرند. چه در گزشته چه در حال.
راغب مینویسد: اصل السَّبق المتقدّمَ فی السیر ... و یُستَعارُ السبقُ لاحراز الفضل و التبریز ...
اصل «سَبق» تقدم و پیشی گرفتن در سیر و حرکت ... و این واژه برای احراز فضل و اظهار و ابراز نیز استعاره میگردد.
در معنای اول، یعنی تقدم در سیر به آیه زیر نگاه میکنیم: وَاسُتَبَقَا الْبَابَ ... (یوسف 25) / يَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ (یوسف 17)
و در مفاهیم معنوی به این آیات توجه کنید: ... وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ (مائده 48) /... وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ... (فاطر 32)/ سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ ... (حدید 21)
و اما در مفهوم سبقت زمانی آیه زیر شاهد مدعا است: مَّا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ (حجر 5 و مؤمنون 43)
سبقت گرفتن در زشتکاریها نیز، هم زمان حال و هم زمان گزشته را شامل میشود؛ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّن الْعَالَمِينَ (اعراف 80 و عنکبوت 28)
بازگردیم به آیه مورد بحث.
در این آیه دعائی است که اهل ایمان برای آن کسان از مؤمنان بر زبان خود جاری میسازند و بر ذهن و فکر خود خطور میدهند، که در ایمان، چه در گزشته، چه در حال و حتی آینده گوی سبقت را از ایشان ربوده و به مراتب عالیتر و مدارج کمال یافتهتری رسیدهاند. حال ببینیم خدای تعالی در کتاب مجیدش به چه کسانی اجازه داده است برای دیگران طلب مغفرت کنند، و آیا هر طلب آمرزشی پذیرفته و در آستان ربوبی مورد قبول قرار میگیرد؟
وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى (طه 82)، و همانا من بسیار آمرزندهام مر آن کس را که بازگشته و ایمان آورده و عمل به صلاح و درستی کرده سپس راه یافته است.
... وَإِن تُصْلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا (نساء 129)
اگر کار را به صلاح و درستی آورید و پرهیز از گناه را پیشه سازید پس همانا خدا پیوسته آمرزندهیی رحیم است.
رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمْ إِن تَكُونُواْ صَالِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلأَوَّابِينَ غَفُورًا (اسراء 25)
پروردگارتان داناترین است به آنچه در نفسهاتان هست اگر صالح و درستکار باشید پس او برای بازگشت کنندگان (به سویش) آمرزنده است.
إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا (فرقان 70)، جز آن کس که بازگردد و ایمان آورد و هر کار به صلاح و درستی بانجام رساند پس هم اینانند که خدا بدیهاشان را به نیکی مبدل سازد و پیوسته خدا آمرزندهیی رحیم بوده است.
وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُواْ اللّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَلَمْ يُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ وَهُمْ يَعْلَمُونَ، أُوْلَئِكَ جَزَآؤُهُم مَّغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ (آلعمران 135 و 136)
و آنان که هرگاه مرتکب کار زشتی شدند یا بر خویشتن خویش ستمی رواداشتند، خدا را یاد کردند پس طلب آمرزش برای عقب افتادگیهاشان کردند و چه کسی عقب افتادگیها را میآمرزد جز خدا و پافشاری بر آنچه کردهاند ننمودند، در حالی که میدانند. هم اینان سزایشان آمرزشی از پروردگارشان میباشد و نیز بهشتهایی که نهرهای آب از زیر (درختانش) جاری است و بهترین مزد عمل کنندگان است.
«ذنب» که در لغت فارسی «گناه» ترجمه شده، در اصل از «ذَنَب» به معنای «دُم» اتخاذ شده است. راغب مینویسد: و الذَّنبُ فی الاصلِ الاخذُ بِذَنَبِ الشئ، ... و یُستَعملُ فی کلِّ فعلٍ یُستَوخَمُ عُقباه اِعتباراً بِذَنَبِ الشئِ، و لهذا یُسمَّی الذَنبِ تَبِعَةً اعتباراً لما یَحصُلُ من عاقبته.
و «ذَنب» در اصل گرفتن دُمِ چیزی است ... در هر فعلی استعمال میشود که عاقبتش وخیم باشد. به اعتبار دُم یک چیز، و از اینرو ذنب را «تَبِعَه» یا پایان بد نیز گویند، به جهت آنچه در عاقبت رخ میدهد.
المنار در ذیل آیه 31 آلعمران مینویسد: «ذنوب» اعتقادات باطله و اعمال سیئه میباشد و اتباع از رسول اعتقاد حق و عمل صالح است. این دو تاریکی باطل را از لوح نفس میزدایند و آثار معاصی و رذائل را از آن زایل میسازند. و این عین مغفرت است. پس «مغفرت» اثر فطری ایمان و عمل صالح است بعد از ترک ذنوب. همانگونه که «عِقاب» اثر طبیعی کفر و معاصی است.
علامه غروی میگوید: «ذَنب» مأخوذ از «ذَنَب» است که محل مؤخر جسم حیوان میباشد و تَه و پایان هر چیزی. بناءبراین به معنای تأخیر در عمل یا عمل متأخر میباشد که چون در وقت خود انجام نگرفته موجب تولید خسارت میگردد، که جبران اینگونه خسارتها از راه بازگشت (توبه) از تکرار تأخیر و باز تولید عمل صالح امکان پذیر است. و این دو محقق نگردد مگر به تعمیق ایمان به خدا و آخرت. بر این پایه است که خدای تعالی به واسطه فرستاده خود به بندگانش که بر خود ستم روا داشتهاند، نوید میدهد که از غفران او مأیوس نگردند به شرط بازگشت از راه خطاء.
قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (زمر 53)
بگو (ای پیامبر) به بندگان من که در حق خود از حد گزشتند (و در ارتکاب گناه زیادهروی کردند) نا امید نگردید از رحمت خدا، همانا خدا میآمرزد همۀ گناهان را (که زاییدۀ تأخیر در انجام عمل صالح است) همانا او آمرزندۀ صاحب رحمت است.
اما اگر کسی به این پایه از توبه و این درجه از عمل صالح و ایمان به خدا و آخرت نرسد که گذشته تباه و فاسد خود را جبران کند، هیچ طلب مغفرتی وی را کارساز نیست و خدای عزوجل چنین دعاء و درخواستی را اجابت نخواهد کرد. چنانکه این معنا را در آیات عدیده به وضوح میبینیم.
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ، سَوَاء عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ (منافقون 5 و 6)
و هرگاه گفته شود به ایشان که بیایید تا طلب آمرزش کند مر شما را رسول خدا برتافتند سرهای خود را و میبینیشان که راه (خدا) میبندند در حالی که مستکبرانند (گردن کشانند) برابر است مر ایشان را چنانچه طلب آمرزش کنی برای آنها یا اینکه طلب آمرزش نکنی برای آنها، همانا خدا هدایت نمیکند قوم تبهکاران را.
وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلاَّ عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ (توبه 114)
استغفار ابراهیم برای پدرش به جهت وعدهیی بود که به او داده بود (نه به سبب لیاقت پدرش و توبه و اصلاح او)
نتیجه آنکه طلب مغفرت برای اشخاصی از صحابه و تابعین که دیگر در دنیا نیستند تا عمل خود را اصلاح نمایند و توبه کنند، و هر آنچه از بدیها و تبهکاری که کردهاند در نامه عمل آنها به ثبت رسیده طبق آیات کتاب و سنن لایتغیر الهی، هیچ سودی ندارد و خدای تعالی همه پیامبرانش را از چنین استغفاری نهی فرموده است که نمونههایی از آن را متذکر شدم.
پس در آیه دهم سوره حشر ما برای خود و برای آن دسته از مؤمنان که در نفس و ذات و محتوای ایمان از ما پیشی گرفتهاند چه در قید حیات باشند و چه نباشند طلب آمرزش میکنیم، و این خلاف سنتهای پیش گفته در آیات قبل نیست، بلکه چهارچوب طلب آمرزش همین است که در این آیه خدای تعالی بدان تصریح فرموده است. بر این اساس استغفار به زبان اگر خالی از چنین مغزایی باشد بلااثر است و حتی متضمن گناه. زیرا برای گنهکاران و فاسقان و ظالمان و مشرکان و عاصیان و طاغیان و کافران و مانند اینها از خدای عزوجل طلب مغفرت کردهایم و حال آنکه آفریدگار عالم همه آنها را مستوجب عذاب دانسته است.