حکیم علامه آيـة الله سید محمد جواد موسوی غروی معتقد است فهم نادرست بعضی از مفسران و فقهاء، از برخی آیات قرآن کریم، موجب وهن کلام الهی و افتراء به آیات کتاب و تکذیب آنها گشته است. ازینرو، همانگونه که خدای عزّ و جلّ خود دعوت فرموده، باید در آیات قرآن تعقل نمود و به فهمی دقیق و درکی صحیح نائل آمد، تا در نتیجه از ذات باری تعالی و کتاب او رفع انتساب افتراء و کذب گردد، و هدف بعثت رسول، که تزکیۀ اخلاقی مردم و تعلیم کتاب و حکمت به ایشان است، به نحو احسن انجام پذیرد، و هدایت آنها به عرصۀ عمل صالح به خوبی محقق شود. آنچه را که انبیاء از طرف خدا مأمور به ابلاغ آن شدهاند، تبیین راههای تأمین نیازهای فطری، مادی و معنوی بشر، در چهارچوب ایمان به خدا، آخرت و عمل صالح، بوده است. همۀ پیامبران الهی معترفند که رسولان رحمتند، و جهت گسترانیدن آن بر عرصۀ حیات بشر مأموریت یافتهاند، و همگی کراراً بر این حقیقت پای فشردهاند که نه برای مزد گرفتن آمدهاند و نه برای سلطهگری و حکومت. بلکه قصد آنها رها ساختن بشر از یوغ جهل و ستم و بیداد، و اقامۀ رحمت، آزادی و عدل و داد است: یکی از آیات اشکالگیر، که از دیرباز مورد سؤال بوده، و امروز نیز مدافعان حقوق بشر و اندیشمندان محقق، و قائلان به تاریخی بودن، و یا عصری کردن، و نیز مخالفان کتاب مجید، آن را مغایر با حقوق و اخلاق انسانی میدانند، آیۀ 38 سورۀ مائده میباشد، که میفرماید: وَالسَّـارِقُ وَالسَّـارِقَة فَـاقْطَعـُواْ أَيْـدِيَـهُمَا جَـزَاء بِمَـا كَسَبَـا نَكَـالًا مِّـنَ اللّهِ وَاللّهُ عَـزِيـزٌ حَكِيـمٌ و مرد دزد و زن دزد را پس ببرید دستان آن دو رابه سزای آنچه که آن دو کردهاند (و این) بازتابی از عمل است از سوی خداو خداوند است عزيزی حکیم. ( ادامه )
مسلماً اجراء حکم مذکور در این آیه، به شکلی که در بعضی از حکومتهای اسلامی صورت پذیرفته، با حقوقی که برای انسان، به ما هو انسان، بدون در نظر گرفتن دین و اعتقاد او تعریف شده است، مغایرت دارد. ما اگر قرآن را عیناً کلام خدا بدانیم و بناءبراین خالی از هر گونه اشتباه و نقصانی، و در کمال دقت و معرفت، عبارت پایانی آیه که میفرماید: «وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»، ما را بر آن میدارد که صدور چنین حکمی را از جانب حضرت باری حتماً هم از سرِ عزت بدانیم و هم از منبع حکمت. و از آنجایی که «عزت»، استحکام در عمل و مَناعتی است که جامعه بر اساس اخلاق و رفتار حَسَن دارد، پس آنچه برآمده از زور و متکی به قوای نظامی است، لزوماً و در اساس و عمل، عزت نیست! همچنین «حکمت»، علم محکم و درست و خدشهناپذیر است، و «حکیم» کسی است که گفتار و کردارش برآمده از چنین علمی باشد. یعنی در سخن او خدشهیی نباشد، و به اتقان و استحکام، سخن بگوید و عمل کند. بناءبراین، قول و فعل خداوند عزیز حکیم، که بر اساس عزتی مبتنی بر حکمت است، نباید و نشاید که با حقوق ذاتی انسان مغایرت و منافاتی داشته باشد. بلکه تصدیق کننده و تأمین کنندﮤ آن است. پس اگر فهم و بیان رایج از آیه، مغایر و مخالف با حقوق ذاتی انسان است، و خردمندانه و حکیمانه و از سرِ عزت نمینمایاند، حق این است که با تمسک به اصلی که امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبۀ 18 نهج البلاغه بناء نهاده که: «أَنَّ الْكِتَابَ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضا»، «همانا بعضی از کتاب بعضی دیگر را تصدیق (و تفسیر) میکند»، کوشش نماییم با استناد به آیات دیگر، مراد خداوند از بیان این حکم در آیۀ مذکور را دریابیم. آية الله غروی میگوید: «دست» به معنای قدرت است، و «بریدن» کوتاه کردن دست است از قدرت. تبیین این نظر در پی خواهد آمد.
آنچه را که انبیاء از طرف خدا مأمور به ابلاغ آن شدهاند، تبیین راههای تأمین نیازهای فطری، مادی و معنوی بشر، در چهارچوب ایمان به خدا، آخرت و عمل صالح، بوده است. همۀ پیامبران الهی معترفند که رسولان رحمتند، و جهت گسترانیدن آن بر عرصۀ حیات بشر مأموریت یافتهاند، و همگی کراراً بر این حقیقت پای فشردهاند که نه برای مزد گرفتن آمدهاند و نه برای سلطهگری و حکومت. بلکه قصد آنها رها ساختن بشر از یوغ جهل و ستم و بیداد، و اقامۀ رحمت، آزادی و عدل و داد است:
یکی از آیات اشکالگیر، که از دیرباز مورد سؤال بوده، و امروز نیز مدافعان حقوق بشر و اندیشمندان محقق، و قائلان به تاریخی بودن، و یا عصری کردن، و نیز مخالفان کتاب مجید، آن را مغایر با حقوق و اخلاق انسانی میدانند، آیۀ 38 سورۀ مائده میباشد، که میفرماید:
وَالسَّـارِقُ وَالسَّـارِقَة فَـاقْطَعـُواْ أَيْـدِيَـهُمَا جَـزَاء بِمَـا كَسَبَـا نَكَـالًا مِّـنَ اللّهِ وَاللّهُ عَـزِيـزٌ حَكِيـمٌ
و مرد دزد و زن دزد را پس ببرید دستان آن دو رابه سزای آنچه که آن دو کردهاند (و این) بازتابی از عمل است از سوی خداو خداوند است عزيزی حکیم.
( ادامه )
مسلماً اجراء حکم مذکور در این آیه، به شکلی که در بعضی از حکومتهای اسلامی صورت پذیرفته، با حقوقی که برای انسان، به ما هو انسان، بدون در نظر گرفتن دین و اعتقاد او تعریف شده است، مغایرت دارد.
ما اگر قرآن را عیناً کلام خدا بدانیم و بناءبراین خالی از هر گونه اشتباه و نقصانی، و در کمال دقت و معرفت، عبارت پایانی آیه که میفرماید: «وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»، ما را بر آن میدارد که صدور چنین حکمی را از جانب حضرت باری حتماً هم از سرِ عزت بدانیم و هم از منبع حکمت. و از آنجایی که «عزت»، استحکام در عمل و مَناعتی است که جامعه بر اساس اخلاق و رفتار حَسَن دارد، پس آنچه برآمده از زور و متکی به قوای نظامی است، لزوماً و در اساس و عمل، عزت نیست! همچنین «حکمت»، علم محکم و درست و خدشهناپذیر است، و «حکیم» کسی است که گفتار و کردارش برآمده از چنین علمی باشد. یعنی در سخن او خدشهیی نباشد، و به اتقان و استحکام، سخن بگوید و عمل کند. بناءبراین، قول و فعل خداوند عزیز حکیم، که بر اساس عزتی مبتنی بر حکمت است، نباید و نشاید که با حقوق ذاتی انسان مغایرت و منافاتی داشته باشد. بلکه تصدیق کننده و تأمین کنندﮤ آن است. پس اگر فهم و بیان رایج از آیه، مغایر و مخالف با حقوق ذاتی انسان است، و خردمندانه و حکیمانه و از سرِ عزت نمینمایاند، حق این است که با تمسک به اصلی که امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبۀ 18 نهج البلاغه بناء نهاده که: «أَنَّ الْكِتَابَ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضا»، «همانا بعضی از کتاب بعضی دیگر را تصدیق (و تفسیر) میکند»، کوشش نماییم با استناد به آیات دیگر، مراد خداوند از بیان این حکم در آیۀ مذکور را دریابیم.
آية الله غروی میگوید: «دست» به معنای قدرت است، و «بریدن» کوتاه کردن دست است از قدرت. تبیین این نظر در پی خواهد آمد.