|
||
فهرست عناوین
بيان آيه «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ»در طول تاریخ پیوسته کسانی بودهاند که قرآن را بخش بخش کرده و هریک سهم مفید به حال خود را برگرفته و آن را پاره پاره ساختهاند؛ الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ! آیه 36 سورۀ احزاب نیز از آن دسته آیاتی است که گروههای مختلف انسانها، برای رسیدن به مقاصد و منافع خویش آن را دستخوش تعابیر و تفاسیر گوناگون قرار دادهاند.
سید علی اصغر غروی اما بیانی متفاوت از این آیه را نشان میدهد. وی با ایمان به اینکه قرآن کلام وحی است و سخن حق و قول مستقیم حضرت باری، میگوید: حتماً نباید در چنین قولی، تضاد یا تناقض یا تنافری وجود داشته باشد، پس اگر از آزادی هر انسانی در گروهی از آیات سخن میگوید، نباید در دیگر آیات آن را نقض نماید. او با استناد به آیات قرآن و نیز با عنایت به سیره و روش پیامبر صلی الله علیه و آله به تبیین آیۀ 36 احزاب میپردازد، و میگوید؛ خطاب این آیه تنها مؤمنان هستند، با تمام ویژگیهایی که خود قرآن برای آنها در نظر گرفته و ایشان را به آن صفات معرفی مینماید. پس تسلیم بودن مؤمنان را فقط و فقط برای خدا و در برابر خدا میداند، و نیز رسول، تنها در آنچه که از وحی میگوید، نه چیزی که از پیش خود میآورد. و خدای تعالی هم برای ارج نهادن و پاداش دادن به همین تسلیم بودن است که به انسان اختیار و قدرت انتخاب داده است.
این بنده ساعتها دربارۀ مبانی آزادی بشر در قرآن کریم سخن گفتهام و نیز در اثبات این معنا که اگر کسی ایمان آورد که قرآن کلام وحی است و سخن حق است و قول مستقیم حضرت باری است، پس حتماً باید به این نکته دقیق و ظریف نیز ایمان آورده باشد که در چنین قولی حتماً نباید تضاد یا تناقض یا تنافری وجود داشته باشد. پس اگر در آیات عدیده، مثل آیاتی که ذیلاً شاهد میآورم، از آزادی هر انسانی در قبول هدایت الهی یا ردّ آن سخن میگوید، نباید در آیات دیگری آن را نقض نماید. حال به چند آیه در این معنا نگاه میکنیم. وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُهُمْ وَلَا يَضُرُّهُمْ وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَىٰ رَبِّهِ ظَهِيرًا، وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا، قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِ سَبِيلًا، وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَىٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا (فرقان 55 تا 58) و بندگی میکنند غیر خدا را همانچه را که سود ندهد ایشان را (بندگی کردنشان) و گزند نرساند ایشان را (بندگی نکردنشان) و همواره بوده است کافر بر ضد پروردگارش پشتیبان (از آنچه ضد پروردگار و هدایت او بوده پشتیبانی کرده است). و نفرستادهایم تو را جز مژده دهنده و هشدار دهنده. بگو (ای پیامبر) درخواست نمیکنم از شما بر آن (کاری که میکنم) هیچ مزدی را جز اینکه هرکه خواسته باشد بگیرد به سوی پروردگارش راهی را. و تکیه کن بر زندهیی که نمیمیرد و تسبیح بگوی به ستایش او، و بسنده است همو را که به گناهان بندگانش (عقب افتادگیهاشان) آگاه باشد. در این چهار آیه که نمونههای متعددی در متن کتاب دارد، خدای تعالی آزادی کامل برای آحاد بشر قائل است که به هرصورت که بخواهند نسبت به حیات و ممات خود بیاندیشند و راه خود برگزینند و پیامبر، حق اجبار کردن آنها را ندارد و فقط میتواند در دائرۀ بشارت و انذار ـ مژده و هشدار ـ آنها را دعوت به سوی پزیرا شدن آیات الهی و هدایت او بنماید. به این گزارهها در چهار آیه مذکور توجه کنیم: يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَانَ الْكَافِرُ عَلَىٰ رَبِّهِ ظَهِيرًا مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا مَن شَاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِ سَبِيلًا كَفَىٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا هر پنج گزاره حاکی از آزادی هرانسان مخاطبی است در اتخاذ روش فکری ـ اعتقادی خود و نیز رسم عملیش در طول حیات. وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكْفُرْ (کهف 29) و بگو (ای پیامبر) که حق از پروردگار شما است پس هرکس که خواسته باشد پس ایمان آورد و هرکس که خواسته باشد پس کافر شود. إِنَّ هَٰذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شَاءَ اتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِ سَبِيلًا (مزّمّل 19) به راستی که این (آیات) یادآوری است پس هرکس که خواسته باشد برگرفته است به سوی پروردگارش راهی را. نَذِيرًا لِّلْبَشَرِ، لِمَن شَاءَ مِنكُمْ أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ (مدّثر 36 و 37) هشداری است برای بشر، برای هرکس از شما که پیش افتد (در قبول هدایت) یا پَس افتد. پس هرکس که بخواهد در قبول پیشی میگیرد و هرکس که نخواهد خود را به پس میکشاند و در این انتخاب آزاد است. كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ، فَمَن شَاءَ ذَكَرَهُ (مدثر 54 و 55) هرگز (نه چنین است) به راستی که آن (قرآن) اندرزی است. پس هرکس که خواسته بخاطر سپرده آن را. إِنَّ هَٰذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شَاءَ اتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِ سَبِيلًا (انسان 29) به راستی که این (آیات) اندرزی است پس هرکس که خواسته باشد برگرفته است به سوی پروردگارش بازگشتی را. ذَٰلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ فَمَن شَاءَ اتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِ مَآبًا (نبأ 39) این همان روز حق است پس هرکس خواسته باشد برگرفته است به سوی پروردگارش بازگشتی را. كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ، فَمَن شَاءَ ذَكَرَهُ (عبس 11 و 12) هرگز (نه چنین است) به راستی که این (آیات) اندرزی است، پس هرکس که خواسته بخاطر سپرده است آن را. فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ، إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ، لِمَن شَاءَ مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ (تکویر 26 تا 28) پس کجا میروید. نیست آن جز یادآوری برای جهانیان. برای آن کس که خواسته باشد از شما که راست گردد (به راه راست رود) قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَّهُ دِينِي، فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُم مِّن دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ (زمر 14 و 15) بگو (ای پیامبر) خدای را بندگی میکنم درحالی که خالص کنندهام برای او دینم را. پس بندگی کنید شما هرچه را که خواستهاید جز او، بگو (ای پیامبر) به راستی که بازندگان همان کسانند که درباختهاند خودهاشان را و دودمانشان را روز رستاخیز، آگاه باشید که این همان درباختن آشکار است. إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لَا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا أَفَمَن يُلْقَىٰ فِي النَّارِ خَيْرٌ أَم مَّن يَأْتِي آمِنًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (فصلت 40) به راستی آنان که کژاندیشی میکنند دربارۀ آیات ما، پوشیده نمانند بر ما، پس آیا آن کس که افکنده شود در آتش بهتر است یا آن کس که بیاید در حالی که در امان است، روز رستاخیز. عمل کنید هرچه را که خواستهاید به راستی که او به آنچه میکنید بینا است. آیات بسیاری هم در کتاب مجید آمده با این مضامین که خدای تعالی هرکس را که بخواهد هدایت میکند و هرکس را که بخواهد گمراه مینماید، و هرکس را بخواهد مورد رحمت و مغفرت خود قرار میدهد و هرکس را بخواهد عذاب مینماید، و هرکس را بخواهد روزی وسیع میدهد و هرکس را بخواهد روزیش را تنگ میکند، و از فضل خود به هرکس که بخواهد عطاء میکند و از هرکس که بخواهد دریغ میدارد، و مانند اینها. قطعاً تحقق این ارادۀ الهی منوط است به نوع عمل انسان که کاملاً مختار و آزاد است در انجام آن، و خدای تعالی برحسب سنن خود که در نظام آفرینش قرار داده و همه تغییر ناپزیرند فرموده است «هرکس را که بخواهد»، یعنی اراده مشروط او به عمل نیک یا بد انسان تعلق میگیرد به این مفهوم که خدای تبارک و تعالی هرگز اراده نفرموده پاداشی را که برای عمل نیک و صالح در نظام هستی مقرر فرموده، به عامل به پلیدیها نیز عطاء فرماید و برعکس. آیه مشهور لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ (بقره 256) هم که سالها است بر سر زبانها افتاده و کاربرد آن فزونی گرفته بسیار شگفت انگیز است که روشی را که خدای تعالی برای مقابله با مخالفان هدایتش به پیامبران و رسولانش آموزش میدهد، بر پایههای گفتگو و جدال احسن و حکمت بناء شده است، و حال آنکه پیروان ایشان راهی کاملاً مخالف و مغایر آن را اتخاذ و پیمودهاند در صورتی که در آیات عدیده، به ایشان دستور اکید و صریح داده شده که از رسولان الهی که به آنها ایمان آوردهاند اطاعت نمایند. وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ (نساء 64) و نفرستادیم هیچ رسولی را جز آنکه اطاعت شود در چارچوب اذن الهی (یعنی قوانین حاکم بر نظام هستی، که همه به اذن او عمل میکنند) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا (نساء 59) ای آنان که ایمان آوردهاند، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول را و نیز والیان امر (کارگزاران) از خودهاتان را، پس اگر نزاع کردید در چیزی، پس بازگردانیدش به سوی خدا و رسول، چنانچه ایمان میداشتهاید به خدا و روز پایان، این بهترین است و خوش فرجام ترین. در این آیه به وضوح روشن است که اختلاف میان ملت و دولت یا میان مردم و حاکمیت بروز مینماید. و در چنین صورتی حکمیت و حاکمیتِ فرمانروا زائل میگردد و فقط امر خدا و رسول میماند که باید قطعیت در داوری از حکمِ آنها استنباط گردد. و همین معنا را در آیه 36 سورۀ احزاب میبینیم که فرمانی قابل اجراء است، البته توسط کسانی که ایمان آوردهاند، که منبع صدور آن فقط خدا و رسول باشند. قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ، قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ (آل عمران 31 و 32) بگو (ای پیامبر) اگر دوست میداشتهاید خدا را پس پیروی کنید مرا تا دوستتان بدارد خدا، و بیامرزد بر شما گناهانتان را و خدا آمرزندهیی صاحب رحمت است. بگو فرمان برید خدا را و رسول را پس اگر روی برتافتند پس همانا خدا دوست ندارد کافران را. در این دو آیه هم به صراحت، خدای تعالی، لازمه دوست داشتن خود را تبعیت از رسول دانسته و لاغیر. و رسول هم تابع محض همان چیزی است که بر او وحی میشود، و لاغیر. إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ (انعام 50) آیه 132 آل عمران هم تصریح بر همین اطاعت دارد؛ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ، و اطاعت کنید خدا را و رسول را باشد که مورد رحمت قرار گیرید. یعنی اگر طالب رحمت خدا هستید از خدا و رسول اطاعت کنید. و اما در آیۀ 92 سورۀ مائده علاوه بر تأکید بر ضرورت اطاعت از خدا و رسول، مؤمنان را از عدم اطاعت برحذر میدارد، اما مانع روی برتافتن آنها از تبعیت از خدا و رسول هم نمیشود. و الزام و اکراه را از شانۀ آنها برمیدارد، و میفرماید رسول تنها وظیفهاش ابلاغ آشکار و روشن است، و او شما را مجبور به قبول ایمان نمیکند و من که آفریدگار و پروردگار هستم چنین مسؤولیتی را برای هیچ رسولی تعیین نکردهام. وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ (مائده 92) چهار آیه اول سورۀ انفال نیز، به گونهیی، شرحی است بر آیه سی و ششم سورۀ احزاب که موضوع بحث این مقال است. يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنفَالِ قُلِ الْأَنفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ، إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ، الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ، أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ میپُرسندت از ثروتهای ملی (عمومی)، بگو (ای پیامبر) ثروتهای ملی برای خدا و رسول است. پس بپرهیزید از (معصیت) خدا و براست آورید امور میان خود را، و اطاعت کنید خدا و رسولش را اگر بوده باشید (از) مؤمنان. جز این نیست که مؤمنان آن کسانند که هرگاه یاد خدا شد، بلرزید دلهاشان، و هرگاه تلاوت شد بر ایشان آیاتش، افزون ساختشان ایمان را، و بر پروردگارشان توکل مینمایند. آنان که برپا میدارند نماز را، و از آنچه روزی دادیمشان خرج میکنند (در راه خدا). هم آنان مؤمنانند به راستی، ایشان را درجاتی است نزد پروردگارشان و نیز آمرزشی است و روزیِ بزرگوارانه. در این مجموعه آیات خدای تعالی چند صفت را برای مؤمنان ذکر میکند که بسیار ساختاری و اساسی است؛ اولاً: در هرشرایطی اموال عمومی و منابع ملی و ثروتهای مردمی را تصاحب نکنند. پس امروز حاکمان مدعی اسلام باید همانگونه که رسول خدا صلی الله علیه و آله در اینگونه داراییها تصرف مینمود تصرف نمایند، که نتیجۀ آن تقسیم ثروت بین آحاد ملت به عدالت و تناصف باشد و اسراف و تبذیر در آن صورت نپزیرد، تا فقر و تنگدستی و فحشاء و دزدی و امثال اینگونه آسیبهای اجتماعی کلاً از عرصه اجتماع زدوده شود. اگر حاکم مسلمانی، به صرف اینکه در جایگاه اولی الامر قرار گرفته، خلاف اوامر الهی و سنت قطعیه رسول او، به تضییع ثروتهای ملی اقدام نمود، تولّی از امر الهی نموده و روی از رسول او برتافته، دیگر پیروی از او در حکم عمل مسلّم الحرام است. ثانیاً: فرمان میدهد ایمان آورندگان را به پرهیز از معصیت الهی و سرپیچی از اوامر او. ثالثاً: دستور میدهد ایشان را به اصلاح ذات بین. حال اگر صاحب امر، به جای اصلاح ذات بین، ایجاد شقاق و اختلاف میان مردم بنماید، و جامعه را چند پاره کند، و برای وصول به اهداف قدرت طلبانه خود به اعمال زور متوسل شود، قطعاً، به وادی تنازع بین خود و امت گام نهاده و باید به حکمیت خدا و رسول تن در دهد، و گرنه از عدالت ساقط و غیرقابل پیروی است. رابعاً: دستور میدهد به اطاعت از خدا و رسول او در صورتی که ایمان آورده باشند. خامساً: مؤمنان به هنگام ذکر و یاد خدا دلهاشان از شادی و شعف به لرزه میافتد. سادساً: مؤمنان، به هنگام تلاوت آیات خدا بر ایشان، ایمانشان افزون میگردد. و صاحب امر یا اولی الامر یکی از مؤمنان است. سابعاً: مؤمنان تکیه گاهشان خدای تعالی است، و در همۀ امور او را وکیل و کارگزار خود میسازد. ثامناً: نماز برپا میدارند. تاسعاً: از آنچه روزیشان ساختهایم هزینه میکنند. نتیجه آنکه با این نُه صفت، مؤمن وارد عرصۀ ایمان راستین میگردد و درجاتی را نزد پروردگارش احراز مینماید و بخشی از آمرزش و رزق کریم را فراچنگ میآورد. و اما در آیات 46 و 47 سورۀ انفال، ضمن صدور فرمان بر ضرورت اطاعت از خدا و رسول، خدای خالق هستی، مؤمنان را به شکیبایی دعوت مینماید و آنها را از چهار ویژگی نامیمون، که آثار بسیار سوئی برجامعۀ ایمانی مینهد، بازشان میدارد؛ یکم: از نزاع و کشمکش فیمابین، خودداری کنید که اگر نکردید شکست میخورید، نه تنها شکست از دشمن، که شکست در همۀ عرصههای ایمانی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی. دوم: از به رخ کشیدن خود برای دیگران دست بردارید که این نشانۀ خودخواهی و خودبینی و ریاء و دورویی است. سوم: دورویی مکنید. چهارم: مانع رشد راه خدا و پیشرفت و تعالی مؤمنان در مسیر هدایت الهی نشوید! پس آن کس که والی امر مسلمانها میشود باید همۀ آن خصوصیاتی را که خدای تعالی در کتاب مجیدش در وصف مؤمنان آورده دارا باشد، و الاّ تنازع میان صاحب امر و ملت رخ مینماید و حکمیت به خدا و رسول سپرده میشود. در آیات 20 تا 22 انفال دعوت و نیز فرمان به اطاعت از خدا و رسول تکرار میگردد و باز میدارد مؤمنان را از اینکه روی از چنین اطاعتی برتابند، درحالی که شنوای دعوت او هستند. که اگر چنین کنند بمانند کسانی هستند که به زبان گویند: «شنیدیم»، ولی به حقیقت، کلام الهی بر میدان قلب آنها فروننشسته است. و در چنین وضعیتی است که خدای تبارک و تعالی آنها را کر و لال میخواند که هیچ تعقل نمیکنند و بناءبر این از بدترین جنبندگانند. ترکیب کلمات در این چند آیه حاکی از این حقیقت الهیه است که حضرت باری در هیچ شرایطی، اختیار و انتخاب و آزادی انسان در گزینش مسیرش در حیات دنیا را از او سلب نمینماید، و حتی در چندآیه بر این امر تأکید مینهد، مثل؛ مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ (شوری 20) هرکس که میخواسته است دستاورد آخرت را، افزون سازیم برای او دستاوردش را، و هرکس که میخواسته است دستاورد دنیا را، میدهیمش از آن، و نیست مر او را در آخرت هیچ بهرهیی. ... وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ (آل عمران 145) و هرکس که بخواهد پاداش دنیا را، میدهیمش از آن، و هرکس که بخواهد پاداش آخرت (پایان) را، میدهیمش از آن، و سزا خواهیم داد شکرگزاران را. بر این پایه است که خدای تعالی به رسول خود دستور میدهد آن کسان را که در پی دنیاداری و سرگرمیهای آن هستند واگزارد و آزادشان بگزارد تا در اتخاذ راه و انتخاب عقیده آنچه را که دوست دارند برگزینند. وَذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا (انعام 70) و به حال خود وانِه آنان را که گرفتهاند دینشان را بازیچه و سرگرمی و فریفتهشان ساخته است زندگی دنیا. و در آیه سوم سورۀ حجر در خصوص رابطۀ پیامبر با کافرانی که او را استهزاء میکنند و مجنونش میشمارند، و به راحتی و بیهیچ دغدغهیی و در کمال آزادی، رفتار ناشایست خود را با رسول خدا صلی الله علیه و آله ابراز میدارند، میفرماید: ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (حجر 3) به حال خود وانِه ایشان را تا بخورند و بهرهمند شوند و سرگرمشان سازد آرزو پس خواهند دانست. حال اگر چنانکه گفته میشود، ما نیز بگوییم که آیات مکی در فضائی متفاوت از مدینه نازل میشدند، و خدای تعالی در این آیات شرایط آغاز دعوت و مخالفت شدید کفار و ضعف عدد و عُدّۀ رسول را مطمح نظر داشته، از اینرو به ابزار اجبار و اکراه در دعوت متوسل نمیشود، مشمول مفاد این آیات میشویم که میفرماید: كَمَا أَنزَلْنَا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ، الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ (حجر 90 و 91) همانگونه که فروفرستادیم بر بخش بخش کنندگان، (آنان که هریک سهم مفید به حال خود را برمیگیرند) آنان که ساختند قرآن را پاره پاره. در صورتی که خدای تبارک و تعالی در شأن همۀ قرآن، به شکل یکپارچه فرموده: إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ (اسراء 9) به راستی که این قرآن رهنمون میشود به راهی که استوارترین است و مژده میدهد ایمان آورندگان را. پس قرآن ذکر است برای جهانیان، ودر پنجاه و هشت آیه این اسم برای کتاب خدا مذکور است، و همه جای آن تأکید بر هماهنگی و هم آوایی و هم سازی و هم نوایی شده است، و این تأکید مصرّح را صاحب وحی گزارده نه کس دیگری و نه حتی خود رسول. حال نگاهی مجدد برآیه سی و ششم سورۀ احزاب میافکنیم. آغاز آیه خطاب به مردان و زنان مؤمن است، پس مخاطبان آیه موصوفند به یک حقیقت حقۀ الهیه و آن ایمان است. بروز و ظهور این حقیقت از ذات انسان مؤمن، چه زن باشد یا مرد، در عمل او است که حتماً و مؤکداً و تصریحاً نباید خارج از اذن الهی و فرمان او و نیز سنت رسول او باشد، که بیتردید منطبق با اوامر و نواهی الهی است. الگوپزیری و تبعیت و اطاعت از هیچ کس دیگری در این آیه منظور نشده و فقط و فقط خدا و رسول اویند که باید پیروی شوند. و رسول هم جز اطاعت از آنچه بر او وحی میشود نباید و نمیتواند امری را از پیش خود احداث نماید و از مردم بخواهد او را دنبال کنند و بندگان او باشند به جای بندگان خدا. مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِّي مِن دُونِ اللَّهِ وَلَٰكِن كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ (آل عمران 79) هیچ بشری را نمیرسد که دهد وی را خدا کتاب و داوری و پیامبری را (کتاب و حکمت و نبوت) سپس بگوید مر مردمان را که باشید بندگانی مر مرا نه خدای را. بلکه باشید پروریدگان پروردگار بدان چه آموزش میدادید کتاب را، و به آنچه فرا میگرفتید (از آن). اگر پیامبران چنین کردند، مردم بدانند که این فرمان خدا نیست، زیرا خدای تعالی وقتی مردم را به ایمان دعوت میکند، خود ناقض دستور خود نمیشود. پس اگر پیامبران از مردم بخواهند ایشان را، یا فرشتگان را اربابان خود اتخاذ کنند، مردم باید بدانند که این حکم خدا نیست. وقتی حکم خدا دربارۀ پیامبران این چنین سختگیرانه و مؤمنانه است، چگونه میتوان؛ اولاً: کسی را در جای رسولان الهی گماشت که هیچ سنخیتی با آنها ندارد، و چیزی را در اختیار گرفته که هیچ یک از پیامبران و رسولان او نداشتهاند، و آن قدرت سیاسی متکی به نیروی نظامی مسلح است؟! در جنگ اُحُد، مسلمانان تقریباً به قدرتی رسیده بودند که بتوانند از شهر مدینه به خوبی دفاع نمایند، اما وقتی به سمت اُحد حرکت کردند، بعد از اختلاف نظری که پیش آمده بود، دائر بر اینکه در داخل شهر بمانند یا بیرون از شهر در برابر دشمن صف آرایی کنند، عبدالله ابی بن سلول، که سرکردۀ منافقان بود، و رسول خدا صلی الله علیه و آله و همۀ مؤمنان او را به این صفت میشناختند، از میانۀ راه با نزدیک به یکهزار نفر، پشت رسول خدا را خالی کرد و به مدینه بازگشت! پیامبر چه واکنشی نشان داد و کدامیک از آنان را مجازات نمود و کدامیک را محبوس ساخت؟! حتی یک سؤال هم از عبدالله ابی نکرد که چرا چنین کردی؟! آیا حاکمانِ پس از رسول، تا امروز، که در شیعه و سنی همه خود را جانشین و خلیفۀ پیامبر دانسته و بر مسند او تکیه زدهاند، با مخالفان خود چنین رفتاری داشتهاند؟! و جالب این است که همه ادعاء فقاهت هم داشتهاند!! در حالی که «فقه» هم بخش اندکی از وحی الهی و هدایت او است در آیات کتاب، و فقه رایج اصلاً به معنای لِّيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ (توبه 122) نمیباشد. دین نزد خدا فقط اسلام است، یعنی تسلیم شدن؛ إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ (آل عمران 19). در شش آیه از قرآن کریم لفظ «اسلام» آمده که همه به معنای «تسلیم شدن و تسلیم بودن» است، مثل؛ وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ (آل عمران 85) و هرکس بخواهد جز «تسلیم شدن» دینی را، پس پزیرفته نگردد هرگز از او. پس این تسلیم به تمامی قرآن است، پس تفقه در دین باید منتهی به تسلیم محض به اوامر و نواهی باری تعالی گردد. و حال آنکه در طول تاریخ اسلام این وصف کمتر در کسی از فقهاء، صاحب منصبان و یا حامیانِ قدرتِ حاکم ظهور بیرونی داشته است. اکنون سی و هشت سال است یک نظام اسلامی شیعی بر ایران حاکم است که باید الگوی کلامی، رفتاری و عملی او مولی علی علیه السلام باشد، یعنی کلام او جز قرآن و سخن علی علیه السلام نباشد. در طول این سی و هشت سال در همۀ شهرهای کوچک و بزرگ و نیز روستاهای بزرگ نماز جمعه اقامه میشده است. میتوان گفت، اگر نگوییم در هیچ خطبهیی، در اندک خطبهیی بوده است که آیات قرآن برای مؤمنان بیان شود و یا به کلام مولی علیه السلام اشارتی رود. آیا میتوان چنین کسان را متفقه در دین دانست؟! آیا سخن و عمل آنان همانند خدا و رسول به گونهیی هست که اختیار را از سایر مردمان سلب نماید؟! آن هم نه به اجبار و اکره بلکه به اختیار! قرآن یک مجموعۀ تفکیک ناپزیر است و هرکس که به آن ایمان آوَرَد، حتماً به همۀ آن ایمان آورده، و اگر به برخی از آن ایمان آوَرَد و نسبت به بعضی دیگر کافر شود، حتماً از دایرۀ ایمان خارج و به وادی کفر یا شرک یا هر دو قدم نهاده است. أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَن يَفْعَلُ ذَٰلِكَ مِنكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَىٰ أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (بقره 85) پس آیا ایمان میآورید به پارهیی از کتاب و کافر میشوید به پارهیی دیگر، پس چیست سزای آن کس که چنین کند از شما جز رسوایی در حیات دنیا، و روز رستاخیز بازگردانده میشوند به سوی سختترین عذاب، و نیست خدا غافل از آنچه میکنید. خدای تعالی وعدۀ رسوایی در روز قیامت به ایشان داده است. در اکثر آیات کتاب، مخاطب عموم مسلمانها هستند، و ایشان باید حداقل از ده ویژگی برخوردار باشند، و از حسن قضاء، خدای تعالی این ده صفت را در آیه سی و پنجم احزاب، یعنی آیه قبل از آیه مورد بحث ما، نازل فرموده است؛ إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا (احزاب 35) به راستی که مردان تسلیم شده و زنان تسلیم شده، و مردان ایمان آورده و زنان ایمان آورده و مردان فرمان بردار و زنان فرمان بردار و مردان راستگو و زنان راستگو و مردان شکیبا و زنان شکیبا، و مردان شکسته نفس و زنان شکسته نفس، و مردان زکوة دهنده و زنان زکوة دهنده، و مردان روزه دار و زنان روزه دار، و مردان حافظان عفتهاشان و زنان حافظان عفتهاشان، و مردان به یاد خدا بسیار و زنان این چنین به یاد خدا، فراهم آورده است خدا برای ایشان آمرزشی و مزدی بزرگ. پس از همین آیه است که میفرماید، این مؤمنان، که این صفات دهگانه را، حداقل احراز کردهاند، در برابر حکم خدا و رسول خاضعند و فرمان بردار، و گزینۀ دیگری را در عنوان هدایت و برنامه راهبردی حیات دنیوی و اخرویشان انتخاب نمینمایند. و همین مؤمنانند که هرگز از هیچ بندهیی، حتی اگر خود را رسول بخواند یا جانشین او، در نافرمانی از آفریدگار، پیروی نخواهد کرد، چنانچه در حدیث آمده است: لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِق (نهج البلاغه ـ کلمات قصار ـ 165) هیچ اطاعتی از هیچ مخلوقی نیست که در آن سرپیچی از خالق باشد. هیچ کس نباید و نمیتواند از کس دیگری تبعیت بکند که در آن، نافرمانی از دستور خالق باشد. و به رأی العین میبینیم که در چنین اطاعتهایی چه همه تخطی و عصیان و طغیان نسبت به اوامر و نواهی آفریدگار هدایتگر صورت میپزیرد. بازگردیم به سورۀ احزاب و دو آیۀ دیگر از آن. همۀ این آیات، در یک متن منسجم و بهم پیوسته فرود آمده و در دسترس قرار گرفتهاند. نگاهی اجمالی به دو آیۀ 28 و 29 مثبت مدعای ما است در اینکه هیچ کس، حتی خدا آزادی انسان را سلب نمیکند. يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا، وَإِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا (احزاب 28 و 29) ای پیامبر بگو به همسرانت چنانچه میخواستهاید زندگی دنیا را و زیور آن را، پس بیایید تا بهرهمند سازمتان و رهاسازمتان رهایی بس زیبا. و چنانچه میخواستهاید خدا را و رسول او را و خانه آخرت (پایان) را پس به راستی که خدا فراهم آورده است برای نیکوان از شما مزدی بزرگ را. سورۀ احزاب در مدینه نازل شده و مسلمانها قدرت گرفتهاند و نزول آن بعد از جنگ خندق است که در سال پنجم هجری در ماه ذی القعده رخ داد و برحسب تواریخ صحیح پانزده روز طول کشید. بناءبراین ایرادی که وارد کردهاند و گفتهاند، چون پیامبر در مکه ـ همان طور که پیش از این هم گفتم ـ تحت ستم و زیر سلطۀ صاحبان قدرت از طائفۀ قریش بود، حال و هوای حاکم بر سُوَر مکیه، ملایم و سازش طلبانه است و اکنون این ایراد مرتفع شده، یعنی پیامبر خود صاحب قدرت و امکانات و تشکیلات گشته است، ولی میبینیم که حتی پس از جنگ خندق و قضیه یهود بنی قریظه که شرح آن را هم در جایی دیگر گفتهام، فضای سورۀ احزاب، کاملاً آزادی طلبانه و ملایم است به طوری که حتی زنان پیامبر را آزادی محض میدهد در زیستن با پیامبر یا جدا شدن از او. و مهمتر اینکه آنان را از ارتکاب «فاحشۀ مبیّنَه» به اکراه و اجبار باز نمیدارد. بلکه برای آنها عذابی دو چندان قائل میشود. و چنانچه راه قنوت و فرمان برداری از خدا و رسول را در پیش گرفتند و عمل به صلاح آوردند مزد آنان دو چندان است و روزی کریمانه برای آنها فراهم آورده شده است و همۀ اینها را خدای تعالی، به قدرت و حکمت و قهر و غلبه خود بانجام میرساند. يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا، وَمَن يَقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا (احزاب 30 و 31) نتیجۀ بحث آنکه بیهیچ تردیدی، مردان و زنان مؤمن، وقتی متخلق به اخلاق الهی شدند و تجلی گاه صفات جمال ربوبی گشتند، و به سدرة المنتهای کمال رسیدند و مقام خلیفة اللهی را احراز نمودند، در مرتبه تسلیم و فناء فی الله قرار میگیرند، و تمام اختیار را در امر و نهی به خدای تعالی و رسول او میسپارند. البته در سلوک عکس این قضیه هم صادق است یعنی نقطۀ آغاز حرکت به سمت اوج تعالی انسانی و وصول به قرب الهی «قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى» همین تسلیم محض شدن به اوامر و نواهی الهی میباشد، و این هیچ ارتباطی با ولایت انتسابی به فقیه انتصابی ندارد و قیاس مع الفارق است. |
||
© 2014 , همه حقوق محفوظ می باشد
|