در این مقدمه این را نیز بگویم که «خواب» چیزی نیست که آقای دکتر سروش مبتکر آن باشند و جدیداً به عنوان طرحی نو و با عنوان رؤیاهای پیامبر درانداخته باشند. خیلی از عرفاء و صوفیه، این موضوع را مطرح کردهاند، که رؤیاهای صادقانه داریم، یعنی خوابی که در آن انسان عوالم دیگر و غیب را نیز رؤیت مینماید و خیلی از حقایق را در خواب میبیند که پهلو به پهلوی وحی میزنند. برای اینکه خودهاشان به جایگاه دریافت وحی همچون انبیاء نمیرسیدهاند، شأنیت وحی را در حد رؤیای صادقه تنزل دادهاند و خواب را مطرح کردهاند که ما هم خواب میبینیم و از این طریق به منزلت و شأن پیامبران میرسیم!
آقای دکتر سروش هم در مثنوی غوری عمیق کردهاند و بر آن اشراف دارند. در 280 بیت از مثنوی خواب آمده است. برای اثبات این مدعا که پیش از این هم موضوع رؤیا و دیدن پارهیی از حقایق هستی و عالم غیب در خواب، مورد نقد و نظر بوده است، باید این 280 بیت را بازخوانی شود، حداقل با 5 بیت قبل و بعد از آن و همۀ اینها را بحث کنیم. هرچند در بسیاری از این ابیات لفظ خواب در معنای حقیقی لفظ و معمول آن بکار رفته است. پس زمان میبرد تا ببینیم این رؤیاهای نبی ریشهاش در کجا است.
در چنین مباحثاتی، به جای اینکه ورود به بحث کنیم و بخواهیم دفاع کنیم، در گام نخست طرح سؤال مناسب تر است. سؤال اول؛ آیا قرآن گفتار است یا متن؟ بنظر میرسد مخاطب ما معتقد است کلامی به اسم کلام خدا نداریم، و قرآن گفتار محمد است که از درون الهی شدۀ او تراویده است و علت آن را رؤیاهای نبی میداند، و به صراحت رؤیا را به خواب معنی میکند، نه دیدنِ به عینِ قلب و بصیرت، که هم قرآن ناطق بر آن است و هم حکماء و عرفاء ما. و من میخواهم بگویم و اگر بتوانم ثابت کنم که آیات قرآن رؤیا نیست!
حال سؤال اول؛ قرآن گفتار است یا متن؟ اگر میگویند گفتار است، میپرسیم گفتار را چگونه شنید؟ اگر میگویند صوت را در خواب شنید، میپرسیم چگونه به حافظه سپرد مثلاً یک سورۀ مائده را از اول تا آخر؟ آیا آن صوت از عالم غیب آمده و پشت سر هم خوانده شده؟ و آیا در یک خواب بود یا چند خواب؟ و چگونه توانست اینها را به هم متصل کند؟ و آیا کسی که در واقع این صوت را در خواب به گوش پیامبر میرساند، توضیح میدهد که این بقیۀ سورۀ مائده است؟ اگر بگویند: بلی! میپرسیم: شما آنجا بودید؟! چرا خود پیامبر نگفت؟! و آیا از دیدگاه شما، پیامبر یک خواب گزارِ (کسی که خواب را تعریف میکند) صادق است یا کاذب؟ دروغ میگفت یا راست؟ دیدگاه شما چیست؟ راستگو بود یا دروغ گو؟
حال پیامبر این گفتار را در خواب با صوت شنید یا بی صوت؟ صدا دار بود یا بی صدا؟ گفتار باید صدا داشته باشد یعنی صوت داشته باشد تا بشنود. از کجا پیامبر گفتار را که میشنید، فهم میکرد که اینجا آخر آیه است و باید نقطه گزاشت و آیه دیگر را شروع کرد؟ آیا کسی که آن صوت را القاء میکند، اینها را توضیح داده است؟ اگر بگویید؛ بلی! از کجا میدانید؟ از روی متن قرآن که میخوانید میفهمید؟ یا شما آنجا بودید و فهمیدید؟ این را از کجا کشف میکنید؟
بیاییم در متن. حال اگر بگویید؛ خواب، متن بوده است و پیامبر از روی متن خوانده و به حافظه سپرده، جواب میدهیم: پیامبر، به اعتراف همۀ هم عصرانش، سواد نداشت! پیامبر قدرت خواندن و نوشتن نداشت! وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلا تَخُطُّهُ بِيمِينِكَ ... (عنکبوت 48)، ... مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا ... (شوری 52). پس متن هم نمیتواند باشد! اما متن هم هست. قرآن هم کلام است، هم کلمه است، هم کتاب است، پس متن است.
مثلاً وقتی پیامبر آیاتی را میخواند که راجع به خودش حرف میزند؛ «وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلا وَحْي يوحَى (نجم 3 و 4)» «از روی هوی حرف نمیزند، وحی است که به او وحی میشود». در فهم همین وحی است که ماندهاند! میخواهند، و ما همه میخواهیم، بفهمیم این کلام چه طور به پیامبر رسیده است. این را میخواهیم کشف کنیم. چون در این مسأله میمانیم، فکر میکنیم، و به این نتیجه میرسیم که جز از این راه نمیشود، یعنی تمسک و توسل به رؤیا. هر کسی هم راهی را برای خود پیدا میکند که بگوید فقط این راه که من میپیمایم درست است.
اما آیاتی را به طور خاص میتوان مطرح کرد و پرسید؛ چه طور پیامبر اجزاء آن را در خواب میبیند؟! مثلاً این آیات که؛
«وَتَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ» (زمر 75)
و میبینی ای پیامبر فرشتگان را گردآمدگانِ پیرامونِ عرش، درحالی که تسبیح میگویند به ستایش پروردگارشان.
«الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ» (غافر 7)
آنان که عرش را به دوش میکشند و آنان که پیرامون آن هستند تسبیح میگویند به ستایش پروردگارشان.
«وَالْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الأَرْضِ» (شوری 5)
و فرشتگان تسبیح میگویند به ستایش پروردگارشان و آمرزش میخواهند برای هرکس که در زمین است.
یعنی فرشتگان دارند تسبیح میگویند. آیا پیامبر این فرشتگان را میبیند؟ آیا فرشتگان مجسمند؟ باید پیامبر توضیح دهد که من فرشتگان را دیدم! چون در ابتداء آیۀ 75 زمر، به صراحت میگوید؛ «وَتَرَى الْمَلائِكَةَ» تو فرشتگان را میبینی/ پس نمیتواند همینطور بگوید؛ «يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ»، من فرشتگان را دیدم! آیا به جسم و ماده دیده؟! در خواب باید آن چیزهایی که دیده میشوند تبدیل شوند به آن چیزیهایی که با این چشم سنخیت دارند، یعنی با چشم ماده میشود دیدشان. ما درخواب هیچ چیز را با چشم معنا نمیبینیم، هرچیزی را که میبینیم، همان چیزی است که در بیداری میتوانیم با چشم ماده ببینیم. وقتی پیامبر میگوید؛ تسبیح میگویند پروردگارشان را / آیا پیامبر فرشتگان را دید یا ندید؟! این قضایا را چه طور درخواب میبیند؟
یا وقتی که موسی میگوید «إِنِّي آنَسْتُ نَارًا» (طه 10/ نمل 7/ قصص 29) من در کوه طور با آتشی مأنوس شدهام! / پیامبر باید مجسمۀ موسی را ببینید، یعنی هیکل موسی را ببیند که در یک نقطهیی ایستاده است و بنی اسرائیل در برابر او هستند و موسی دارد با آنها سخن میگوید. این را باید درخواب ببیند، و بعد سخنش را منتقل کند! یعنی صدای موسی را بشنود، که موسی دارد این کلمات را میگوید، و بعد همۀ اینها را که در خواب میبیند، دقیقاً به خاطر بسپارد! زیرا میداند و باید بداند که میخواهد همۀ این رخدادها را در بیداری برای مردم بازگو کند، والا اشتباه میکند.
ما وقتی متن یا مقالهیی مینویسیم، هربار که مرورش کنیم و بخوانیمش، یک کلمه را برمیداریم و کلمۀ دیگری جایش میگزاریم. پیامبر کجا این کار را انجام میداد؟! کجا تدوین مینمود؟! کجا ویرایش میکرد؟! و بعد میآمد خواب را به صورت بسته بندی شده و درست، در یک چارچوب، به اسم سورۀ بقره، یا نساء، یا فاتحه، یا عصر، ارائه میداد. و بعد چه اقدامی میکرد که این وقایع اتفاقیه در طول یک خواب را فراموش نکند؟! چگونه بود که هرچه که میخواند عوض نمیشد، یکسان بود، تا آخر عمرش، بی هیچ تغییر و تبدیلی، تکرار میکرد؟! این طور نبود که یک بار برای مردم بخواند و القاء کند و بعد بگوید یادم رفت! و سپس از مردم بپرسد؛ شما از آنچه من دیروز برایتان گفتهام چیزی یادتان مانده است؟! من از خاطرم رفته است؟!
واقعاً ما نمیتوانیم این مسائلی را که در این عرصه بر پیامبر گزشته است درک کنیم، ولی این ساختار را میبینیم که در پیش روی ما هست. باید این سؤالها مطرح و پاسخ داده شود! مثلاً پیامبری که در خواب، همۀ این آیات را میبیند، پس در خواب به یک غیبی دسترسی پیدا میکند، و اگر خدا به او میگوید: «قُل لا أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّـهِ» (انعام 50)، باید گفت تو که از طریق خواب، دسترسی به خزائن الهی داری، پس چه میگویی که؛ «قُل لا أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّـهِ»؟ من به شما نمیگویم که نزد من خزائن الهی هست؟ / «وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ» (انعام 50) غیب را هم نمیدانم؟ / اگر پیامبر، در خواب، همۀ آیات را دیده باشد، و بعد هم گفته باشد که؛ «من غیب نمیدانم»، دروغ گفته است، آن هم از قول خدا، و این افتراء بر خدا است، چون خدا به او میگوید: «قل»، بگو که من دسترسی به خزائن الهی ندارم و غیب را هم نمیدانم!
«وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ» (انعام 50) اگر پیامبر مَلَک نیست، چگونه میتواند فرشتگان را به چشم ببینید و بگوید «يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ»؟ این آیه را چگونه در خواب میبیند که؛ «يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» (حشر 24)؟ باید تمام کائنات را به چشم دیده باشد، که در یک نقطهیی مجتمعند و تسبیح خدا را میگویند!
کجا پیامبر در آیهیی، یا گوشهیی از حدیثی، گفته است که من اینها را در خواب دیدهام؟ در صورتی که خوابهایی را که خوابگزارها دیدهاند یا تعبیر کردهاند، قرآن میگوید «خواب دیدند». دو نفر، یوسف و ابراهیم، قرآن خوابشان را بازگو میکند، آن دو نفر زندانی هم رؤیای خود را برای یوسف تعریف میکنند که؛ ما خواب دیدهایم. حال پیامبر، بیان خواب ابراهیم را چگونه در خواب دیده است؟ آیا ابراهیم را میبیند که رؤیایش را تعریف میکند؟! و آیا یوسف را در خواب میبیند که خوابش را توضیح میدهد؟ و از این دست آیات هرچه بخواهید در قرآن هست!
« وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّـهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبَحُوا بَقَرَةً» (بقره 67) پیامبر، موسی را باید در خواب ببیند که در برابر قومش ایستاده و این سخن را میگوید؛ که خدا به شما دستور میدهد گاو را ذبح کنید،/ تا برسد به آنجا که «قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّا إِن شَاءَ اللَّـهُ لَمُهْتَدُونَ» (بقره 70) گفتند بخوان برای ما پروردگارت را تا روشن سازد برای ما که چیست آن (گاو)، همانا این گاو برما مشتبِه شد و همانا ما هرآینه اگر خدا بخواهد هدایت یافتهگانیم./ پیامبر همۀ اینها را باید در خواب ببیند! و «گوینده» را باید ببیند و بیاید بازگو کند، که آن «گوینده» در میان قوم بنی اسرائیل، که این سخنان را به موسی میگفت، قیافهاش این گونه بود، لباسهایش این شکل بود. اما میبینیم که ذکری از این مسائل نه در قرآن هست و نه بیرون آن، و از اصحاب رسول هم، کسی از آنها سخنی نگفته است.
آیا بیان آیات جهنم و بهشت به این شکل که مثلاً پیامبر خواب دید که خدا گودالی حفر کرده و درونش آتش است و آدمهای گناهکار را در آن میریزد، و این جهنم است، و باغی را میبیند که انسانهای خوب و صالح را به آنجا میفرستند، و نهرهایی که در آن باغ جاری است، و این آیه را میخواند که؛ «جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ» (آیات عدیده) و این بهشت است! آیا بدین ترتیب قضایای مشکل قرآن حل میشود؟!
«اللَّـهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» (بقره 15) این آیه را پیامبر چگونه در خواب میبیند، که خدا اینها را مسخره میکند؟ پس باید خدا را به جسم ببیند که آمده در میان قوم کافران و آنها را استهزاء میکند و «وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ» و بعد آنها را ببیند که خدا میکشاندشان در طغیان خودشان و میگوید بروید آنجا سرگردان باشید. چه طور پیامبر درخواب میبیند که «اللَّـهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ»؟! و از این دست آیات.
«يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِم بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» (حدید 12)
روزی که میبینی ای پیامبر مؤمنین و مؤمنات را که نورشان در پیش رویشان شتابان میرود و نیز در سمت راست آنها... .
اینها را چه طور در خواب میبیند؟ یعنی مؤمنین و مؤمنات را به چهره دیده است؟! باید بگوید تو بودی عمر، ابوبکر[1]، ... شما را در خواب دیدم که به بهشت میرفتید.
خوابهایی را که پیامبر دیده گفته است. در میان احادیثی که من نگاه کردم دو حدیث است! یکجا میگوید؛
من در خواب دیدم که بر منبر من بوزینگان بر سر و روی هم بالا میرفتند و بازی میکردند.
که البته این خواب تعبیر شد. یکی هم میگوید؛
من خواب دیدم که بر سر حوض کوثر نشسته بودم و دیدم که از دور اصحاب من را میآورند، ناگهان متوجه شدم که نیستند! گفتم: یا رَبِّ، اُصَیحابی اُصَیحابی؟ این اصحابک های من کجا رفتند؟! قالَ الله تبارک و تعالی: انَّکَ لا تَعلمُ ما فَعَلُوا بَعدَک، خدای تعالی میگوید: تو نمیدانی که اینها بعد از تو چه کردند!! وقتی خواب است، پیامبر حتماً میگوید؛ «من خواب دیدم». ممکن است در جای دیگر هم گفته باشد، من در روایات غیر از این دو حدیث پیدا نکردم.
اگر بپزیریم که همۀ آیات را خواب دیده است، حروف مقطعه را از کجا آورده و اول این سورهها گزاشته است؟ «کهیعص» این را چه طور در خواب میبیند؟آیا در خواب باز رؤیت است یا استماع؟! یعنی خواب است، چیزی نمیبیند و فقط میشنود؟! باز در این قضیه هستیم که چه طور اینها همه آیاتی را که پشت سرهم، زنجیروار، میآید، به خاطر میسپارد و بامدادان بازگو مینماید؟! این حروف مقطعه را از کجا میبیند؟! یا میشنود؟! یا کتاب است یا صوت؟! این پرسشها باید پاسخ داده شود. حال در این هم ماندهاند که این قرآن متن است یا گفتار؟! مکتوب است یا استماعی؟!
اسامی قرآن را ببینیم که فقط به این که بگوییم این گفتار است یا متن تمام نمیشود! «تنزیل»، در 12 آیه اسم قرآن «تنزیل» است. «تنزیل» یعنی تدریجاً فرو فرستادن. در هفتاد آیه اسم این کتاب «قرآن» است، یعنی خواندنی، باید پیوسته آن را قرائت کرد.
حال لازم است این سه آیه را، حداقل، از سورۀ قیامت بخوانم[2]، آیات 16 تا 19. ببینیم خدا به پیامبر چه میگوید یا پیامبر چگونه خلق کلمات کرده است؟!
«لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ» پیامبر زبانت را مجنبان که بخواهی شتاب گیری در گفتن! جای دیگر میگوید «وَلا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ» (طه 114) حرف نزن و شتاب مگیر در خواندن (قرآن) تا وقتی که ما بگوییم، پیش از آنکه وحی آن بر تو اجراء گردد./ پس اول میآید و به نحوی که ما آن را نمیدانیم و نمیشناسیم، با پیامبر سخن میگوید!! من هم اصلاً نمیخواهم بگویم «وحی» چگونه است، اصلاً ما نمیفهمیم، در این راستا هم نباید کوشش کنیم، فقط این آیات را نگاه کنیم، و به حقیقت آنها ایمان آوریم.
اول نقشهیی بر ذهن تصویرگر پیامبر بی سواد ثبت میشود، پیامبر اگر سواد داشته باشد، شما میتوانید بگویید که آیات مکتوب، به صورت یک فیلم، از جلو چشمش رد میشده و او خوانده و به خاطر سپرده است!! اما پیامبر سواد نداشت؛
«مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الإِيمَانُ»
تو نمیدانستی کتاب چیست و نمیدانستی ایمان چیست.
«وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ» (عنکبوت 48)
و تلاوت نمیکردی پیش از این هیچ کتابی را و با دستت هم نمینوشتی.
سواد نداشتی و ما همۀ اینها را در اختیار تو نهادیم. «لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ» زبانت را به حرکت در نیاور برای گفتن آن! یعنی حق نداری، «لِتَعْجَلَ بِهِ» تا شتاب گیری برای گفتن آن! «إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ» وظیفۀ ما است گردآوری آن و قرائت آن. ما جمع میکنیم و میخوانیمش، تو در اینجا کارهیی نیستی! اینجا نشان میدهد که قرآن کلام است، گفتار است، باید بشنود. خدا میخواند «فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ» هروقت که ما خواندیمش تو از قرائت ما تبعیت کن.
با این آیات چه میخواهند بگویند؟! خیلی روشن است! مگر اینکه بخواهند بگویند دروغ است. «ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ» بیان آن هم با ما است،/ توضیح میدهیم «وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ» (یوسف 111) تفصیل هر چیزی است./ این سه آیه را نمونه آوردم که ببینید قرآن خودش را تعریف میکند.
«ذکر» نام دیگر قرآن است و در 29 آیه مذکور است. قرآن «یاد» است، وقتی یاد است باید به یاد بماند و پیامبر به یادش میماند، و چون به یادش میمانده، میتوانسته مکرراً بر زبان جاری سازد! تا آخر عمر پیوسته این آیات را مرور میکرد. پس متن و گفتارِ تنها نیست، و نه این است و نه آن، و هر دو هم هست، و همۀ این اسامی که میگویم هم هست!
«ذکری» در 8 آیه به قرآن اطلاق شده است. «فرقان» یعنی ابزار تشخیص، جدا کردن حق از باطل، در سه آیه. چطور پیامبر، در خواب، فرقان را میدید، ابزار جدا کننده را، تا خود چنین نامی برگزیند و بر آن بنهد؟! «کتاب» در 120 آیه آمده است، که تعدادی مربوط به تورات و انجیل و کتابهای قبلی است، و حدود 80 آیه مربوط به قرآن است. پس متن است. کتاب یعنی نوشته و نسخه.
«الر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» (ابراهیم 1)
کتابی است که ما بر تو فرو فرستادیمش تا بیرون ببری مردم را از تاریکی به نور.
کتاب است، یعنی نوشته است. خوب پیامبر بیسواد چگونه از روی نوشته بخواند؟! چرا میگوید «کتاب»؟ کجا نوشته شده؟ «آیه» و «آیات» دیگر اسامی قرآن است که من شماره نکردهام. «آیه» و «آیات» برای چیزهای دیگر هم داریم. «صُحُف مُطَّهَره» در یک آیه. قرآن صحیفههای پاک است، صفحه به صفحهاش مطهره است. این را چه طور پیامبر در خواب میبیند؟! این صفحات چه حالتی دارند؟ آیا به صورت کاغذی است پاکیزه و روشن؟ صحف مطهره[3] چیست؟
«بَینَّه» در 9 آیه و «رحمت» در 18 آیه و «هدی» در 25 آیه به قرآن اطلاق شده است. «شفاء» اختصاصاً در 3 آیه به قرآن اطلاق شده. قرآن «شفاء» است. پیامبر چطور میبیند که قرآن شفاء دهنده است؟! توی خواب میبیند؟! میشنود؟! صوت است؟! «بشری» در 7 آیه، قرآن «بشارت» است. «بصائر» در 8 آیه. «تفصیل» در 2 آیه. «تبیان» در یک آیه. تبیان فقط یک بار در قرآن آمده و آن هم به قرآن اطلاق شده است؛ «تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ» (نحل 89). «نور» در 14 آیه اختصاصاً به قرآن اطلاق شده است. این نور چگونه است؟! پیامبر چه طور میبیند که قرآن «نور مبین» است؟! و با چه بیانی آن را تعریف میکند؟! آیا فقط استماع است، یا همه چیز با هم است؟! یا گاهی این است و گاهی آن؟! «قول»، در 10 آیه، قرآن «قول» است و گفتار. پس گفتار هم هست. در یک آیه هم، قرآن را «کلمه» خوانده است. در 6 آیه، قرآن «کلمات» است، و «کلمه» هم مفهوم گفتاری بودن را شامل است و هم نوشتاری بودن را. و «مفصل» هم در یک آیه به قرآن اطلاق شده است. بناءبراین اگر شمارش کنیم اسامی قرآن را، 21 اسم فعلاً استخراج شده است.
حالا ما چه طور میتوانیم به یک فهم درستی از قرآن برسیم؟! از طریق نشستن، مطالعه کردن، کتابهای تفسیر و فلسفه و امثال اینها را زیر و رو کردن، بی آنکه دانستههای ما در عرصه و پهنۀ اجتماع بیاید، و مورد آزمون و عمل قرار گیرد، به هیچ وجه نمیتوانیم کیفیت نزول آیات را بر پیامبر درک کنیم. این گام اول است. نمیشود ما ربا بخوریم و بفهمیم قرآن چه میگوید! نمیشود رشوه بدهیم و بگیریم و فهم کنیم که قرآن چه میگوید! نمیشود معتقد به دروغ مصلحت آمیز باشیم، و در عین حال درک کنیم قرآن چه میگوید! نمیشود کلاه سر مردم بگزاریم و بگوییم طوری نیست و خدا میبخشد، و باز هم مراد خدای تعالی را در کتاب مجیدش تشخیص دهیم! اصلاً نمیشود! خودمان را بکشیم، قرآن را زیر و روکنیم و صدها بار بجویم و نشخوار کنیم و توی مغزمان فروکنیم، ولی از سلوک عملی دورافتاده باشیم، امکان ندارد بفهمیم قرآن چه میگوید! پس اینجا یک خط فاصل بکشیم. قرآن اسمش «تفصیل و مفصَّل» است، «فرقان» هم هست و جدا میکند، پس جدا کنیم. امکان ندارد کسی نیت شرّ به ذهنش خطورکند، حتی شرّ کوچک، آنگاه بتواند یا مدعی شود که قرآن و کلام وحی را درک میکند. ببینید این آیات را:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّـهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» (انفال 2)
آیا اینها را پیامبر میبیند یا میشنود؟! رؤیت در خواب است یا استماع در خواب است؟! چه گونه است؟! این قضایا و وقایع را چه طور، در عین بی سوادی، به کلام مخلوق خود، تعریف میکند؟! «الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّـهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» وقتی نام خدا برده شود دلهاشان آتشین میشود و دیگر بر جای خود قرار ندارند. «وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا» و وقتی که آیات خدا برآنها تلاوت شود، بر ایمانشان افزون میگردد. «وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» تکیه گاه ایشان هم خدا است و او را وکیل کارهای خود میگیرند. پول تکیه گاه نیست! ماده تکیه گاه نیست! مال من تکیه گاه نیست! منم که چنین کردم تکیه گاه نیست! وکیل خدا است، و «الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ» (انفال 3) حالا میرسد به نماز. آن مقدمات اگر نباشد این نماز چیست؟! آن مقدمات باید باشد تا وقتی میآید و میگوید «بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ» دلش وَجِل گردد! قلب از جا کنده شود! محکم به لرزش در آید! نماز، تلاوتِ همان آیات کتاب است، و به اینگونه، یعنی با تلاوت ایمانش افزون شود. «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» (انفال 3) از هرآنچه هم که از علم و دانش و خانه و اسباب و امکانات و زمان و عمر و چشم و گوش و دست و پا و هرآنچه که بر آنها ارزانی داشتیم، انفاق میکنند. از هرآنچه آسمان و زمین و خاک و هرچه در اختیارشان نهادیم، و نامش را نعمت گزاردیم، انفاق میکنند. «أُولَـئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا» (انفال 4) به راستیِ راست که اینها مؤمنانند. «لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ» (انفال 4) تازه رتبه بندی میکند! نه! عالی نیست! «لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ» همه مساوی هم نیستند!
مثنوی معنوی دفتر چهارم بازگشت به حکایت غلام
داستان غلامی است که پادشاه وقت حقوقش را نمی داد و او نامه نوشت به پادشاه.
احمق است و مردۀ ما و منی | کز غم فرعش فراغ اصل نی |
آسمانها و زمین یک سیب دان | کز درخت قدرت حق شد عیان |
تو چو کِرمی در میان سیب در | و ز درخت و باغبانی بی خبر |
آن یکی کرم دگر در سیب هم | لیک جانش از برون صاحب عَلَم |
جنبش او واشکافد سیب را | بر نتابد سیب آن آسیب را |
بر دریده جنبش او پرده ها آتشی[4] کاوّل ز آهن میجهد | صورتش کرم است و معنا اژدها او قدم بس سست، بیرون مینهد |
دایه اش پنبه است اول لیکن اخیر | می رساند شعله ها او تا اثیر[5] | |
مرد[6] اول بستۀ خواب و خَور است | آخر الامر از ملائک برتر است |
در پناه پنبه و کبریتها عالَمِ تاریک روشن میکند گرچه آتش نیز هم جسمانی است جسم را نبود از آن عِزّ بهرهیی | شعلۀ نورش برآید بر سُهی[7] کُندۀ آهن به سوزن[8] میکَنَد نه ز روح است و نه از روحانی است جسم پیش بحر جان چون قطرهیی |
جسم از جان روزافزون میشود | چون رود جان جسم بی چون میشود |
حد جسمت یک دو گز خود بیش نیست تا ببغداد و سمرقند ای هُمام | جان تو تا آسمان جولان کنی است روح را اندر تصور نیم گام |
دو درم سنگ است پیه چشمتان | نور روحش تا عنان آسمان |
نور بی این چشم می بیند به خواب | چشم بی این نور چبود جز خراب |
جان ز ریش و سبلت تن فارغ است | لیک تن بی جان بود مردار و پست |
بار نامۀ روح حیوانی است این | پیشتر رو روح انسانی ببین |
بگزر از انسان و هم از قال و قیل | تا لب دریای جانِ جبرئیل |
بعد از آنت جان احمد لب گزد |
آن وقت پیامبر تو را در آغوش میکشد، و به جای بوسیدن لبهات، لبهایت را چنان میمکد که گویا میگزد.
آفرین! آمدی؟! آنجا حد جبریئل است. جبرئیل تا آنجا میآید.
بعد از آنت جان احمد لب گزد | جبرئیل از بیم تو واپس خزد |
گوید ار آیم به قدر یک کمان «فَكَانَ قَابَ قَوْسَينِ أَوْ أَدْنَ»
گوید ار آیم به قدر یک کمان «وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ، وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيبِ بِضَنِينٍ، وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَيطَانٍ رَجِيمٍ، فَأَينَ تَذْهَبُونَ»، و هرآینه حتماً او را دیده است در افق روشن، و او نسبت به (بیان غیب ـ وحی) بخیل نیست، و گفتار او هم از شیطان رجیم نمیباشد، پس به کجا دارید میروید؟!
گوید ار آیم به قدر یک کمان | من به سوی تو، بسوزم در زمان |
حدیثی را هم مثنوی در جای دیگر آورده:
جهنم به مؤمن میگوید: جُز یا مُؤمنُ اِنَّ نورَکَ اَطفأَ نارِی. ای مؤمن نور و روشنایی تو آتش مرا خاموش کرد. برو از اینجا، هرچه سریعتر عبور کن.
[1] - عشره مبشره حدیث درست کردهاند!
[2] - در سورۀ قیامت هم تفسیر کردهام.
[3] - «إِنَّ هَـذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَى صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى» (اعلی 18 و 19)، اما صحف مطهرهیی که اطلاق به قرآن شده، یکی است.
[4] - إِنِّي آنَسْتُ نَارًا، هنوز یک جرقه است.
[5] - فضای بدون هوا را اثیر گویند.
[6] - مرد اینجا شخصیت است، یعنی زن و مرد را هر دو شامل میشود.
[7] - تا آن دورترین ستارهیی که چشمک میزند طی مسیر میکند.
[8] - نه اینکه سوزن زیر کُنده کند و آن را بکند! بلکه دورش را آهسته آهسته با سوزن میخورد تا کنده شود.