|
||
فهرست عناوین
یدالله سحابی دست خدا بودمنتشر شده در مجلۀ پایتخت کهن، تاریخ 21 فروردین 1395
هرچه وجودش را میکاوی و به عمق بیشتر و ابعاد دور دستتر فرو درمیروی، به شفافیت بیشتر در کلام و صحت وسیعتر در عمل میرسی. از خود میپرسی این همه از کجا حاصل آمده و چگونه پدیدار گشته، و چرا با این گستره در ماندگاری؟! مگر چه بود و کِه بود و چه گفت و چه کرد؟ او قطعاً چیزی نبود جز پیکرهیی بمانند همۀ پیکرهای دیگر، که بشرشان خوانند و خصوصیات انسانی دارند، و کسی نبود جز «یدالله» که این نام را هم به هنگام زاده شدن، والدینش برگزیده و بر او نهاده بودند، که تا پایان عمر هویت اسمی او باشد، و شاید اراده هم کرده بودند که با مسمّا هم باشد، و اتفاقاً چنین هم شد، او یدالله بود، دست خدا بود، نصیر و ناصر حق بود، و همیشۀ عمر به اِن تَنصُرُوا الله میاندیشید، چرا که نصرتِ او را، فقط طالب بود. بهتر است میانبر بزنم، هم به میدان تاریخ معاصر و سیاست و حکومت و دولت، که چه همه آمدند و رفتند و نامها به نیکی یا بدی، به زیبایی یا زشتی، به ثبت رسیدند، و هم به سینه پر از عشق و ایمان او، عشق ورزی به ایران و ملت محروم و بی نصیب آن، ـ و مخصوصاً بینصیب از دو نعمت الهی آزادی و عدالت، که در نبودشان بسیاری از نعمتهای دیگر نیز از چنگ میرود، و فقر همه جانبه حاکم میگردد، فقر مادی و فقر فرهنگی، همه چیز و همه کس را فرومیگیرد، و توسعه نیافتگی را رقم میزندـ . و ایمان به خدا و آخرت و عمل صالح. واکاوی را از واپسین روزهای پسینی عمرش، بیاغازیم. وقتی که بر بستر بیماری خفته بود و دیگر جسمش یارای حرکت و جابجایی نداشت، ولی از اداء سخن حق در جایگاه درست و راستینش دریغ نمیورزید، و املاء میکرد تا بنویسند به بزرگان، از سکوی امر به معروف و نهی از منکر، و گوشزد کند کژیها و کجرویها را، و نیز خطاءها و ظلمها را، و نیز قانون شکنیها و بیقانونیها را. و این همه از شهامتی بود که از پیمانۀ ایمانش به خدا و آخرت سرریز میشد. در وظیفه الهی ـ انسانی خود میدانست که آخرین انفاس خود را صرف عدالت جویی و مقابله با بیانصافی نماید. باز هم گامی به عقبتر بگزاریم، روزی که حتماً کارد به استخوانش رسیده بود، وقتی که ماهها از محبوس کردن اعضاء نهضت آزادی ایران، البته کثیری از ایشان، در سلولهای زندان 59 پادگان عشرت آباد میگذشت، همانجایی که در سال 1342 هم اعضاء بلند پایۀ نهضت آزادی در حبس بودند، و در همان فضاء هم محاکمه شدند، و اکنون نیز که سال 1380 است در حصر سلولهای انفرادی گرفتار و اسیرند، و دکتر یدالله سحابی تصمیم میگیرد، علیرغم ناتوانی جسم، بپاخیزد و عصا زنان به سمت مجلس شورای اسلامی رهسپار شود و صدای اعتراض خود را به گوشهای شنوا و شاید هم ناشنوا برساند و بگوید که من برای آزادی عزت نیامدهام، بلکه برای اعتراض به این بیعدالتی و سردرگمی در نظام قضاء آمدهام. و رئیس وقت مجلس، آیت الله کروبی، از او استقبال کرد و در آستانه بناء «مظهر عدل علی» وی را استمالت نمود و قول رسیدگی داد و او را به خانهاش بازگردانید. آری! یدالله، دست خدا، باید چنین میبود، باید عمری را در مسیر جهاد برای کسب آزادی و برقراری عدالت در چارچوب اجراء قانون، و در دائرۀ ایمان به خدا و آخرت و عمل صالح طی میکرد. و تاریخ گواهی خواهد داد که او چنین کرد و نام خویش را در کنار دیگر نامهای بزرگ مردان ایران زمین با عظمت، به ثبت رسانید و ماندگار ساخت. او احترام شگفت انگیزی برای یار و همراه و همزبان و هم فکر و هم اندیش خود، مهندس مهدی بازرگان قائل بود، و هیچ وقت شخصیت سیاسی او را مطمح نظر نداشت، بلکه در سُوَیدای قلب خود، ایمان و استواری او را میستود و در گستره سینۀ خود، به او عشق میورزید، و از آغاز آشنایی که در آن کشتی رخ داد که از اروپا به ایران میآمد، تا لحظه جدایی بازرگان از او، پیوسته بر این احترام و عشق میافزود. و برای او چه سخت بود که باید در آن بامداد اوائل بهمن سال 1373، در مسجد حسینیۀ ارشاد و بر جُثمان بی جان یار قرین و جلیس و مصاحب و محبوب همیشگی خود نماز بگزارد و برای همیشه با او وداع کند، و او برای ابراز و اداء همین احترام، از حسینیۀ ارشاد تا میانههای میرداماد، همراه با انبوهی دیگر از مردمان، جنازه را مشایعت نمود، در حالی که به سختی راه میپیمود. یدالله سحابی صدفی بود که گوهر وجودش همه اخلاق و اخلاص و صمیمیت و رشادت و خلاصه همۀ صفات الهی بود، فقط به انجام کار و اداء وظیفهیی میاندیشید که اِبتغاءً لِمرضاةِ الله باشد و فقط آفریدگار هستی را خشنود سازد. و امروز، روز برگزاری مجلس ختم مهندس بازرگان است در حسینیۀ ارشاد. تالار، پایین و بالا، مملو از جمعیت است و راهروهای کناری و میانی هم، آدمیان از زن و مرد، ایستادهاند. بزرگان قوم فقدان بازرگان را به او تسلیت گفتهاند، اما او نگران وضعیت نهضت آزادی ایران بعد از بازرگان است. ازینرو وقتی پشت پیشخوان سخنرانی قرار میگیرد، به ذکر این مطلب تأکید میگزارد که نهضت آزادی ایران به فعالیت خود ادامه میدهد. و به زودی دبیرکل جدید خود را انتخاب و معرفی مینماید. او هم، بمانند مهندس بازرگان، پیوسته میگفت که نهضت آزادی را از فرزندانش بیشتر دوست دارد. و همین عنایات و ارشادات او، و ایمان او به ضرورت بقاء نهضت، به عنوان دیرینهترین حزب اعتقادی ـ سیاسی ایران زمین، موجب شد در همان روزهای نخست پس از رحلت بازرگان، شورای مرکزی نهضت تشکیل و دکتر ابراهیم یزدی را به عنوان دبیرکل برگزیند. هشت سال زیستن بدون بازرگان بر او سخت گزشت، اما ایمان راسخ او به معاد، این اطمینان عمیق را در او ایجاد کرده بود که بازرگان، از عبادالله الصالحین است و نزد پروردگارش رفیع الدرجات است و دارای قدر و منزلتی عظیم، طبق آنچه که خدای تعالی خود در کتاب مجیدش وعده فرموده است؛ يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِم بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (حديد ١٢) روزی که مردان و زنان مؤمن را میبینی که نورشان پیشاپیش آنها و بر سمت راست آنها میشتابد، (نداء میرسد که) مژده باد شما را امروز به باغهایی که از زیر درختانش نهرها جاری است جاودانگانند در آنها این هم رستگاری بزرگ است. ماندگاری او برآمده از ثبات قدم او است، در مسیری که به وصال محبوب ازلی و ابدی او منتهی میشود، و استواریش حاصل این آیه کریمه از کتاب خدا بود که مدام زمزمهاش میکرد: يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ (ابراهیم 27). ثابت قدم میگرداند خدا، هم آنان را که ایمان آوردهاند، به قول ثابت (تغییر و تحریف ناپذیر) در زندگی دنیا و در آخرت. و او تمام وجودش، از معنا و ماده، از جان و روح و نفس و عقل، با مفهوم و حقیقت این آیه عجین شده بود. بازهم برههیی از تاریخ حیات او را رها سازیم و به دورتر برویم. مگر لحظهیی بوده است که او، یدالله، دست خدا، یعنی قدرت او، از اندیشیدن به سرنوشت این ملت، ملت بزرگ ایران، و این سرزمین، ایران زمین، غفلت نموده باشد!! چنین ادعائی کاملاً بر حق است، تمام عمر را برای اعتلاء ملت و سربلندی آب و خاک او سپری کرد، اما در سپهر ایمان به خدا و آخرت، و پیروی تمام از آخرین برگزیده و مبعوث او، و اوج تسلیم و نیز کسب رضامندی و خشنودی او. از اینرو دریغ نمیداشت از برآوردن فریادهای حق طلبانه، و گفتن همۀ آنچه را که مطمئن بود اِبتغاءً لمرضاة الله است؛ وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ (بقره 207)، و او از همین مردمان بود. مردمانی که جان خود بفروشند تا خشنودی وی را به چنگ آورند. پس اگر یک سال، پس از فتح خرمشهر، در نطق پیش از دستور خود، خواهان بررسی وضعیت جبهههای جنگ در مجلس شورای اسلامی میگردد و به طور ضمنی و مفهوماً ضرورت پایان دادن به جنگ را گوشزد میکند، و این اقدام را در راستای جلب رضای حق و به سود مصالح و منافع ملی و منطقه و مسلمانها میداند، همه برآمده از ایمان مطلق و بیآلایش او به آفریدگار هستی و روز جزاء و محکمۀ عدل الهی است. گویا که به حق الیقین آن لحظه و آن روز را میبیند. هرچند کسی به این مطالبات او وقعی ننهاد و فریاد او، در میان هیاهوها برای هیچ، محو و ناپدید شد، و گزشتِ سالها بعد از آن نطق و درخواست، حقانیتِ طلب او را به اثبات رسانید. و برگردم به سالهای میانی دهۀ چهل، وقتی که او و یارانش محکوم بیدادگاههای نظامی شاهِ بیخرد و خودکامه و سلطهگر شده بودند، و دوران محکومیت خود را در زندان قصر میگزراندند، و هنوز کسی به برازجان تبعید نشده بود. ملاقات با بنیان گزاران نهضت آزادی ایران در بند 4 زندان قصر تهران، برای همگان آزاد بود. و من دانشجوی سال اول دانشگاه تهران بودم. اواخر پاییز و تمام زمستان سال 1344، هر هفته بعد از ظهرهای دوشنبه به زندان قصر میرفتم و با کثیری از دانشجویان به اطاق ملاقات مثلثی شکل بند 4، و با سه صحابیِ همهجا باهم دیدار مینمودیم، و رموز ثبات قدم و ماندگاری را فرامیگرفتیم. این پیوند ریشه دار بین این سه یار دیرین، طالقانی ـ بازرگان ـ سحابی، را وقتی میشد به وسعت آن نظاره کرد و به عمق آن دست یافت که ندای انا لله و انا الیه راجعون، یکی از آن ارواح طیبه و انسانهای پاکیزه و رستگاران ناطالب مزد را از میان برمیگرفت. در سوگ طالقانی، در آن لحظاتی که ملت ایران به وجود او و حضور او در میان خود، در اوج نیازمندی بود، سحابی حتماً گریست و بسیار هم گریست. و در هفتمین سال از هشت سال زیست بعد از بازرگان، با چهرهیی پر از درد و تحسر و تأسف به قم آمد و در مراسم یادبود او شرکت کرد، و از حضور حاضران نیز سپاسگزاری نمود و همۀ نزدیکان و دوستان بازرگان را دعوت مینمود تا از میراث اخلاقی او پاسداری نمایند. او یک حکیم الهی و عامل به اوامر او بود و نیز پرهیز کننده از نواهی او، و سرلوحۀ ایمان و عقل عملی او این آیۀ کریمه بود که: وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا (حشر 7) هرچه را که رسول به شما داده پس برگیریدش و هر آنچه که از آن نهی فرموده زمین بگذاریدش. مطالب مرتبط
|
||
© 2014 , همه حقوق محفوظ می باشد
|