وَ لَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبرْا وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلىَ الْقَوْمِ الْكَفِرِين (بقره250)
و همینکه پیدا آمدند بر جالوت و سپاهیانش گفتند: ای پروردگار ما فروریز بر ما شکیبایی را و استوار گردان گامهامان را و نصرتمان دِه بر قوم کافران.
بر حسب متن تورات، جالوت یکی از فرماندههان قوی و نیرومند، از نظر سپاهیان و ارتش، در میان فلسطینیان بوده است که با بنی اسرائیل مخالف بودند و آنها را پیش از این شکست داده بودند. چند سال بعد از آن شکست، در میان قوم بنی اسرائیل افرادی پیدا شدند (که قرآن آنها را ملأ میگوید) و از پیامبر خود خواستند فرماندهی برای آنها تعیین کند تا زیر لواء او به جالوت حمله کنند و حقوقشان را باز پس گیرند.
در آیات قبل، در مورد چهار مشخصۀ فرمانده، از دیدگاه قرآن، صحبت شد. پس از آن مشخصات مردمی ذکر گردید که میخواهند مبارزه کنند. از جمله اینکه در آزمونی که فرمانده از آنها میگیرد، رتبۀ قبولی بدست آورند. آزمونهایی که همیشه هست و پیوسته و لحظه به لحظه است. این آیات، در مجموع، دو گروه، یعنی پیشوایان و فرماندهان و مشخصات آنها و فرمانبرها ومشخصاتشان را تبیین میکند. پس اگر در میان مردم فرماندهیی با این چهار خصوصیت پیدا شد و خواست علیه ظلم قیام کند، علیه ظلم تاریخی که بر ملتی روا داشته شده، ملتی را سرکوب کرده، در خفقان نگاه داشته، باید حتماً مردم از او تبعیت کنند. اگر تبعیت نکنند هیچ حرکتی صورت نگرفته است. علی رغم اینکه ممکن است فرماندهی با آن مشخصات پیدا شده باشد! پس اگر قرار باشد در میان راه، اکثریت مردم، از تبعیت فرمانده سرپیچی کنند، شکست آنها قطعی است! اما در این آیه، خدای تعالی میگوید؛ کسانی که به نافرمانی آب نوشیدند، سپس تبعیت کردند، چه به اختیار یا اجبار، سرانجام پیروز شدند. پس آنگاه که «بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ» در برابر جالوت و سربازانش قرار گرفتند، و هر دو گروه آشکار شدند و همدیگر را دیدند، چه کردند؟!
یکی دیگر از نکات اساسی، در سختیها و بحرانها، بعد از اینکه این مقدمات فراهم شد، معطوف داشتن توجه به خداوند است. خدایا ما برای تو بیرون آمدهایم، چون تو گفتهای که نباید زیر بار ظلم باشید، چون تو گفتهای که باید ظالم را سرکوب کنید، چون تو از ما خواستهای که ظلم تاریخی که بر ما روا داشته شده است را محو کنیم و از بین ببریم، و اکنون نیز، به دستور پیامبر تو، فرماندهی بر ما فرمانروایی میکند که مشخصات تعیین شده را دارا است، پس ما نیازمند صبر و استقامت و پایداری هستیم که باید تو بر ما فروریزی! آن صبر، صبر الهی است، و این امکان ندارد که بدون توکل پیش آید! یعنی فقط توکلِ به خدا میتواند چنین صبری را در انسان بوجود آورد، و الا انسان می بُرَد، یعنی بخشی از راه را میرود، کارهای مثبتی را انجام میدهد، بعد از آن یا برمیگردد یا به آنجایی که رسیده، میماند! دیگر حرکت به پیش ندارد. این نوع مبارزه و حرکت و مقابلۀ با جالوتهای تاریخ، نیازمند چنین صبری است.
شما در هر روزی، در هر نقطهیی از کره زمین میتوانید یک جالوت پیدا کنید! ممکن است بقّال سر محل، برای من جالوت باشد. حق من را میخورد، چکار باید کرد؟ مقابلۀ با او صبر وشکیبایی میخواهد. دنبال جالوت خیلی بزرگ نگردیم، که حتماً با فلاخن داود و آن سنگی که به سرش میخورَد، نابود شود! ما در تمام مراحل زندگی، اگر دقت کنیم و بخواهیم طبق دستور خدا و قرآن، حقوقمان را بگیریم، میبینیم که داخل هر کوچه پس کوچهیی، ممکن است جالوت باشد، و ما باید با او مقابله کنیم. ولی این مقابله باید برای رضای خدا باشد، نه برای اینکه من مهم شوم، و به من بگویند فلان!
زمانی انسان کاری میکند، تا مشهور شود، این برای خدا نیست، الهی نیست، آن وقت هر چقدر هم صبر از خدا بخواهد، خدا نمیدهد. اما اگر برای خدا باشد، نیازی به شهرت ندارد! بلکه وظیفهاش را انجام میدهد. وظیفهیی را که خدا مقرر کرده است، انجام میدهد، مردم بفهمند یا نفهمند! لازم نیست! نگاه کنید به جامعه! خیلی از نذرهایی که انجام میگیرد برای به رخ کشیدن است! اما اگر رفت برای خدا، آن نذر را جایی میبرد که باید خرج کند. چون دارد برای خدا میکند، نه برای به رخ کشیدن! سعی هم میکند کسی متوجه نشود. این کارها صبر میخواهد، صبر درونی! ما همه میبینیم که برای برنامههای عجیب غریبی خرج میکنند! برای روضۀ عمر پول میدهند! که مثلاً فحش بدهد، سب کند، سبی که قرآن نهی میکند، و میگوید؛کسانی را که کافر هستند سب نکنید. بعد هم به رخ میکشد و میخواهد از این طریق به بهشت رود. در حالی که اینها همه آدم از فقر و گرسنگی حیرانند و هزینه درمان معمولی را هم ندارند!
اینها صبر میخواهد، یعنی نگفتن و نکردن، و در جریان نوشیدن از نهری که ممنوع شده است نیفتادن، و حتی یک مشت هم ننوشیدن، این مهمترین است و صبر میخواهد. میبیند که همه میدَوند، به سوی آب میدوند که بنوشند یا بچشند، ولی او نمینوشد. ننوشیدن خیلی صبر میخواهد! زندگی همه در حال خوب شدن است، اما ما عقب افتادیم، چرا؟ برای اینکه به ما گفتهاند ننوشید؛ «فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنى» اگر کسی از آن نوشید از من نیست. ما خواستهایم از آنها باشیم، یعنی از آل نبی و اصحاب پیامبران، و اینطور به نان شب محتاج هستیم. خدا که همه چیز به آنها میدهد، اصلاً یادش رفته است که ما هم هستیم! اینجا صبر میخواهد! نبریدن صبر میخواهد!
«رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرين»، اینها که نوشیدهاند کفران نعمت کردهاند! ما میخواهیم بر آنها پیروز شویم. نه اینکه آنها بیایند ایمان بیاورند، بلکه میخواهیم نصرت و پیروزی ما را، در عظمت و تعالی و کمال انسانی ما ببینند. شما الآن میتوانید کسی را پیدا کنید که بتواند کمال انسانی مولی امیرالمؤمنین را انکار کند؟! حتماً نه! ولی در زمان خودش انکار کردند! اما علی (ع) صبر و مقاومت کرد، و نصرت او در این زمان است. وقتی که دعاء میکنیم که پروردگارا ما را یاری ده بر قوم کافران، یعنی تفکر و اندیشۀ ما در برههیی از زمان و تاریخ، اندیشۀ مسلط بر دنیا شود. اینطور باید کار کنیم! نه اینکه دعاء کنیم تا خدا سنگی بزند بر سر کافران و یکجا نابودشان سازد! اصلاً منتظر این اتفاق نباشید. دعاء ما، خواستن ما است. ما میخواهیم چنان صبر و پایداری داشته باشیم، و مکتب را چنان پی ریزی و عمل کنیم که «وَ أَصْلِحْ لي في ذُرِّيَّتي» ذریهیی اصلاح شود. ذریه که اصلاح شد، جهان به سمت صلاح میرود. این باید در اندیشۀ ما، با این آیه شکل بگیرد.
مگر بنی اسرائیل به فرماندهی طالوت، بر جالوت فلسطینیِ ظالم غلبه پیدا نکرد؟ بله! ولی آیا این غلبه باعث رهایی شد؟! داود که حتی به سربازی در ارتش طالوت هم قبولش نمیکردند، پیامبر شد و پسر او سلیمان، یاور او شد، و حتی سلیمان، ملکۀ سبأ را به ایمان و قلمرو خودش کشانید، و تخت و تاج او را آورد! ولی چه شد؟ آیا اینها موجب تعالی اخلاقی بنی اسرائیل گردید؟ نه! آن اتفاق باید بیفتد که درون انسانها متحول شود.
همین طور که ما توانستیم یک نظام سلطنتی 2500 ساله یا برحسب ظاهر50 ساله را سرنگون کنیم، ولی به آن امیدی که به خاطر آن این انقلاب را کردیم، دست نیافتهایم. اصلاً مبین و روشن است، و هیچ نیازی به محاسبه نداریم! برای اینکه نمیدانستیم چه میخواهیم! ضمن اینکه کار ما برای خدا نبود، برای دنیا بود! از همین جا معجزات قرآن را بفهمید، که اگر میگوید این اتفاق میافتد یا آن اتفاق نمیافتد، معجزش از همین جا است. ببینید تمام وعدههای قرآن در همین بیست سال انقلاب متحقق شده است! هم وعدههای مثبت و هم وعدههای منفی. پس دعوتی که میکنیم، دعاءیی که مینماییم و خواستی که داریم، و آن اینکه؛ خدا صبر و شکیبایی و پایداری و استقامت را بر ما فرو ریزد، و ما را بر کافران نصرت و یاری دهد، آیا میشود که مستجاب گردد در حالی که ما نقاط مشترکی با کافران داشته باشیم و بعد بر آنها پیروز هم بشویم؟! نه! نمیشود! یعنی باید ما از کسانی باشیم که اصلاً از آن ننوشیده باشیم، «وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي»، یعنی هیچ نقطۀ اشتراکی با کفر نداشته باشیم! چه وقت به اینجا میرسیم؟
از همین الآن تصمیم بگیریم نقاط اشتراکمان را با کفر قطع کنیم، همین کافی است! متکبر است، نباشیم! خودخواه است، نباشیم! مستکبر است، نباشیم! خودبین است، نباشیم! دروغ پرداز است، نباشیم! دروغ گو است، نباشیم! نماز خوان نیست، نباشیم! نماز اقامه نمیکند، نباشیم! هرچه باشد، قطع نقاط مشترک ضروری است!
و اما سه دستهیی را که قرآن، در آزمون نوشیدن از نهر، تقسیم میکند خیلی مهم است. آن کسانی هم که یک مشت نوشیدند؛ «إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَة بِیَدِه»، آن هم قابل قبول است، برای اینکه همۀ امور نسبی است، ولی آن جایی که باید کار شود، وکار اصلی صورت پزیرد، کار از دست آن افرادی ساخته است که اصلاً ننوشیدهاند.
«فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ» (بقره 251)
پس شکستشان دادند، در چارچوب سنتهای الهی (نظام اساب و مسببات) و داود جالوت را بقتل رسانید و خدا وی را فرمان روایی و حکمت (علم منتج به نتایج درست) داد و بیاموختش از آنچه میخواست و اگر چنانچه دفع الهی اینگونه نبود که بعضی از مردم برخی دیگر را دفع نمایند، هرآینه زمین به تباهی میرفت ولکن خدا صاحب فضل است بر عالمیان.
پس در چهارچوب اذن و ستنهای الهی، طالوت و لشکریانش، جالوت و سپاهیانش را شکست دادند. قرآن تاریخ و قصه نمیگوید! قرآن میگوید؛ شکست سپاهیان ظلم و تجاوز و کفر و دروغ و نفاق و استکبار، فقط در چهارچوب اذن الهی میسر و ممکن است ولاغیر. و اذن الهی، هدایت و سنتهای لایتغیر الهی است. تا در این چهارچوب قرار نگیرید، موفقیتی نصیبتان نمیشود. پس هزیمت دشمن و شکست او، فقط براساس تبعیت از نظام الهی و اذن الهی امکان پزیر است. نظام الهی، به کسانی که خواهان پیروزی و نصرت بر کافران هستند، ولی نقاط مشترکی با آنها دارند، اجازۀ پیروزی نمیدهد! هرچه فریاد زنند و دعاء کنند، و مکه وکربلا بروند، ولی نقاط مشترکی با کفر داشته باشند، پیروزیشان میسر نیست! پس هرچه این نقاط اشتراک کمتر باشد، پیشتر و بیشتر به سمت رستگاری و پیروزی (فَوز و فَلاح) قدم برمیدارند.
از این جهت میگوید «وَ قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوت»، به اذن خدا، داود جالوت را کشت. یعنی چون در چهارچوب سنتهای الهی حرکت میکردند، لشکر هم داشتند، سرانجام یک نفر، که ضعیفترین مهره از نظر جسمی هم بود، توانست با اتکاء به سه ویژگی دیگر، قویترین مهرۀ دشمن را از پای درآورد. به این نکات آیات توجه کنید، که انسان، حتی ضعیف، اگر در برابر دشمن قرار گرفت، فقط در چهارچوب اذن و نظامات الهی، پیروز و موفق است.
«وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ» به جهت اینکه داود از دائرۀ اذن و نظامات الهی خارج نشد، خدا به او حکمت داد و فرمانروایی. باز برمیگردیم به همان چهار خصوصیت که حکیم بودن از اوَّلیات آنها است، یعنی بتواند نتایج و ثمرات حرکت در چهارچوب اذن الهی را در آینده ببینید، و بداند با هر حرکتی چه اتفاقی میافتد و خطر پزیر و دانا و عاقل هم باشد.
«وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاء» و به او تعلیم داد آنچه را که بخواهد. قرآن یک قاعدۀ کلی را در دنبالۀ آیه مطرح میسازد؛ «وَ لَوْ لَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لَاكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلىَ الْعَلَمِين». جای دیگری هم میگوید «لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ اللَّه» (حج 40). اگر دفع بعضی از مردم نسبت به بعض دیگر نبود، زمین نابود میشد، دیرها و کلیساها و مساجدی که باید ذکر خدا و یاد خدا در آنها باشد، تباه میگشت و ویران میشد. پس یکی از اذنهای الهی و نظامات او این است که دفع فساد و شر و ظلم و تباهی باید به دست خود مردم صورت گیرد.
پس ما برای چه دعاء میکنیم؟ دعاء یعنی چه؟ یعنی خدا ما را رها کرد به حال خودمان؟! دعاء کجا مستجاب میشود؟ البته دعاء هست، ولی در چهارچوب نظام الهی. اگر در این چهارچوب حرکت کنیم، خدا نقصانها وکاستیها و ندانستنها را جبران میکند. یعنی راه را به سرعت جلوی پایت باز مینماید، این میشود دعاء! این خواستن است! آن وقت باید به زبان بگویی که خدایا من این را میخواهم.
این دعائی که ما میکنیم که مثلاً؛ خدایا سلامتی، پول، خانه، سفر مکه، کربلا، به ما بده، مثل دعاء محصلی است که میگوید: خدایا من دانشمند بشوم، شاگرد اول بشوم، رتبۀ خوب بیاورم، و همیشه هم خواب باشد! البته این دعاء مستجاب نمیشود! باید درس بخواند، وقتی شروع کرد به خواندن، آن وقت خداوند کمکش میکند و نصرت الهی را میبیند و آنجا است که دعاء مستجاب گشته است. زیرا در این نظامِ تبدیل ناپزیر حرکت میکند.
یا این دعاء که خداوندا مرا سالم برسان (مثلاً به آمریکا)، اما سوار هواپیمایی شود که از چهار موتور، فقط یکی کار میکند و او هم این را میداند. معلوم است که نمیرسد، آیا دعاء اینجا کارگر است؟ حتماً اینطور نیست و استجابت نمیشود. خدا میگوید؛ عقل به تو دادهام تا به وسیلۀ آن از لابهلای خاکزار، چیزهای دفن شده را استخراج کنی و بیرون بکشی[1]! کار بشر این است و باید آن را بانجام رساند. و الا امیرالمؤمنین میگفت؛ من دعاء کردم که خدایا به من علم بده و داد! شما هم بروید دعاء کنید. اما امیرالمؤمنین که دعاء میکند، خودش را میبیند که تخطی از نظامات عالم و اذن الهی نمیکند. اگر این نبود که یک عدهیی همیشه امر به معروف و نهی از منکر کنند، و همیشه خود را شاهد و الگو قرار دهند، که الگوی عملی امر به معروف و نهی از منکر خودهاشان باشند، اگر اینها در جوامع بشری نبودند، اصلاً زمین فاسد میشد. پس همین که شما میبینید زمین، با تمام این فسادهایی که در آن شکل میگیرد، و لحظه به لحظه اتفاق میافتد، باز هم حیات دارد و بشر میتواند به نحوی به زندگیش ادامه دهد، به جهت وجود این افرادی است که شر و دروغ و نفاق و تعدی و تجاوز را پیوسته دفع میکنند. اگر اینها نبودند میدیدید که زمین چه میشد و بر سرِ ساکنانش چه میآمد.
«وَ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلىَ الْعَلَمِين» و این از فضل خدا است که چنین گروهها و انسانهایی را روی زمین قرار میدهد! آنها چه کسانی هستند؟! «وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي» کسانی که هرگز از آن ننوشند. این گروه از آدمها هستند که ایستادهاند و دفع میکنند. «تِلْكَ ءَايَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَق» این آیات الهی است که به حق بر تو تلاوت میکنیم، «وَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِين»، و همانا تو از فرستادگان هستی. این هم تأکید بر این نکته است که حرف، حرفِ رسول خدا است، کلام، کلامِ رسول خدا است. کلام عادی و معمولی نیست، و همۀ این قضایایی که برای تو ای پیامبر اسلام گفتهایم، آیات و نشانههای الهی است. آیا ما هم که مستمع این آیات هستیم، آنها را به عنوان آیات الهی پزیرفتهایم؟!
[1] - عبارت امیرالمؤمنین در نهج البلاغه است که؛ «و یُیثروا لهم دَفائنَ»