دفتر نشر آثار علامه حکیم سید محمد جواد موسوی غروی

فهرست عناوین

کد : 2018
تاریخ انتشار : 1394/12/17

طالوت، تابوت، جالوت (بخش دوم)

وقتی طالوت سربازان را از زمین کند، یعنی از شهرشان جداشان ساخت و به سمت دشمن سوقشان داد، گفت شما به سوی آزمایش پیش می‌روید، به چه چیز خدا شما را آزمون می‌کند؟ به نهری! «نهر» همه چیز می‌تواند باشد، هر چیزی که جریان دارد و در حرکت است، آب، نهر است، حیات بشر جریان دارد، عالم در حرکت است، پس خدا شما را به یک نهری و جریانی می‌آزماید. ببینید نمی‌گوید «بِنَهَر من الماء»، بلکه می‌گوید به یک جریان و حرکتی شما را می‌آزماید.
فایل صوتی مطلب

تورات دربارۀ داود می‌گوید انسانی بود فقیر، پابرهنه و لاغر اندام که در جنگ میان طالوت و جالوت به نبوت ‌رسید. طالوت زرهی داشته است که ضد سرنیزه و شمشیر بوده و تنها کسی که زره به تنش می‌خورده می‌بایست آن را بپوشد، و به تن کسی نمی‌خورَد جز داود. داود هم خیلی لاغر ولی سنگ انداز ماهری بوده است. او با فلاخن[1] سنگ را پرتاب و به هدف می‌زده است. داود در این جنگ سر جالوت را نشانه می‌گیرد و جالوت می‌میرد. طالوت به پاداش کاری که او کرده است دخترش را به وی می‌دهد، و بدین طریق مقام پیدا می‌کند و نبی می‌شود. می‌گویند داود از نسل بنیامین، برادر یوسف، پسر یعقوب است. اینها مطالبی  است که در تورات آمده است.
اما قرآن از بیان این دستان (مثل همۀ داستانهای تاریخی دیگر) می‌خواهد قضیه برتر و مهمتری را به ما نشان دهد، و آن کیفیت و چگونگی مقابله مردم با مخالفان حق، ستمگرها، ظالم‌ها، مستکبرها، و مستبدها است. نشان می‌دهد که مردم چگونه مقابله می‌کنند، پیشوایان و رهبرانشان چگونه مقابله می‌کنند، و اگر پیشوای خوبی در جامعه پیدا شد و مردم از او حمایت نکردند، آیا اقدام او به نتیجه می‌رسد یا نه؟! در همین آیه شما می‌بینید که مردم را به سه دسته تقسیم می‌کند. دستۀ اول اندکی از مردمند که طابق النعل بالنعل دستورات طالوت را اجرا می‌کنند، هرچه باشد. اینها قلیل و اندک هستند. عدۀ‌ دیگری هم هستند که وقتی در موضع ضعف و ناتوانی قرار می‌گیرند، فقط به اندازه‌یی که قدرت پیدا کنند، نافرمانی می‌کنند. یعنی بقیه‌اش را فرمانبردار هستند. پس این عده هم از بیشتر دستورات و اوامر پیشوایان خوب خودشان اطاعت می‌کنند. و دستۀ آخر کثیری هستند که تودۀ مردم را تشکیل می‌دهند. آنها از همۀ دستورات سرپیچی می‌کنند.
اما نتیجه‌یی که آیه می‌گیرد این است که اگر آن عدۀ قلیل[2]  ثابت و استوار بمانند، و پیشوای آنها هم ثابت و استوار بماند، و آن عدۀ قلیل از دستورات او سرپیچی نکنند، و در آنها ذره‌یی خودخواهی و استکبار و عُجب و منم منم نباشد، همان کسانی که نافرمانی و سرپیچی کرده‌اند و اکثریت بوده‌اند، در موقع مناسب و سر بزنگاه تبعیت می‌کنند و پیش می‌آیند.
 قرآن می‌گوید: ای طالوت! اگر شما بمانید و ثابت و استوار باشید، خودخواهی‌ها، خودبینی‌ها و عُجب‌هاتان را کنار بگزارید، آنها از شما تبعیت می‌کنند. ممکن است باز هم نافرمانی کنند، ولی آنجا که نیاز است، حتماً خواهند آمد. حال به متن آیه نگاه کنید؛
فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُو اللَّهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ (بقره 249)
پس همین که برکند (جدا ساخت) طالوت لشگریان را، گفت همانا خدا آزمون کننده است شمایان را به جویباری، پس هرکس نوشید از آن، پس نیست از من، و هرکس نچشید آن را پس همو از من است، جز آن کس که برگفت مشتی به دستش، پس نوشیدند از آن جز اندکی از ایشان، پس همین که عبور کرد او، و هم آنان که ایمان آوردند با او، گفتند طاقی نیست ما را امروز برای (رویارویی) با جالوت و لشگریانش، گفتند آنان که می‌دانستند (نه به عین الیقین) که دیدار کنندگان خدایند، چه بسیار گروه اندکی که غالب آمده است بر گروه بسیار، به اذن خدا و خدا همراه شکیبایان است.
وقتی طالوت سربازان را از زمین کند، یعنی از شهرشان جداشان ساخت و به سمت دشمن سوقشان داد، گفت شما به سوی آزمایش پیش می‌روید[3]، به چه چیز خدا شما را آزمون می‌کند؟ به نهری! «نهر» همه چیز می‌تواند باشد، هر چیزی که جریان دارد و در حرکت است، آب، نهر است، حیات بشر جریان دارد، عالم در حرکت است، پس خدا شما را به یک نهری و جریانی می‌آزماید. ببینید نمی‌گوید «بِنَهَر من الماء»، بلکه می‌گوید به یک جریان و حرکتی شما را می‌آزماید. قرآن، «چشاندن» را برای لباس بکار برده است؛
«وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ» (نحل ١١٢)
 لباس که پوشیدنی است چرا می‌گوید چشانید؟! وقتی هم انسان در جریانی غرق شد مثلاً می‌گویید، در قرض و فساد و جهل غرق شده‌ایم! در این جریان حیات، جایی هست که شما نباید واردش شوید، ممنوع است، از این نهرِ آب نباید بنوشید، از این حرام نباید بخورید،  طالوت می‌گوید؛ شما به یک نهری می‌رسید که اگر کسی از آن نوشید، از من نیست. کسی که وارد این جریان شد از من نیست. نهرهای مختلف حیات را نگاه کنید، رودخانۀ ظلم، تعدی، تجاوز، استکبار و استبداد که انسان هر لحظه بر سر آن می‌رسد و تشنه است. تشنۀ اینکه معاش خود را و عطش خود را از این جریان  سیر و سیراب کند. از دست ظالم و مستکبر می‌گیرد و می‌خورد و می‌نوشد و خود را در این نهر حرام و جریان ممنوع گرفتار می‌سازد!!
خداوند شما را می‌آزماید به جویباری و نهری و رودی که اگر کسی از آن نوشید، از من نیست.  تمام احادیث پیامبر (ص) که فرموده است «لَيْسَ مِنى» می‌تواند زیر این آیه قرار گیرد، مانند؛ «النِّكَاحُ‏ سُنَّتِي‏ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِي فَلَيْسَ مِنِّي» نکاح سنت من است، کسی که پشت پا بر این سنت بزند، از این رودخانۀ ممنوع نوشیده است. یا «لَيْسَ مِنِّي مَنْ حَلَقَ وَلا خَرَقَ وَلا سَلَقَ» در سوگواری‌ها مرسوم بوده و هنوز هم هست که زن ومرد جلوی سرشان را می‌تراشیدند و جامه‌های خود را می‌دریدند و به صورتشان سیلی می‌زدند، پیامبر می‌گوید؛ کسی که این کارها را بکند از من نیست، از این رودخانه نوشیده است. و دهها حدیثی که پیامبر اینگونه مطرح می‌کند.
 نمی‌شود قرآن را در افسانه‌های تورات محبوس کرد،  قرآن هدایت است برای همۀ مردم (للناس ـ للعالمین)، این دستان را مطرح می‌کند برای اینکه بگوید هر حرام و منعی را شما از آن بنوشید، نافرمانی از پیامبر است. «نوشیدن» می‌گوید، چون بلافاصله جذب بدن می‌شود، یعنی سریع‌تر از خوردن.
«وَ مَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنى» و کسی که اصلاً از آن نچشد، یعنی دهان هم تر نکند، و اصلاً سراغش نرود، او از من است. ببینید که چه آزمون سختی است! انسان گرسنه بماند، ولی صفات نیکو را در فرزندانش نکشد، آزادی خواهی و شجاعت آنها را، بلند مرتبگی و رفعت آنها را، به خاطر یک لقمه نان، نکشد.[4]  اینکه اصلاً نچشد، هر اتفاقی می‌خواهد بیفتد، نمی‌چشد، چون دستور است. آن طالوتی را که قرآن ترسیم کرده در نظر بگیرید، نه هرکسی که فرمانده است، آن طالوت کسی است که آن چهارخصوصیت را دارد؛ استعداد وآمادگی برای خطر پزیری، علم و دانش، و سلامت جسم و توفیق الهی. یعنی در خط خدا حرکت کردن. این چهارخصوصیت باید در پیشوا و فرمانده و فرمانروا وجود داشته باشد و مردم بفهمند که عالِم و خطر پزیر است! یعنی خودش جلو مردم حرکت می‌کند، مردم را هل نمی‌دهد به سمت خطر و خودش نشسته باشد! آن خصوصیات در طالوت هست که ضرورت تبعیت از او را ایجاب می‌کند. بناءبراین، تا اینجا، یک گروه مشخص شد. آن کسانی هستند که  «لَّمْ يَطْعَمْه» هرگز ننوشند از آن و نچشند. گروه دوم را تخفیف می‌دهد، چرا که این امور نسبی است، همۀ مردم یکسان نیستند! آیا طالوت غیر از کسانی که از آب اصلاً نچشیدند و از این نهر ننوشیدند، همه را طرد می‌کند؟! نه! بلکه یک گروه دیگر را هم جا می‌دهد! «إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةَ  بِيَدِه» جز آنان که یک مشت آب نوشیدند! هنوز در آیه به کلمه «آب» نرسیده‌ایم! فقط نهر و شرب وغُرْفَة یعنی کف  دست و مشت، پس دقیقاً می‌توان گفت، قرآن دارد یک عملی را تشبیه می‌کند به نوشیدن آب از نهری که ممنوع شده است. می‌گوید؛ جز آنها که یک کف دست آب بنوشند.
 «فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُم‏» اما همه از آن نوشیدند جز اندکی! خیلی راحت و خوب می‌توانید به عرصۀ جوامع امروز بشری نگاه کنید و رابطه آنها را با موضوع  اخلاق و هدایت وتبعیت محض از هدایت الهی بسنجید. ببینید در این سه تقسیم بندی، کجا واقع می‌شوید! بیاییم خودمان را بسنجیم، قبل از اینکه برویم در جامعه و یقۀ مردم را بگیریم، که امر به معروف و نهی از منکر کنیم! تقسیم کنیم خودمان را و ببینیم در این آیه، جایگاه و پایگاهمان کجا است؟ و ببینیم این عمری را که تا به امروز گزرانده‌ایم، جزء کدامیک از این دسته‌ها قرار گرفته‌ایم. خیلی خوب است اگر این کار را بکنیم و بتوانیم عادلانه در مورد خودمان حکم صادر کنیم. من می‌گویم اگر در جمعی قرار بگیریم که  «إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةَ  بِيَدِه» این هم خوب است. یعنی برای خدا قابل قبول است. طالوت هم می‌گوید طوری نیست. ولی مرحلۀ بعد مرحلۀ خطرناکی است. مرحلۀ آخر که  از آن نوشیدند، جز اندکی.
 هر لحظه انسان در مقام آزمون است، و هر لحظه این نهر در جلو او است، و هر لحظه جزء این سه دسته می‌تواند قرار بگیرد. پس هر کاری که در برابر ما قرار می‌گیرد، چه آنهایی که نباید بکنیم و چه آنهایی که باید بکنیم، همه آزمون است. کار ما چیست که برای انجامش بیرون آمده‌ایم؟! آمده‌ایم تا با جالوت[5] مقا بله کنیم و به جنگ و نبرد لشکریان ستمکارترین فردِ آن موقع، در آن سرزمین برویم! پس هر لحظه، انسانی که مورد آزمایش قرار می‌گرید، در برابر این لشکر واقع است! باید چکار کند؟ باید دستورات و فرامین را اجراء کند!
در این آزمون اول، عده‌یی با بهترین رتبه قبول شدند، و عده‌یی دیگر ربته‌های 18 و 17 و 16 گرفتند، و عده‌یی هم مردود شدند. ولی از این حرام همه رد شدند، همه این آزمون را پشت سر گزاشتند. برای مثال سلطنت پهلوی یک نهر جاری بود، نهری از حرام و ستم و تجاوز و بیدادگری و بی دینی و لاابالی‌گری. ملت ایران از این نهر تجاوز کرد و آن را پشت سر گزاشت. آیا آن  موقع طالوت یا طالوت‌ها در جامعه نبودند؟ بودند! نگفتند؟ گفتند! همه عمل کردند؟ نه، عدۀ قلیلی عمل کردند! آیا کار آن عدۀ قلیل مثمر ثمر بود؟ آری! به هر حال همین کسانی هم که عمل نمی‌کردند، وقتی یک عده‌یی که متفق و یک صدا آمدند و ضد ظلم نداء دادند و عمل کردند، اینها هم ملحق شدند. اصل آن هسته است که وجود داشته باشد. تأویل این آیه خیلی مهم است! آن هسته باید بوجود آید و متحد و متفق باشد و دعوت کننده به خیر و آمر به معروف و ناهی از منکر. آن هالۀ بیرونی را آنهایی تشکیل می‌دهند که «اغْتَرَفَ غُرْفَةَ  بِيَدِه»! یک هاله دورترند، و بعد مردم عوام هستند. آنها هم کار خودشان را می‌کنند.
 حال که از این رودخانه گزشتند، چه شد؟! «فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَه» وقتی که طالوت و کسانی که با او ایمان آورده بودند از نهر عبور کردند[6]، آن وقت کسانی که همۀ آب را نوشیده بودند و گوش به فرمان نهی نداده بودند، بهانۀ دوم را در برابر طالوت مطرح نمودند، و در مقابل آن هسته مرکزی که طابق النعل بالنعل، فرامین را اجراء می‌کردند. گفتند: خوب حالا که  از رودخانه رد شدیم، در حالی که آب هم خورده‌ایم و سیراب شده‌ایم، اما امروز توان مقابله با جالوت را نداریم! مثل اینکه ما می‌گویم؛ امروز وقت این کار نیست، نه اینکه امروز، بلکه مراد در حال حاضر است. ممکن است امروز ما ده روز، بیست روز و یا بیست سال باشد. مقصود حال حاضر است.
«قَالُواْ لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْم‏» گفتند: امروز ما توان نداریم که با جالوت و سربازانش روبرو شویم. «قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ[7] أَنَّهُم مُّلَقُواْ اللَّهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَة»، خوب این گروهی که می‌دانستند که خدا را ملاقات می‌کنند، یعنی طالوت و آن گروه اندکی که اوامر او را تا الآن صد درصد  تبعیت کرده‌اند، گفته‌اند که؛ شما اشتباه می‌کنید! چه بسا گروه اندکی که بر گروه بسیار پیروز گشته‌اند. قرآن روی آن هستۀ مرکزی تأکید می‌کند که اگر آنها ثابت قدم بمانند و وحدت نظر داشته باشند، می‌توانند پیروزی را بدست آورند. اما چطور؟ باذن الله! یعنی به شرطی که در چهارچوب  سنتهای الهی حرکت کنند. یعنی تابع  نظام علت و معلول باشند. در نظام خدا، اذن الهی بر این قرار گرفته است که اگر یک گروهی، حتی اندک،  استوار و صاحب حق باشند، و نسبت به حقی که از آن تبعیت می‌کنند، معرفت کامل داشته باشند، و رهبر و پیشوا و فرمانروای آنها دارای آن چهار خصوصیت باشد، مخصوصاً خصوصیت اول و دوم که بسیار مهم است و باید به آنها توجه کرد، یعنی خطر پزیر باشد و استعداد و آمادگی خودش را برای پزیرفتن مأموریت و انجام مسؤولیت‌ها اعلام کند، و بعد علمش را داشته باشد، در سنت الهی این گروه پیروز است. یعنی در نقطه‌یی که نیاز به کمک داشته باشد، همان عوام الناس دورش را می‌گیرند و می‌گویند، اینها خوب هستند، اینها عملشان خوب است، و قبولشان می‌کنند و دنبالشان حرکت می‌کنند.«وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابرِين» خدا همراه و پشتیبان شکیبایان است. یعنی چه؟ یعنی آن گروه قلیل باید صابر و پایدار باشند، زود از میدان در نروند، با یک مَویز سردی‌شان نشود و با یک کشمش گرمی‌شان. انسان اگر اینگونه باشد به درد این هسته و به درد ایمان آوردن به طالوت نمی‌خورد. از تشنگی در حال مرگ است، اما طالوت می‌گوید ننوش! این امتحان است! تمثیل نهر حرام و نهر حلال را همیشه بیاد داشته باشید. دو نهری که پیوسته در بطن جوامع  بشری در جریان است.
 
[1] - فلاخن نخی است که سنگ را وسط آن گزاشته و پرتاب می کنند در اصفهان به آن قلاب سنگ هم می‌گویند.
[2] - «وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (آل‌عمران ١٠٤)
[3] - همه لحظات، یعنی کمتر از ثانیه، انسان تحت آزمون است. «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ» (عنکبوت 2) آیا مردم گمان برده‌اند که رها می‌شوند تا فقط به زبان بگویند ایمان آورده‌ایم و مورد آزمون قرار نمی‌گیرند؟! «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» (ملک 2)، خداوند است که مرگ و زندگی را آفرید تا بیازماید شما را که کدامینتان در عمل بهترین هستید.
[4] - «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاق» (اسراء 31)
[5] - جالوت لشکر عظیمی را در بابل داشته ومی‌گویند آنها فلسطینی بوده‌اند و در تورات به اسم جالیات آمده است. اسم یهودی است.
[6] - این اتفاق ممکن است افتاده باشد، ولی ما با حادثۀ تاریخی الآن کاری نداریم، قرآن می‌خواهد از این داستان عبرت آموزی کند، درس می‌دهد، تاریخ هم همین است، شما هر تاریخی را بخوانید، باید از آن عبرت بگیرید. می‌گویند تاریخ خودش را تکرار می‌کند؛ «التاریخ یُعید نفسه»
[7] - ظن در قرآن یک جا به معنای گمان است؛ «إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني‏ مِنَ الْحَقِّ شَيْئا»، گمان نمی‌تواند جای علم و حق را بگیرد، اصلاً بی ‌نیاز نمی‌کند انسان را از حق. یک جا علمی است که انسان اطلاع ندارد که تحققش چگونه است، و چطور واقع می‌شود، ولی می‌داند که و اتفاق می‌افتد. ولی یک مقداری گمان در آن هست، وآن گمان نسبت به چگونه تحقق یافتن آن است در آینده. مثل اینکه چه وقت خدا را دیدار می‌کنیم و این دیدار چگونه است؟ نمی‌دانیم، اما می‌توانیم گمان کنیم، در حالی که می‌دانیم حتماً ملاقات می‌کنیم. از این جهت این ظن را به «دانستن» ترجمه می‌کنند.
ارسال نظر
*