دفتر نشر آثار علامه حکیم سید محمد جواد موسوی غروی

فهرست عناوین

کد : 2015
تاریخ انتشار : 1394/12/12

طالوت، تابوت، جالوت (بخش اول)

بعضی از داستانهایی که به تفصیل در تورات آمده است، به شکل موجز و خلاصه در قرآن بازآفرینی شده، ولی به هیچ وجه منطبق با تورات نیست. قرآن یک چهارچوب خاصی برای خود دارد و نشان می‌دهد که نتیجه‌یی که می‌خواهد از داستان بگیرد نفس داستان نیست، که بخواهد صرفاً یک حادثۀ تاریخی را به ما ارائه دهد تا بدانیم که در فلان زمان چه اتفاقی افتاده است. به همین جهت هم اصلاً تاریخ آن داستان را ذکر نمی‌کند و کاری با سال و ماه و اینکه کدام یک مقدم، و کدام یک مؤخر بوده‌اند، ندارد. بلکه هدف قرآن، در چارچوب امر هدایت و راهنمایی انسان، این است که یک نتیجه و درس اخلاقی را از یک حادثۀ تاریخی به ما بیاموزد.
فایل صوتی مطلب

آیا ندیده‌ای (ای پیامبر) گروه بزرگان بنی اسرائیل را از پسِ موسی، آنگاه که گفتند به پیامبری از خودهاشان که برانگیز برای ما فرماندهی تا نبرد کنیم در راه خدا، (آن پیامبر) گفت: آیا گمان نمی‌برید که اگر نوشته شد بر شما نبرد، نبرد نکنید؟! گفتند: و چیست بر ما که نبرد نکنیم در راه خدا درحالی که بیرون رانده شده‌ایم ازخانه هامان و فرزندانمان؟! پس همین که نوشته شد بر ایشان نبرد روی برتافتند جز اندکی از ایشان و خدا داناست به ستمگران.
و گفت به ایشان پیامبرشان: که همانا خدا هرآینه برانگیخت برای شما طالوت را به عنوان فرمانده، گفتند: چگونه وی را سزد که فرمانروا باشد بر ما و ما خود سزاوارتریم به فرمانروایی از او، در حالی که او را گشایشی در مال نیست، (پیامبرشان فرمود) همانا خداوند برگزیده است وی را بر شما و افزونیش داده است در دانش و نیرومندی و خدای می‌دهد فرمانروایی خویش را به هرکس که بخواهد وخدا گشایشگری دانا است.
و گفت به ایشان پیامبرشان همانا نشانۀ فرمانروایی او این است که می‌آید مر شما را تابوت (صُندُوق) که در آن آرامشی است از پروردگارتان و باقی ماندۀ میراثی است از آنچه که به جا نهاده است آل موسی و آل هارون، بر دوش می‌کشندش فرشتگان، همانا در این هرآینه نشانه‌یی است مر شما را اگر مؤمنان بوده باشید.[1]
در مجموعِ آیاتی که مطرح می‌شود، قرآن نکات جالبی را، جهت راهنمایی بشر به سوی نقطۀ اوج کمال، بیان می‌‌کند. در آیه 246 سورۀ بقره، کسانی از مردم به نبیِّ خود ـ که اسم او را هم ذکر نمی‌کند ـ گفتند؛ تو برای ما فرمانده‌یی را تعیین کن تا ما در زیر لواء او به نبرد رویم. قرآن می‌خواهد بگوید؛ مرد میدان باشید! بهانه گیری چیست؟! اگر بخواهید بهانه جویی کنید و مرد میدان نباشید، چنانچه مَلِک هم برای شما تعیین شود و جلو بیفتد و تمام خطرات را به جان بخرد، سرانجام به آب حرام که رسیدید می‌نوشید! کل قضیه این است!
آخرش چشممان به حرام که افتاد، به قدرت و منصب، ریاست و فرماندهی که افتاد، آن وقت؛ «فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلا» همه نوشیدند جز اندکی! خیلی فکر نکنیم که ما مثل آنها نیستیم و این داستان طالوت و بنی اسرائیل است که بودند و رفتند و تمام شدند! بلکه مخاطب اصلی ما هستیم، و خدای تعالی دارد به ما می‌گوید؛ که شما، اگر به دقت و امعان نظر، در جامعه‌تان نگاه کنید، می‌بینید که صدها طالوت دارند فریاد می‌زند که؛ بیایید ما نجاتتان بدهیم! ما هم در جوابشان می‌گوییم؛ نه! آن کس یا کسانی که ما می‌خواستیم، اینها نیستند! اینکه لباسهایش پاره است! خودرو او هم که قراضه است! خانه‌اش هم که نقاشی و زینت وزیور ندارد! و امثال این بهانه‌ها! پس این هم که به درد نمی‌خورد!
پس چه کسی به درد می‌خورد؟! آنکه خانه‌اش در فلان محله است و اتومبیل چنین و چنان سوار می‌شود! ای بیچاره! مگر عقل تو در چشمان تو است؟! تو دنبال فرماندهی‌ هستی که ثروتمند باشد و مسلط بر ثروتهای مردم؟! پس آیا نمی‌بینی که ما به طالوت علم داده‌ایم، اندیشه و مدیریت و توفیق الهی داده‌ایم؟! راهنما، خدای تعالی است، تو کجایی؟!
ببینید قرآن چقدر قضایا را برای ما روشن می‌کند! پس ما دنبال چه هستیم؟! این طالوت است! شخصیتی با دانش و تفکر و اخلاق و توان جسمی! حال بفرمایید و ببینید که چند مَرده حلاّجید! جالب اینجا است که اول چشم پُرکن‌ها می‌آیند! مَلأ[2] که ظاهر فریبنده‌یی دارند! اینها جلو می‌دوند و اینها، زودتر از مردم عادی و عوامّ، می‌گویند؛ اگر برای ما مَلِک یا فرمانده‌یی تعیین شود، ما در راه خدا نبرد می‌کنیم، و چنین و چنان می‌کنیم، و آسمان را به زمین می‌دوزیم! ما دارایی و ثروت داریم! ولی وقتی که زمان نبرد فرا می‌رسد، می‌بینی که هیچ یک از آنها نیستند و همه شعار بود!
وَ قَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكا قَالُواْ أَنىَ‏ يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَ نحَنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْه وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَال... (بقره 247)
پیامبرشان می‌گوید: خداوند طالوت را فرماندۀ شما قرار داده است، و بروید گِرد او مجتمع شوید. گفتند چگونه طالوت می‌تواند فرمانده باشد و بر ما فرماندهی کند؟! ما خود از او سزاوارتریم که فرمانده باشیم! چرا؟ زیرا او مال ندارد! بین خود ما ثروتمندانی هستند که می‌توانند چنین کنند! حال بروید سراغ ثروت، که چرا می‌تواند هرکاری بکند ولی علم نمی‌تواند! و تفکر و اندیشه نمی‌تواند!
اینها هشدارهای قرآن است! قرآن کتابی نیست که سوره فلان و فلان را بخوانید تا ثواب ببرید! هیچ فایده‌یی ندارد! ببینید چه می‌گوید، و چقدر قشنگ جامعه را باز می‌کند. بروید تفسیرها را ببینید که با این آیات چه کرده‌اند و چه بلایی سرش آورده‌اند! آیاتی که به این زیبایی مسائل جامعه را تحلیل می‌کند. اینکه جامعه چه وقت تنزل پیدا می‌کند، وچه زمان اسیر می‌شود و خودخواه‌ها، مستکبرها و مستبدها برش مستولی می‌شوند، و چه وقت آزاد می‌شود. مثال تاریخی می‌آورد، در حالی که شاید اصلاً کاری نداشته باشد که این نبیّ از یک زمان دیگری باشد و طالوتش از یک زمان دیگر! بلکه می‌خواهد یک چهارچوب درست کند و بگوید؛ آن فرمانده‌یی را که نبیّ تعیین می‌کند، مشخصه‌هایی دارد که متفاوت است با فرمانده‌یی که چشم مردم را پر می‌کند. فرمانده‌یی را که یک پیامبر تعیین می‌کند، بمانند امیرالمؤمنین است، و فرماندۀ چشم پرکن مثل معاویه! در آن زمان، نبیّ، طالوت را تعیین می‌کند که چهار مشخصه دارد: اول اینکه باید خودش توانمندی، استعداد و آمادگی ریاست بر لشگر و حضور در میدان نبرد را داشته باشد! یعنی خطرپزیر باشد! طالوت شخصیت خطرپزیر است، امیرالمؤمنین شخصیت خطرپزیر است، دل را به دریا می‌زند و جلو می‌رود. حق باید اجراء شود، عدل باید جاری گردد، آزادی باید فضائی باشد که مردم، به طور یکسان، در آن تنفس کنند. همه باهم برابر و برادر! هرکه می‌خواهد باشد. اما همان چشم پرکن‌ها بودند که چشم مردم را از ثروت و قدرت و زرق برق خود پرکرده بودند و امیرالمؤمنین و عظمت شخصیت او را نمی‌دیدند.
دوم اینکه باید اندیشمند باشد. قرآن می‌گوید؛ اندیشمند و متفکر و عالم و جامعه شناس و مدیر و صاحب تدبیر باشد. سوم اینکه سلامت جسم و توان و نیروی بدنی داشته باشد. چهارم اینکه توفیق یافته باشد در راستای هدایت الهی و صراط مستقیم خدا حرکت کند. این چهار خصوصیت باید در هرکسی که می‌خواهید، به عنوان فرمانده و مدیر، انتخابش کنید، موجود باشد.
اما قوم آن پیامبر گفتند؛ این طالوتی که تو معرفی کرده‌ای، مال ندارد؛ «وَلَمْ يؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ»، پس به درد نمی‌خورد. آن نبیّ جواب می‌دهد؛ «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيكُمْ» خدا او را بر شما برگزیده است، یعنی چه؟ یعنی به ناگهان طالوت طالوت نمی‌شود، طالوت در راستای صراط مستقیم الهی حرکت کرده است، سالها آزمایش پس داده، به پستی‌ها و بلندی‌ها برخود کرده و اهل قهر و واپس رفتن نبوده است! بلکه، برعکس، اهل تحمل ناروایی‌ها و بی‌عدالتی‌ها، و اهل ثبات و پایداری‌ها بوده است! به دلیل همین دعائی که آخر این آیات است، و از زبان طالوت و لشکریان او است؛ «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرين» این ثبات قدم، طبیعت طالوت است! یکی از ما اگر جایمان بد باشد، تکیه گاهمان بد باشد، نشیمن گاهمان بد باشد، معترضیم! این انتظارات و توقعات در فرماندهانی چون طالوت از بین رفته است! اینگونه آدمیان، نیت و عملشان ـ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ـ است. فقط خشنودی اورا می‌جویند.
«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيكُمْ» ـ خدا او را بر شما برگزیده است! خدا چه کسی را انتخاب می‌کند؟ حتماً یک آدم معمولی را انتخاب نمی‌کند! خداوند در چارچوب نظام عالم، طبق سنت‌های الهی، کسی را بر می‌گزیند که آن چهار خصوصیت را داشته باشد. چنین فردی شایستگی دارد، این برگزیده الهی است! خود به خود! نه اینکه خدا بیاید پشت یقه او را بگیرید و بگوید آقای طالوت دلم می‌خواهد تو فرمانده باشی، و این لطف الهی است! اصلاً اینطور نیست! نظام اسباب است! وقتی خداوند بر می‌گزیند، حتماً و طبعاً چنین برگزیده‌یی به نقطۀ گزینش رسیده است. ما دانشجویانی که در المپیاد فلان درس، فلان رتبه را احراز کنند، به المپیاد جهانی اعزام می‌کنیم، می‌شود «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ» می‌شود برگزیده!
«وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ» خداوند گشایش علمی هم به او داده است، طالوت اندیشمند و صاحب دانایی است. حال در ارتش ما و در ارتش تمام دنیا که نگاه کنید، می‌بینید کسی که سرهنگ است، یا تیمسار یا سرلشکر، به جهت گزر عمر و اندوختن پاره‌یی تجربیات، و نه بالضروره، افزایش علم، درجه می‌گیرد. قرآن می‌گوید؛ «وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ»، در علم به او گشایش دانش داده و دستش در علم باز است. «وَ الْجِسْمِ»، و سلامت و قدرت جسمی هم به او داده است! «وَاللَّهُ يؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»، خداوند به هرکه بخواهد مُلک خود و قلمرو خود را واگزار می‌کند، به سبب این که خدا واسع است، یعنی وسعت دهنده و علیم است. یعنی به اصطلاح عرفی معمولی؛ «اگر علی ساربان است، می‌داند شتر را کجا بخواباند». خدا اگر علیم است، می‌داند به چه کسی فرمانروایی دهد، و می‌داند وسعت در کجا است. وسعت در علم است، توسعه در علم است، که این علوم مادی هم تابع و ناشی از آن علم است. آن علم چه علمی است؟ علم الاجتماع، علم الانسان، علم الاخلاق، معرفت الله! که انسان خودش را بشناسد، از جهل و نااگاهی نسبت به خودش بیرون بیاید. آن وقت است که، به بهترین وجه، می‌تواند از علوم مادی استفاده کند. آن وقت است که آن علوم به دردش می‌خورد و مشکلاتش را حل می‌کند. دیگر مثل امروز نیست که گِره روی گره، و مشکل روی مشکل انباشته شود. هرچه تکنولوژی پیشرفت کند، گره‌های زندگی بشر افزوده می‌شود! گره‌ها بر محوریت اخلاق و علم و قدرت برآمده از این دو گشوده می‌گردند! اما اکنون گره‌یی باز نمی‌شود که انسان را به اخلاق و احساسات و عواطف انسانی نزدیک کند، مرتباً دور شده است. اما وقتی که آن علم بیاید و بر انسان سلطه پیدا کند، تمام آن علوم در اختیار انسان است، و به نحوی که خودش تعیین می‌کند آن را بکار می بندد.
 پس خدای تعالی مُلکش را به چه کسی می‌خواهد بدهد؟! مثال ساده اینکه، اگر شما دو کارگر فنی را در نظر بگیرد که اولی برای شما کار می‌کرده است و بعد دیگری پیدا ‌شود که از اولی بهتر کار می‌کند، شما کار را به او می‌دهید. اولی اعتراض می‌کند! شما جواب می‌دهید که ما کار را به هرکه بخواهیم می‌دهیم. خواستن خداوند هم همین طور است، ما هستیم که فهم می‌کنیم چه کسی بهتر کار می‌کند و شایسته‌تر است. «يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ»، «وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ» هرکس را که تو بخواهی عزت می‌دهی. تو واسع علیم هستی، تو بخیل نیستی! پس اگر ندادی و یا بازپس گرفتی، یعنی اشکالی در کار بوده است! این نیست که از روی بخل نداده باشی، از سَرِ علم هم می‌دهی.
 خداوند می‌گوید: من، در نظام عالم، مقرر کرده‌ام که اگر نظام حیات بشری بخواهد در چرخش صحیح خودش قرار بگیرد، کسانی باید مدیریت اجتماع را در دست داشته باشند که این چهارخصوصیت در آنها باشد. اما اگر شما نخواستید، نمی‌شود! و اگر شما بخواهید فرمانروایی و مُلک در دست ظالم باشد، حتماً چنین می‌کنید و به او می‌دهید! چرا؟ زیرا وقتی که خدا برای شما فرماندهی را مبعوث کرد تا در زیر علم او، برای خدا و در راه او نبرد کنید، نکردید و بهانه آوردید و رفتید و نشستید.
 وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فيهِ سَكينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى‏ وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين‏ (بقره 248)
در سفر خروج ، باب بیست و پنجم از تورات، خدای تعالی به بنی اسرائیل می‌گوید تابوتی بسازید که یک متر و نیم عرض داشته باشد، دو متر و نیم طول و یک متر و نیم ارتفاع! سپس بیرون و داخل آن را از طلای خالص و خوب مُذَهَّب کنید و این فرمان‌های مرا در آن قرار دهید و این میراث بنی اسرائیل باشد که نسل به نسل به دست آنها برسد، و از توی این تابوت فرامین من را بخوانند و اجراء کنند. این خرافه هم در بینشان بوده که اگر این تابوت از میان بنی اسرائیل رفت، فقیر و بدبخت و ذلیل می‌شوند.
این خلاصۀ داستانی است که در تورات نوشته شده، ولی نسلهای پیشینی فلسطینیهای امروزی، در آن زمان، وقتی بنی اسرائیل را در ضعف می‌بینند، به آنها حمله می‌کنند و آن تابوت را می‌دزدند و به بابل یا عِراق امروز می‌آورند. بابِل هم اکنون چسبیده به شهر حِلَّه است، که بعد از اسلام تأسیس شده است. حلّه در یک طرف رودخانه واقع است و بابل قدیم در طرف دیگر آن، که از زیر خاک در آورده‌اند. تابوت را به آنجا می‌برند. خدای تعالی ضمن این پیام به بنی اسرائیل وعده می‌دهد که اگر از طالوت و فرماندهی او تبعیت کنید، می‌روید و آنها را شکست می‌دهید. یعنی جالوت و لشگریانش را. و تابوت را بر می‌دارید و می‌آورید. آنگاه آرامش و صلح و صفاء، بار دیگر، به بنی اسرائیل بازمی‌گردد.
و اما درحال حاضر، این آیات و این داستان به چه درد ما می‌خورد؟! برای ما چه فایده‌یی دارد؟ پیامش برای ما چیست؟ کدام تابوت است که برای مسلمانها سکینه می‌آورد؟ کدام صندوقچه است که پیام الهی در آن نهفته است؟ کدام تابوت است که ذخیره الهی در آن مدفون است؟! و با چه نبردی و در کجا باید آن را بدست آورد؟ تابوتی که در آن سکینه و آرامش است!
«أَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ» (توبه 26)، خداوند است که آرامش خود را بر رسولش و مؤمنان فرو می‌ریزد! چه آرامشی داشتند مؤمنان صدر اسلام و پیامبر! اگر آن سکینه و آرامش نبود، آیا اسلام اصلاً در آن اقوام جاهلی جاری می‌شد؟! آن سکینه و آرامشی که همیشه بشر به آن نیاز داشته و دارد، و مخصوصاً کسانی که در راه ایمان و اعتقاد نبرد می‌کنند، نیازمند آن سکینه و آرامش هستند. و آن سکینه و آرامشی است که انسان در برابر خودکامگی‌ها و ستمگری‌ها و بی‌عدالتی‌ها و ناروایی‌ها، گویا هیچ کس را نمی‌بیند جز خدا! آرام است! از چه می‌ترسی؟! چه اتفاقی می‌افتد؟! چه چیزی را از دست می‌دهی؟! چقدر قرآن زیبا است! آدم در یک آیه که محو شود، چقدر به انسان آموزش می‌دهد که نردبان ترقی و تعالی او چیست و چه کارهایی را باید بکند و چه چیزهایی را باید بدست بیاورد.
 آیا بعد از پیامبر اسلام، جز ائمه (ع) کس دیگری دنبال برگرداندن تابوت بود؟! تابوتی که در آن هدایت و سکینه بود! رشد جامعه به این آرامش است، به این امنیت روانی است که داشته باشد، به امنیت اقتصادی و سیاسی است که داشته باشد، آن وقت رشد می‌کند. پس ای قوم بنی اسرائیل! تابوتی را که از شما دزدیدند و بردند، باید بروید و بازش بیاورید. والاّ حرفتان مفت است! سکینه توی آن تابوت است! توی آن صندوق است! صندوقی که امروز زیر دست و پای همان یهود لِه شده است! صندوقی که زیر تهاجم استعمار غرب لِه شده است!
 چرا در تورات گفته است که هم از داخل و هم از بیرون، صندوق را طلا بگیرید؟! خیلی مهم است! باید به گرانترین جوهر موجود از نظر بشر، این صندوق ساخته شود. ضمن اینکه در طلا خصوصیتی است که نه زنگ می‌زند، نه آب درآن نفوذ می‌کند، و نه خراب می‌شود، و ضمناً ارزشمندی آن چیزی را که در آن هست نشان می‌دهد. آن چیزی که در آن هست چقدر گرانبها است که صندوقش را اینطور ساخته‌اند.
«وَبَقِيةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ»‏، میراث خاندان موسی در این صندوق است! و میراث آل محمد درکجا است؟! اگر آن میراث را از دست داده‌اید، بدانید که رهایی بخش شما، طالوت است. به فرماندهی او گردن نهید، فرمانروایی او را پزیرا شوید، و در راه بازگرداندن تابوتی که بقیۀ میراث پیامبر و آل او در آن نهفته است بپا خیزید! قرآن می‌گوید؛ ما میان پیامبران فرقی نمی‌گزاریم، «لا نٌـفَرِّقُ بَینَ اَحَدٍ مِن رُسُلِه» پس صندوق و تابوتی که بقیۀ آل موسی در آن است، و سکینه و آرامش را برای بنی اسرائیل به ارمغان می‌آورد، با تابوت و صندوقی که میراث پیامبر اسلام و آل او در آن نهفته است و برای شما سعادت و آرامش می‌آورد تفاوتی ندارد.
امروز بشر، بیشترین نیاز را به این تابوتی دارد که هدایت الهی در آن است! خیلی محتاج است! نگاه کنید به جهل فروگیر و فراگیر امروز بشر نسبت به خودش! نگاه کنید به انسانی که منزلت و عظمت و بزرگی و مقام شریف خلیفة اللهی خود را در زیر چرخ دنده‌های هواهای نفسانی و خودکامگی‌ها و استبداد جویی‌ها واستکبار طلبی‌ها لِه کرده است. امروز است که باید بپاخیزد و طالوت را به فرماندهی پزیرا باشد و از آب حرام ننوشد، و رودخانه‌های حرام را عبور کند تا به سرزمین حلال برسد. از مال و جان و اولاد خود هزینه کند، و از آنجا و از آن پس، بخورد و بنوشد! امروز روز بپاخواستن است و بهانه‌ها و عذرها را کنار گزاشتن! و چقدر ما بهانه تراش هستیم، از بهانه‌جو رد شده‌ایم، عذرتراشی وحشتناک است. آن وقت به این عذرها و بهانه‌ها که بنگریم، می‌بینیم چقدر نیازمند طالوت ها و تابوت‌ها هستیم! و چه همه جالوت ها در برابر ما ایستاده و نشسته و خوابیده‌اند! یعنی آنهایی هم که خوابیده‌اند وقتش که شد بیدار می‌شوند.
«تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ»، عجبا! چه کسانی این تابوت را حمل می‌کنند؟! ای بشر! ای بشرِ خسته! بشرِ پایمال شده! چه کسی تابوت را حمل می‌کند؟ فرشتگان! یعنی نیروهای پاک و مصفا و آنها که دین را برای خدا خالص کرده‌اند؛ «مُخْلِصاً لَهُ الدّين»[3]. اینها فرشتگانی هستند که آن تابوت را بر دوش می‌کشند و به سمت شما می‌آورند. «وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَة» (ثماینه 17)، همان هشت فرشته‌یی که در آن روز، عرش پروردگار تو را بر دوش می‌کشند، هم امروز نیز تابوت هدایت و سکینه و سعادت و خوشبختی و دانش و عقلانیت و اخلاق را به سوی تو می‌آورند! مگر عرش الهی جز این است؟! خیلی قرآن زیبا است! آیات را کنار هم بگزارید، ببینید چه آهنگی از آن بر می‌آید و گوشهای خرد و اندیشه‌تان را می‌نوازد!! آیاتی که مُلک و فرمانروایی در آنها است[4]. قرآن خود مفسّر خود است. ملائکه‌یی که تابوت را حمل می‌کنند، آن تابوت را با آن مشخصات، ملائکه‌یی هستند که عرش الهی را بر دوش می‌کشند. و آیا می‌توانی فرودگاه و ایستگاه و مَهبِطی بهتر و گویاتر و روشنتر از خلیفة الله، برای نزول این فرشتگان پیدا کنی، تا در آنجا فرود آیند و پیاده شوند؟! کجا بروند این ملائکه، این فرشتگان؟! با تابوتشان کجا روند ای انسان؟! چه فرودگاهی و چه ایستگاهی بالاتر و برتر و وسیع‌تر از تو ای انسان، که خلیفة الله هستی؟! حاملان عرش الهی به سوی تو می‌آیند، تو کجایی؟! چقدر خودت را کوچک پنداشتی؟!
به خودت نمی‌خندی که سر یک ریال، ده تومان و یک میلیون دادگاه بروی وشکایت کنی؟! مقام تو چیست؟! آن وقت می‌بینید که در فتح مکه، چه عظمتی است بخشیدن ابوسفیان! نشان می‌دهد آن تابوتی که سکینه در آن است نزد پیامبر عظیم الشأن است! در آن فتح بزرگ، آنجا درش را باز می‌کند و می‌گوید بروید آرامش بردارید! همه بروید در صلح و صفاء! من پیامبر رحمت هستم! من پیامبر هدایت هستم! من پیامبر اخلاق هستم! و همه را از درون این صندوق برکشیده‌ام!
 «بُعِثتُ لاِتَـمِّمَ مَکارِمَ الاَخلاق» «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم»‏، «لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك». این آیات را بچینید کنار تابوت و ببینید قرآن چه می‌گوید![5]
«إِنَّ في‏ ذلِكَ لآيـَةً لَكُم»، اکنون قرآن ما را خطاب قرار می‌دهد که در این داستانی که گفتیم، برای شما نشانه‌یی است، در صورتی که «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين» ایمان آورده باشید. پس شرط اساسی، ایمان آوردن است.
طالوت در زمان یوشع نبی بوده است، و تورات، طالوت را سموئیل یا ساموئل یا شموئیل می‌گوید. بعضی از مفسران گفته‌اند، طالوت لغت عربی است مثل طاغوت و به معنای کسی است که دستان و قدش خیلی بلند است، یعنی بالاتنه‌اش مثلاً دو برابر یک آدم معمولی است. در شرح حالش نوشته‌اند؛ اگر یک آدم قد بلند در کنار طالوت می‌ایستاد و دستش را بلند می‌کرد، تازه به روی کتف طالوت می‌رسید. که البته اینها را درست کرده‌اند و مجعول و نامعقول است!
 
[1] - أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَىٰ إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ.
وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ.
وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَىٰ وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ (بقره 246 تا 248)
[2] - ملأ اسم جمع است و مفرد  ندارد، مثل: گله، رمه، مردم، و مانند اینها در زبان فارسی. «مَلأ» هم، در زبان عربی، چنین حالتی دارد. یعنی آدمیان و گروههای چشم پرکن! عِلم و عالِم، چشم پُرکن نیست! از دانش اینها همه آدم که در معابر عمومی در رفت و آمدند، چیزی نمی‌دانیم، ولی نماد ثروت آنها را می‌بینیم که اتومبیلها و لباسها و همسران و امثال اینها هستند! اینها چشم پرکن است.
[3] - من خالص کننده دین خودم برای خدا هستم، یعنی آنچه را که می‌خواهم انجام دهم بی‌هیچ نیتی، فقط و فقط برای خدا ببینم.
[4] - و مفسران با اینکه این عبارت (القرآن یفسر بعضهم علی بعض) را همه قبول کرده‌اند اما به آن عنایت نکرده‌اند.
[5] - و به شما اینجا یادآور می‌شوم که قیامت هست و شما عذابتان از همۀ مردم بیشتر است، چون حقایق را شنیده‌اید، ذره‌یی حقیقت از شما پنهان نشده است، کلمه به کلمه، آیه به آیه، با شیواترین بیان و تفسیر، برای شما گفته شده است.
ارسال نظر
*