|
||
فهرست عناوین
نقش قرآن در تعالي جامعه از ديدگاه مهندس بازرگانهرگونه سلطنت و فاعل مايشائي و صاحب اختياري و مالك الرقابي بر مردم، به منزلۀ مشاركت در شؤن خاصۀ ربوبيت، و داعيۀ اُلُوهيت است و قبول و اطاعت از چنين حكام، كه در زبان قرآن، و ائمۀ اطهار (ع) طاغوت ناميده ميشوند، شرک به خدا است. هيچ فرد و اجتماعي حق ندارد كسي يا چيزي را به عنوان آقا و ارباب خود اختيار نمايد يا زير بار آن برود.
گرچه اين مسأله، در همه كشورهاي اسلامي، از شيعه و سني، عموميت دارد، ولي ما بحثمان را محدود به ايران ميكنيم، و بهتر است بررسي موضوع را به دهۀ دوم قرن حاضر، يعني از 1310 تا 1320 شمسي ارجاع دهيم. وقتي كه استبداد پهلوي، پس از مشروطه و قانون اساسي و تأسيس مجلسين، حاكميت مطلقه بر كشور يافته و مبارزات ضد استبدادي، توسط افراد و احزاب، در حال شكل گيري است. مكاتب مختلف فكري، از جمله ماركسيسم، رشد قابل ملاحظهیي يافتهاند و حزب كمونيست توده، توسط پنجاه و سه نفر پي ريزي، و بناء و توسعه آن آغاز شده است. علوم تجربي هم چالشهاي فراواني را در برابر دينداري سنتي قرار داده است. به طوري كه تقريباً همۀ آنها خلع سلاح شده و ميدان را براي رقيب ترك نمودهاند. نسل جوان (مثل امروز) غالباً براي استماع مسائل غيرعلمي، كه بيشتر در متون ديني جا گرفتهاند، گوش شنوا نداشت و به آنها پشت كرده بود. در چنين شرايطي، از ميان فرنگ رفتههاي تحصيل كرده، كساني براي دفاع از دين پا به ميدان گذاشتند. و چون دينداري سنتي را ناكارآمد و غيرقابل دفاع ميديدند، تصميم گرفتند موضوعات و مسائل ديني را به اصل خود، يعني فقط قرآن ارجاع دهند. يكي از آن كسان مرحوم مهندس مهدي بازرگان بود، كه با سِلاح قرآن پا به ميدان مبارزه و مقابله با مخالفان دين نهاد. ببينيم خود او چگونه به مسأله نگاه ميكند. مرحوم بازرگان در سخنراني خود تحت عنوان «مسلمان اجتماعي و جهاني» كه در عيد مبعث سال 1338 ايراد كرده ميگويد: «اگر اين مطلب را درك كنيم كه بعثت و مأموريت رسول اكرم پديدۀ تنها متعلق به تاريخ گذشته نيست، و ما مرده و مرده پرست نيستيم، بلكه آثار و نتايج آن هميشه جاري و قرن به قرن ضروريتر، با مفهومتر و زندهتر ميشود، نصيب و بهرۀ زيادي بردهايم.» «شرايع حقه، از آن جمله اسلام ما، اگر حالت جمود و ركود پيدا ميكند، حتي ميخواهم بگويم صورت بيسيرت و جسم بيجان ميشود، نه جهت تعليم يا طبيعت آنها است، بلكه مربوط به تصور و تقصير ما ميباشد...» «.... ما ميل شديد داريم كه صاحب ايمان، يعني شيرين ترين و پرارزشترين و پرفايدهترين دارايي بوده، مسلمان كامل باشيم. اما هيچ دلمان نميخواهد كهنه پرست و راكد و عقب مانده باشيم. ايمان و اسلام موجب سربلندي ماست، ولي عقب افتادگي و قيد و بندهايي كه مانع تجدد و ترقي باشد، ما را خفيف و ملول ميكند.[1]» بازرگان در دفاع از دينداري خود و نيز حمايت از اسلام مبتني بر قرآن در قبال مكاتب ديگر ميگويد: «اسلام مانند ساير اديان الهي، نه تنها به فرد، با وجود كوچكي و ذرهیي بودنش، توجه دارد، بلكه تا عمق وجود او ميرود و برخلاف احزاب و دستهها و دولتها، كه هميشه از فرد حزبي، فقط ديسيپلين ظاهري حزبي و حضور و غياب و اجراي خارجي دستورات را ميخواهند، و او را به لحاظ اخلاق و اعمال خارج از برنامه حزب، آزاد ميگذارند، ... اسلام به ايمان بيش از اسلام (يعني تسليم شدن [به ظاهر] و به زبان و به دست در سلك مؤمنين در آمدن) اهميت ميدهد و ايمان را قلبي و عاطفي ميداند.[2]» وي در نقد روحانيت شيعه در عدم توفيق، جهت به روز كردن اسلام ميگويد: «اگر به خود و به روحانيت جليل و محترممان بر نخورَد، بايد گفت كه نه تنها، نسبت به گذشته، گامي به جلو برنداشتهايم، بلكه درك اسلام و جنبه اجتماعي عظيم آن را هم نكردهايم. حتي خيلي هم به عقب برگشته، مانند زمان حضرت موسي (ع) در صدف تنگ امور شخصي هستيم. فردي فكر ميكنيم، فردي زندگي ميكنيم و فردي عمل ميكنيم. كلاهمان خيلي پس معركه است.[3]» مرحوم بازرگان يك علت عمدۀ عقب افتادگي مسلمانان، و به خصوص ايرانيان را، در روش دين شناسي و تلقي فقهاء و رجال دين از اسلام دانسته است. وي اين دسته از متوليان دين را به طور جدي مقصر و قاصر دانسته ميگويد: «مطلب و مسائلي كه در ميان ما و در مجالس علماء و فقهاء ما مورد طرح و بحث است، بيشتر از قبيل آداب طهارت، غسل، حيض و نفاس، مبطلات روزه، جستجوي قبله، ارث و غيره است. از اين حدود پا را فراتر نگذاشته، مسائل و ابتلاءهاي اجتماعي كشوري، كه موقعِ پيدايش و طرح آنها چند قرنِ گذشته است، و مسائل بزرگي مانند حكومت، مشروطيت، اقتصاد، مالكيت، سوسياليزم و غيره را گذاردهاند مثل سيل از روي آنها بگذرد! ... و مخصوصاً موضوعات بزرگ اجتماع جهاني را مطرح نمينمايند، و در پي استنباط و انطباق با دستورات قرآن و ائمه (ع) نيستند. حتي هزاران مسائل داخلي عمومي امروز هست كه جواب درستي منطبق با احتياج روز به آن داده نشده است... . پس معني و فایده و افتخار تشيع كه باب اجتهاد را باز گذاشته است كه مرد مبرز اَعلم و اَعدل و اَتقاي زمان، به انتخاب خود مردم، (يعني دموكراتيك) برحسب مقتضيات و احتياجات و به فراخور تحولات زمان، در تحقيق و تتبع و فتوي باشد، كجاست؟! تمام اين مسائل و موضوعات آمده و از بالاي سر ما رفته است، فقه ما به عوض آنكه در كادر بزرگ بين المللي و به قياس جامعۀ بزرگ جهاني، مسائل را طرح و حل كند، هنوز در خم اول كوچه مانده، بلكه با شاخ و برگها، خمهاي بدون مخرجي مانند تار عنكبوت، اضافه كرده است.[4]» از منظر بازرگان، قرآن، مهمترين و عمدهترين ركن تعالي همه جانبۀ بشر را «آزادي» ميداند. و نبود آن را عامل اصلي عقب افتادگي فرد و اجتماع ميشناسد. وي در اين باره ميگويد: «علت اينكه در ايران فرد تابع و محكوم اجتماع است، ولي اجتماع تابع فرد نيست، اين است كه تبادل و تعادلي وجود ندارد، و به همين دليل است كه رفته رفته از مسؤولیت و ارزش افراد كاسته ميشود. بديهي است اجتماع هم در اين حالت نميتواند خوب باشد. افراد چون هيچگاه اجتماعي فكر نكردهاند، آشنايي و عقيده به تأثير خود ندارند، و هميشه يك نيروي گردانندۀ فوق العادهیي بالاي سر خود تصور ميكنند كه در برابر آن چارهیي جز تسليم نميبينند. اولين نتيجۀ آن اين است كه وقتي در يك كشوري فرد خود را بياثر و بياختيار شناخت، اين احساس را پيدا كرد كه به ميل و به دست ديگران رهبري ميشود، (ولو رهبري خوب) شخصيت و مسؤولیت و اميد را از دست ميدهد. از خود و عمل خود مأيوس ميشود و رو به فساد و عيش و نوش ميآورد. بزرگترين خطري كه امروز ملتهاي عقب ماندۀ دنيا را احاطه كرده است همين عدم آزادي و عدم شخصيت است. روزي كه مردم بدانند مصدر عمل و اثري نيستند و جلو آزادي و نظر آنها سد شده است، ديوانه هستند اگر دنبال زحمت و كمال بروند. نان در آوردن و روزگار به خوشي گذراندن هدف ميشود ... .» «بناءبراين اگر علاقمند به اصلاح خود و مردم هستيم و ميخواهيم براي تأمين سعادت اجتماع نظر بدهيم بايد: ـ ايمان به اثرات آزادي و همكاري اجتماعي داشته و براي كارهاي اصلاحي از دسته جات كوچك شروع نماييم. ـ معتقدين و مبلغين بدانند و قبول كنند كه به جز انجام وظايف فردي و ديني، براي اصلاح افراد بايد دريچۀ ديگري تأمين شود. ـ بدانيم كه ايمان و منظور تنها كافي نيست، حق بايد خواسته شود، حق بايد گفته شود، حق بايد اجراء شود، به جهت اينكه خداپرستي تنها يك مسألۀ نظري، عاطفي و فلسفي نيست. واحدي است جامع، قلبي، فكري، عملي و اجرايي ... ـ و بالاخره از بعثت به عنوان يك پديدۀ زنده ياد كنيم و استفادۀ زنده ببريم.[5]» بازرگان در يك سخنراني ديگري كه تحت عنوان بعثت و ايدلوژي در سال 1343 در زندان قصر ايراد كرده اعتقاد خود را نسبت به ضرورت تبعيت از قرآن و هدايت الهي و مكتب نبوي جهت رشد و تعالي همه جانبۀ انسان (فرد و جامعه ) اينگونه بيان ميكند: «به عبارت قرآني، جهاني را آفريننده و پرورنده و آقايي است كه به حكم إِنَّا لِلَّـهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (بقره 156)، همگي متعلق به او هستيم و بالاخره به سوي او برميگرديم. بناءبراين راهي را بايد در پيش گرفته كه در ميان، و موافق به مبدأ و منتهاي مسيرمان بوده، منطبق با جريان كلي و واقعي طبيعت باشد، يا به تعبير ديگر، تابع مشيت پروردگار باشد. هدف اصلي نيز برقرار نمودن و پيروي كردن از حكومت آفريدگار يكتا، در جهان دنيا، براي تربيت انسانها، در تقرب به ذات يا به صفات او و تدارك زندگي ابدي، به منظور درك سعادت دنيا و آخرت است. «... از طرف ديگر و از نظر ديني، هرگونه سلطنت و فاعل مايشائي و صاحب اختياري و مالك الرقابي بر مردم، به منزلۀ مشاركت در شؤن خاصۀ ربوبيت، و داعيۀ اُلُوهيت است و قبول و اطاعت از چنين حكام، كه در زبان قرآن، و ائمۀ اطهار (ع) طاغوت ناميده ميشوند، شرک به خدا است. هيچ فرد و اجتماعي حق ندارد كسي يا چيزي را به عنوان آقا و ارباب خود اختيار نمايد يا زير بار آن برود.[6]» |
||
© 2014 , همه حقوق محفوظ می باشد
|