در میان دهلیزهای تاریک و کشیده و تو درتوی زندگی، در حیرت خستگیهای بیاندازۀ رفتنها و کمتر رسیدنها، دربهت اندوههای جان کاه زمانه، و در آنجا که نفسها به تنگی سینهها رسیده و به سختی خود را به رهایی میرسانند، در این فضای سنگنین و غمگین، در این شلوغی و هیاهوی بیپایان در این میان ناگهان کوس جنگی، طبل رزمی صدا میهد، فریاد میزند تا شاید بشنود کسی بایست بایست ببین! نگاه کن نظر افکن در اعماق زیستنی دیگر هم هست!