«يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتىَِ يَوْمٌ لَّا بَيْعٌ فِيهِ وَ لَا خُلَّةٌ وَ لَا شَفَعَةٌ وَ الْكَفِرُونَ هُمُ الظَّلِمُونَ(254) اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لَا نَوْمٌ لَّهُ مَا فىِ السَّمَوَتِ وَ مَا فىِ الْأَرْضِ مَن ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ (255)»
«ای كسانی كه ایمان آوردهاید از آنچه شما را روزی دادهایم انفاق كنید پیش از آنكه روزی فرارسد كه در آن نه داد و ستدی است نه دوستی و نه شفاعتی، و كافران همان ستمگرانند. خدا كسی است كه جز او معبودی نيست، زندهیی پایدار، كه وی را نه چرت فراگیرد نه خواب، از آن او است آنچه در آسمانها و در زمين است، كيست كه در پيشگاه او جفت سازی(شفاعت) نماید جز به اذن او».
یكی از پرسشهایی كه در رابطه با این دو آیه به ذهن میرسد این است كه چرا خداوند شفاعت را در آیۀ اول رد میكند و در دیگری منوط به اذن خودش میسازد. در پاسخ باید گفت: در آیۀ اول[3]، خداوند به صراحت هر نوع دوستی و شفاعت در روز جزاء، كه اكثر قریب به اتفاق شیعیان به آن اعتقاد دارند، را رد میكند. و این «آن وساطتی است كه رسول خدا و ائمۀ هدی صلوات الله علیهم و نیكان امت [در روز قیامت] از معصیتكاران میكنند، و نوعاً شرطی را هم كه برای چنین شفاعتی قائلند، اظهار محبت به ایشان و زیارت قبورشان و سلام و درود بر آنها میباشد، و نیز به ادعاء صرف، خود را شیعه شمردن.»[4]در نتیجۀ چنین برداشتی از مفهوم شفاعت، مردم بیباكانه به انجام گناه مبادرت میورزند و ترسی از عذاب آخرت نخواهند داشت. مسلم است كه چنین چیزی مورد رضای خدا و رسول او و ائمۀ اطهار(ع) نیست و تنها شرط بخشیده شدن گناه و مغفرت الهی، توبه است.[5] «وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى»(طه 83). همانا من كسی را آمرزندهام كه از گناه بازگشته و ایمان آورده باشد و عمل صالح انجام داده، سپس راه هدایت در پیش گرفته باشد (و از راه منحرف نگردد). البته باید دانست كه «عذاب از جانب خدا نیست، بلكه ناشی از خود انسان است. مثل وقتی كه انسان مریض است، درد حاصل از مرض نه خارج از بدن است و نه غیر از بدن. پس مادام كه بیماری هست، درد نیز وجود دارد. عذاب نیز به همینگونه هست كه تا وقتی منشأ عذاب از نفس زائل نگردد، انسان در عذاب درنگ میكند. زیرا نفس شخص عاصی به معصیت معتاد شده، و توبه هم نكرده تا آنكه گناه در نفس او ملكه و طبیعت ثانیه گشته است.»[6] به همین علت است كه خدا میفرماید: «آنانكه مال یتیمان را به ستم بخورند جز آن نیست كه در شكمهایشان آتش میخورند.»[7] زیرا این كار، آنها را از فطرت الهی دور كرده و این دور شدن از فطرت، یعنی عذاب روحی و آتش جان، و تا وقتی از این گناه توبه نكنند و نسبت به جبران آن اقدام ننمایند، عذاب به همراه آنان خواهد بود و هیچكس نمیتواند مانع از عذاب كشیدن آنها شود. این یعنی نظام علت و معلول الهی. برگردیم به آیۀ 255 سوره بقره كه خداوند از قبول شفاعت منوط به اذن خودش صحبت میكند. این چه نوع شفاعتی است و رابطۀ اذن خدا با آن چیسـت؟ برای پاسخ به سؤالات فوق بهتر است ابتداء به معنای شفع و شفاعت توجه كنیم. «شفع در لغت به معنای جفت است و شفاعت به معنای الحاق و انضمام سنخ به سنخ و نیز میانجیگری برای عفو از مؤاخذه است.»[8] و كسانی كه مؤمنان باید با آنها هم سنخ شوند، مطیعین و طیبین هستند، چنانكه حكماء گفتهاند: «سنخیت، علت انضمام است.»[9] باریتعالی در این باره میفرماید: «الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُوْلَئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ» (نور 26). و زنان پاكیزه از آن مردان پاكیزهاند و مردان پاكیزه از آن زنان پاكیزهاند، اینان از آنچه (مردم) میگویند مبرا هستند، برای آنان آمرزش و رزقی خوش است. «قَالَ اللّهُ هَذَا يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» (مائده 119). به نظر میرسد نكتۀ كلیدی، ارتباط سنخیت با اذن خدا میباشد. باید دید این سنخیت چه موقعی حاصل میشود تا خداوند اذن دهد به شفاعت توسط شافع برای مشفوع له. آیا صرف اظهار محبت اهل بیت و حتی دوست داشتن قلبی آنها به معنای سنخیت با این بزرگواران میباشد؟ و باعث شفیع واقع شدن آنها برای فرد میگردد؟ تعبـیر علی(ع) از دوستی با پیامبر اعظم(ص) پاسخی به این سؤال است. «دوست محمد كسی است كه خدا را اطاعت كند گرچه رابطۀ خویشاوندی با آن حضرت نداشته باشد، و دشمن محمد كسی است كه خدا را معصیت كند گرچه خویشاوندی نزدیك با او داشته باشد.»[10] یا در جایی دیگر وقتی شخصی از او درخواست نصیحت میكند به وی میگوید: «مباش از كسانی كه مردم صالح را دوست میدارند، ولی عمل آنان را بجای نمیآورند.»[11] اما اطاعت و معصیت خدا چیست و عمل صالح كدام است. قطعاً برای مسلمانان هیچ منبعی معتبرتر و متقنتر از قرآن در تشخیص اطاعت و معصیت و عمل صالح و غیر صالح وجود ندارد و هم اوست كه ملاك تشخیص افراد صالح از ناصالح قرار میگیرد. «وَأَنذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحْشَرُواْ إِلَى رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ»(انعام 51). و با این قرآن كسانی را هشدار ده كه از حشر به سوی پروردگارشان هراسناكند، كه جز او برای آنها دوست و شفیعی نیست، باشد كه پرهیزكار شوند. اینكه خدا فقط خود را شفیع روز جزاء میداند، به معنای نفی شفاعت اهل بیت و صلحاء نیست، بلكه تأكید بر این نكته است كه آنان نیز چون منطبق با قرآن، یعنی دستورات خداوند، زندگی كردهاند و اوامرش را بجا آورده و از نواهی او پرهیز كردهاند، از سنخ قرآن میباشند و جفت شدن و یكی شدن پیروانشان با آنان، نباید معنایی جز عمل به قرآن داشته باشد و الا نه آنان شفیع اینان هستند و نه خداوند اذن به شفاعت برای مخالفان هدایت خود به این افراد صالح داده است. پس این گونه است كه اذن خدا به شفاعت ایشان تعلق میگیرد. ذكر این نكته لازم است كه یكی از صفات خداوند ارحم الراحمین است، یعنی رحمت او همه چیز را فرا گرفته.[12] حال مشخص است كه حتی پیامبر خدا نیز نمیتواند نسبت به بندگان دلسوزتر از خدا باشد و همچنین از ذات اقدس الهی به دور است كه در تشخیص گناهكار بودن بندهیی، اشتباه كند و پیامبرش وی را مجاب به بهشتی بودن آن بنده نماید، كه او به هر چیز دانا است.[13] حال این سؤال پیش میآید كه چرا خداوند در قرآن به كرات از پذیرش شفاعت شافع منوط به اذن خودش صحبت میكند و اساساً خود را شفیع مؤمنان میداند. میتوان دو علت عمده برای این مسأله برشمرد. یكی اینكه انسان به واسطۀ انسان بودن نیازمند داشتن الگویی از جنس خودش میباشد، چنانچه خدا، پیامبر(ص) را به عنوان بارزترین الگو معرفی میكند.[14] دوم اینكه بشر در طول تاریخ كمتر منكر وجود خدا بوده و بیشتر در تشخیص او دچار اشتباه شده و یا برای او شریك قائل شده است. قرآن با ذكر این نكته كه افرادی از بشر هستند كه مردم میتوانند آنها را به عنوان الگو انتخاب كنند، در واقع به طور ضمنی بیان میكند كه این افراد راهنمای عمل صالح هستند، و نه كسانی كه در حد خدا قرار گیرند و بندگان برای رفع حاجات خود به آنان توسل جویند. حال كه صحبت از توسل به میان آمد، مفید است به انحرافاتی كه در میان شیعه در رابطه با توسل وجود دارد نیز اشارهیی بشود، چه، اصولاً این واژه با كلمۀ شفاعت، عموماً همراه هم بكار میروند. این مسأله را از دو جهت مورد بررسی قرار میدهیم. یكی امكان برآورده شدن حاجات، مستقیماً توسط اهل بیت، و دیگری برآورده شدن حاجات، غیر مستقیم، از طریق اهل بیت. (در این مورد، ایشان واسطۀ انتقال پیام بنده به خداوند قرار میگیرند.) در مورد حالت اول، آیات زیر قابل اشارهاند: «هيچكس را با خدا نخوانيد.» (جن 18) «ای مردم! به مثلى كه زده شده گوش فرا دهيد؛ آن كسانی كه شما جز خداى بىهمتا میخوانید هرگز نمىتوانند حتى يك مگس را بيافرينند، ولو اينكه براى خلقت آن اجتماع نمايند (و بدتر از اين) آنكه اگر يك مگس، چيزى را از دست آنان بربايد نمىتوانند آنرا پس بگيرند. پس هم طالب، ضعيف و ناتوان است و هم مطلوب.»(حج 72) دو آیۀ فوق از مجموعه آیات كثیری میباشند كه در آنها خواندن هر كسی جز خدا و درخواست كمك از غیر او منع شده است و در آیات دیگری نیز به این مطلب اشاره شده كه «خزائن آسمانها و زمین از آن خدا است.»[15] در كنار صراحتی كه در آیات فوق مبنی بر نطلبیدن غیر خدا به كمك وجود دارد، میتوان استدلال دیگری نیز در تصدیق این مطلب بكار برد. در قرآن به كرات حكیم بودن به عنوان یكی از صفات خداوند ذكر گردیده است،[16] و صدور خطاء از حكیم قبیح است، تا چه رسد به خدای حكیم. یعنی مثلاً تصمیم حكیم، تصمیم احسن است و از بین خوب و خوبتر و خوبترین، خوبترین را انتخاب میكند. از انسان نیز به عنوان خلیفهالله در قرآن نام برده شده، و خلیفه، یعنی جانشین خداوند و كسی كه صفات او را به ارث برده است. پس خلیفه نیز چون خدا بالفطره حكیم است و باید حكیم باقی بماند. حال اگر در خوش بینانهترین حالت بپذیریم كه اهل بیت نیز توانایی رفع حاجات مؤمنین را داشته باشند، بیشك این توانایی آنها قابل قیاس با توانایی خداوند نیست كه «خداوند بر همه چیز قادر است.»[17] حال اگر مؤمن به كسی جز خداوند برای رفع نیاز توسل جوید، از فطرت خود و حكیم بودنش دور گشته و دور شونده از فطرت، مطابق فرمودۀ قرآن، مستحق عذاب است. در این رابطه آیۀ معروف «آیا كسی هست (جز خدا) كه دعاء بیچارگان را به اجابت رساند و رنج و غم آنان را برطرف سازد؟»[18]، اتمام حجتی است بر كسانی كه غیر خدا را به یاری میطلبند. در مورد حالت دوم، یعنی واسطه قرار دادن اهل بیت نیز خداوند به صراحت موضعگیری میكند و تنها خود را شایستۀ خطاب قرارگرفتن میداند. «بخوانید مرا تا اجابت كنم شما را»[19]. درمورد كسی كه میگوید من در خواندن خداوند، اهل بیت را واسطه قرار میدهم، باریتعالی به او میفرماید: «ما از رگ گردن به او نزدیكتریم.»[20] چگونه میتوان در حالی كه خداوند حی لایموت است و در همه جا حاضر، در حضور او از شخص دیگری كمك خواست، یا آن شخص را واسطۀ پیام قرار داد؟ مگر هنگامی كه بنده، غیر خدا را خطاب قرار میدهد، خدا در آن زمان و مكان وجود ندارد كه نداء او را بشنود؟ آیا این جز بیاحترامی به ذات اقدس الهی و نادیده انگاشتن او و دور گشتن از حكمت نیست؟ مگر خداوند در کتابش نمیفرماید: «آگاه باشيد كه دين خالص ويژۀ خدا است، و آنان كه به جاى خدا اولیائی برگزيدهاند[و ميگويند:] ما آنان را جز براى اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك كنند، نميپرستيم، بیترديد خدا ميان آنان[و مؤمنان] درباره آنچه كه اختلاف ميكنند[و آن آيين توحيد و شرك است] داورى خواهد كرد؛ قطعاً خدا آن كس را كه دروغگو و بسيار ناسپاس است، هدايت نميكند.»[21] به هر حال، در مبحث فوق سعی بر این بود كه حتیالمقدور از قرآن برای استدلال استفاده شود. لازم به ذكر است احادیثی منتسب به اهل بیت وجود دارند كه از آنان برای اثبات شفاعت و توسل، به ترتیبی كه مغایر با قرآن است استفاده میشود كه مجال بحث در مورد آنها نیست. اما طبق فرمودۀ پیامبر «اگر حدیثی از ما نقل شد که با قرآن مطابقت نداشت، آن را بر دیوار بزنید (و باطلش دانید). ملاك صحت و سقم این احادیث، قرآن میباشد و آنگونه كه فوقاً بحث شد، قرآن تكلیف مؤمنان را با مقولۀ شفاعت به خوبی روشن كرده است». هركس رفع نياز خود را از جانب تو بخواهد، و برگرداندن فقر را از خويشتن به وسيلۀ تو طلب كند، حقّاً كه حاجتش را در جايگاه اصلى خود خواسته، و به دنبال مطلبش از راه صحيح برآمده، و هر كه در نياز خود به يكى از آفريدگان تو رو كند، يا او را به جاى تو وسيلۀ برآمدن حاجت قرار دهد، بىشك خود را در معرض نوميدى آورده، و از جانب تو سزاوار محروميت از احسان گشته. خداوندا، به درگاهت حاجتى آوردهام كه قدرت دستيابى به آن را ندارم، و رشتۀ چارهجوئىام در مقابل آن گسسته، و نفس من در نظرم چنين آراسته كه آن نياز را به كسى اظهار كنم كه او خود نيازهايش را به درگاه تو مىآورد، و در خواستهاش از تو بىنياز نيست، و اين لغزشى است از لغزشهاى اشتباهكاران، و درافتادنى است از درافتادنهاى گناهكاران، سپس به يادآورى تو از خواب بىخبرى بيدار شدم، و به توفيق تو از آن لغزش برخاستم، و به يارى تو از درافتادن برگشته و بازپس آمدم، و گفتم: پاك و منزه است پروردگارم، چگونه نيازمندى از نيازمندى طلب نيازكند؟ و چگونه تهيدستى از تهيدستى ديگر گدايى كند. (قسمتهایی از دعای سیزدهم صحیفه سجادیه)
[1] موسوی غروی. سید محمد جواد، ترجمه: موسوی غروی. سید علی اصغر، چند گفتار، نشر نگارش، تهران، 1379.
[2] چند گفتار، ص 286
[3] آیات دیگری نیز به این مساله اشاره می كنند، از جمله: بقره 48، البقره 123، الزمر 44، غافر 18
[4] چند گفتار، ص 291
[5] آیات دیگری نیز به این مساله اشاره می كنند، از جمله: غافر 7، آل عمران 31، الاسراء 24، المائده 9، الملك 12، الكهف 2، الرعد 18، البقره 112، الانفال 74، الاعراف 56، فاطر 7، الحج 50، الفتح 29، الرعد 29، الجاثیه 30.
[6] چند گفتار، ص 223
[7] البقره 174
[8] چند گفتار، ص 289
[9] چند گفتار، ص 295
[10] ترجمه: جعفری. محمد تقی، نهج البلاغه، سخنان كوتاه، شماره 96
[11] همان منبع، شماره 150، بند 1
[12] اشاره به آیه 156 سوره الاعراف
[13] البقره 13
[14] اشاره به آیه 21 سوره الاعراف
[15] المنافقون 7
[16] یوسف 83
[17] البقره 20
[18] النمل 62
[19] غافر 60
[20] ق 16
[21] زمر 3