دفتر نشر آثار علامه حکیم سید محمد جواد موسوی غروی

فهرست عناوین

کد : 773
تاریخ انتشار : 1392/08/08

تفسیر به رأی و تفسیر تحقیقی

تفسیر کلام الهی، از مهم‌ترین موضوعات مطرح در علوم دینی است. اینکه مفسر بر مبنای چه اصولی باید تفسیر نماید و اساساً معنای «تفسیر به رأی» و «تفسیر تحقیقی» چیست. متن پیش رو که از کتاب «آدم از نظر قرآن» مجلد دوم، تألیف علامه سید محمد جواد غروی انتخاب شده است، به تبیین این موضوع می‌پردازد که البته تنها بخش کوچکی است از بحث‌های مبسوط این کتاب پیرامون متشابهات قرآن. در قرآن کریم به طور مکرر آمده است که آیات را درک نمی‌کنند مگر خردمندان و کسانی که در آن تدبّر کنند. پس فهم و تفسیر آیات با تحقیق و تدبر و تعقل امکان پذیر است. مطلب زیر در ص 237 (به بعد) از این کتاب درج شده است.
این نکتۀ دقیق بر اولی الالباب و اهل خرد پوشیده نیست که استخراج و استنباط طرائف و حقائق قرآن کریم به طوری که مخالف مفاهیم آیات نبوده و موافق عقل باشد از «تفسیر به رأی» محسوب نمی‌گردد. زیرا کتاب خدا، انسان را به تدبر و تعقل در آیات دعوت می‌کند و تفکر در آنها را مورد اهتمام مؤکد قرار می‌دهد، چراکه قرآن برای ارشاد بشر نازل شده و باید همۀ آیاتش را به دقت تمام بررسی نمود، و در آنها امعان نظر کرده و دقائقش را کشف و متشابهاتش را به محکماتش بازگردانید تا به هدف اصلی و مقصد غائی از نزول آن دست یافت. بناءبراین چیزی که قابل فهم و درک بشر نبوده، یا مخصوص پیامبر باشد و امت قادر به ادراکش نباشد، ثبتش در کتاب و تلاوتش بی‌فائده و لغو است و صدور کار عبث و بیهوده از خداوند حکیم محال است.
پس «تفسیر به رأی» آن است که کسی ابتدائاً نظر و رأیی از خود داشته باشد، سپس بخواهد آن را با قرآن و حدیث تطبیق نماید که این عمل، تحریف کتاب است؛ مثلا جبر را اختیار کرده می‌خواهد آیات قرآن را موافق این نظر نفسیر نماید. اما آنچه موافق لغت و عقل بوده و شاهد قرآنی، یا خبر متواتر، یا برهان عقلی بر آن قائم باشد، «تحقیق» است نه «تفسیر به رأی». پس باید توجه داشت که آن قسمت از سخنان کثیری از مفسرین که نه به قرآن مستند است نه به حدیث قطعی الصدور و نه به برهان عقلی و دلیل حسی، از درجۀ اعتبار ساقط است. خداوند، در آیات عدیده، بشر را به تدبر در قرآن دعوت نموده می‌فرماید:
«أَفَلَا يتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ». پس آیا در قرآن تدبر نمی‌کنند؟»(نساء 82).
«أَفَلَا يتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا». آیا در قرآن تدبر نمی‌‌کنند یا بر دلها(عقلها) قفل زده شده»(محمد 23).
یعنی با داشتن عقل و توانایی بکاربردن آن، از اندیشیدن در مطالب و مسائل و کنوز و رموزش، خود را محروم ساخته‌اند، چنانکه گویا بر عقولشان مهر زده‌اند. پس قرآن می‌خواهد قفل دلها باز شود، و عقلها و توانایی‌ها در کشف رموز و حل مسائل خلقت بکار افتد، و از هدایت قرآن در این راه بهرۀ کافی گرفته شود.
«كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيكَ مُبَارَكٌ لِيدَّبَّرُوا آياتِهِ وَلِيتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ»(ص 29). کتابی را که بر تو فروفرستادیم مبارک و پاینده است، تا مردم در آیاتش تدبر کنند و صاحبان خرد متذکر آن گردند.
پس در قرآن مطلبی نیست که خردمندان و عقلائی که در آن تدبر می‌کنند از درکش عاجز باشند. ازینرو مفسرینی که گفته‌اند تأویل قرآن را کسی نمی‌داند جز خدا، اشتباه کرده‌اند. البته مستند آنها این آیه است که می‌فرماید:
«وَمَا يعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يقُولُونَ آمَنَّا بِهِ»(آل عمران 7).
و تأویل آنرا جز خدا و آنان که در علم استوار و راسخ شده‌اند کسی نمی‌داند، آنان که می‌گویند به این کتاب ایمان آوردیم.
این دسته از مفسرین در بیان آیه دچار خطای بزرگی شده‌اند که گفته‌اند آیه را باید بر «الله» وقف نمود تا تفسیر آیه این باشد که: تأویلش را جز خدا، احدی حتی رسول خدا هم نمی‌داند. کتابی که از آغاز تا پایانش برای هدایت بشر نازل شده و «هُدًى لِلنَّاسِ»(بقره 185) است، اگر قسمتی از آن برای احدی قابل فهم نباشد، خلاف غرض از انزالش خواهد بود. اگر راسخون در علم، تأویل متشابه را ندانند و راهی هم به یافتن معنای آن نداشته باشند، راسخ در جهلند نه راسخ در علم! و حال آنکه قرآن کریم در آیه‌یی دیگر فرموده است‌: راسخون در علم کسانی هستندکه می‌دانند، نه بر عکس: «لَكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيكَ». کسانی از ایشان (اهل کتاب) که راسخ در علمند و مؤمنان به رسالت تو، بر آنچه بر تو نازل شده است، ایمان می‌آورند»(نساء 162).
مراد این است که علماء یهود و نصاری که در فهم کتاب تورات و انجیل راسخند، برحق بودن تو را می‌دانند. پس بناءبر متن قرآن حتی علماء یهودی و مسیحی که عناد و دشمنی با پیامبر اسلام و دین او نداشته باشند، می‌توانند مفاهیم قرآن را درک کنند و اشکالات همکیشان خود را پاسخ گویند، مثل عبد‌الله بن سلام.
مع‌الاسف مفسرین اسلام، نوعاً بناء را بر تحقیق در آیات نگزارده و لاحقین و متأخرین به تکرار همان مطالبی پرداخته‌اند که متقدمین نوشته‌اند. در صورتی که معلومات قدماء مفسرین، به مقداری صرف و نحو و لغت محدود بوده و از سائر علوم بهرۀ چندانی نداشته‌اند. حتی از دقائق لغت و مجازات و استعارات و تمثیلات و کنایات، اندکی می‌دانسته‌اند. ازینرو کتبی که در تفسیر تألیف شده، همه یکنواخت و مکرر است و کمتر تفسیری یافت می‌شود که حاوی ابتکاری، یا تحقیق تازه‌یی یا رفع ابهامی باشد.
این روش مفسرین در تألیف و بیان آیات قرآن، ناقص و بلکه خطاء بوده است. زیرا همان‌گونه که تمام علوم در تزاید و تضاعفند و هر روز کشف جدیدی پدیدار می‌شود، باید در علوم دینی هم روز به روز تحقیق جدیدی ظاهر گردد که مکمل موضوعات قبل باشد. بدین معنا که از کتاب و سنت و براهین منطقی، به منظور گسترش معارف دینی، تحقیقات تازه استخراج شود. نه آنکه چشم بسته و مقلدوار، هرچه سابقین در تفسیر و فقه و سائر علوم دینی نوشته‌اند، همان را بگویند و بنویسند و در صحت و سقم آنها دقتی نکنند. همین سنت غلط باعث شده در کتب تفسیر و فقه و حدیث، لغزش و خطاء بسیار پدید آید، و مطالب تنقیح نشده، و در بوتۀ اجمال مانده و به قطعیت نرسیده، به حال خود و لا ینحل باقی بماند.
محقق و دانش طلب، در هر رشتۀ علمی، خصوصاً علوم دینی، باید آزاد بیندیشد و گفتۀ شخصیت‌ها را بدون در نظر گرفتن مرتبۀ علمی و شهرت آنها، مورد بحث و تفتیش و دقت قرار دهد تا بتواند رمزی از رموز را کشف نماید. ولی هرگاه متحجّر باشد و راه اکتشاف معضلات و مبهمات را بر خود ببندد، علوم دینی در همان مراحل اولیه باقی می‌ماند، در حالی که قافلۀ علوم طبیعی و ریاضی، به تمام انواع و ابعادش، مستمراً به سیر کمالی خود ادامه می‌دهد.
مسؤول این عقب ماندگی، رؤساء مذهب و پرچم‌داران دینند. اشکال عظیم، این بوده و هست که افرادی درزی اهل علم، سد راه محققین می‌شده‌اند، به طوری که مخالفت و مضاده، به محاده و معادات و تفسیق و تکفیر می‌انجامیده است. اگر اندیشمندانی انتقاد یا اعتراضی به یکی یا چند مسألۀ رائج می‌نموده، یا از فقیه یا مفسر یا محدثی توضیح می‌خواسته‌اند، به جای دقت در قول آنها، و تشویق و تحسینشان، آنان را به بدعت و کفر نسبت داده، مردم را ازگوش دادن به مقالات و خواندن مکتوباتشان ممنوع می‌ساخته‌اند.
اگر تهمتم کرد نادان چه باک ؟
از آن پس که کور است و گنگ و اصم
از آن پاک‌تر نیست اندر جهان
که هست او سوی متهم، متهم
اتخاذ این روش از اعظم علل شیوع و گسترش جهل و ضعف و فقدان ارتقاء علم بوده که انحطاط مسلمین را در پی داشته است. عجیب‌تر آنکه کبراء نیز در قبال این سیرۀ ناپسند و نامعقول، یا سکوت می‌کرده‌اند، یا مهر تأیید بر گفتار و کردار اینان می‌زده‌اند. این شیوه، به آنها جرأت می‌داده اعمال خود را ادامه دهند. و حال آنکه چنین سیره‌یی نه به سود اسلام بوده، نه مسلمین و نه سائر بشر. نیز سبب شده است که علماء متأخر اسلام، مرتجع خوانده شوند. زیرا همان مسائل و مباحثی را مطرح ساخته‌اند که هیچ وقت حائز اهمیت نبوده است. ایشان نیندیشیده‌اند که این مسائل را برای چه کسی و چه زمانی مورد بحث قرار می‌دهند، از قبیل ظهار، لعان، عتق، مکاتبه، تدبیر، استیلاد و امثال اینها. و از همین قبیل است اطالۀ بحث در اصول فقه و تکثیر اختلاف در مسائل آن، که عمری را به قیل و قال می‌پردازند، بی‌آنکه نتیجۀ عملی و ثمرۀ خارجی از کار خود بخواهد.
ارسال نظر
*