|
||
فهرست عناوین
به یاد طالقانی نوزدهم شهریورماه روزی که سایۀ مردی بزرگ چون طالقانی بر دوشش سنگینی میکند، و بگذار دراین روز که به نام تو در تاریخ ثبت است، و در این تنهایی خود تو را مخاطب سازم که ای طالقانی عزیز، بر آن بودم چند سطری از تو به یادگار بنویسم. اما هیچ کلامی نمیتواند جای گنجینههای نهفته در لابه لای برگههای خاک خوردۀ تاریخ را بگیرد. برگههایی که در زیر انبوهی از غبارهای فراموشی، پرتو افشان نور آگاهی و روشنگری است. کاویدم تا خاطراتت را یافتم و ناگزیر به سراغ آن رفتم.
«برادران و هموطنان عزيز! شما به چشم خويشتن وضع نكبت بار اين سرزمين تاريخي و اين كشور اسلامي را مينگريد. ميبينيد كه در اثر سلطۀ غارتگران چگونه فقر اخلاقي و مادي، گريبانگير اكثر مردم گشته ـ بدبيني و بدانديشي و پراكندگي چگونه بر سراسر مملكت سايه گسترده است... كساني كه براي شنيدن هر نداي حقي، كر و براي ديدن پرتو هر حقيقتي، كور هستند، نه به خود رحم ميكنند نه به مردم، تا جایي كه مملكت را در معرض طوفان حوادث و بر لب پرتگاه مخوفي قرار دادهاند...» سوم بهمن چهل و یک رایادت میآید؟ یادت هست بیانیۀ «ایران در آستانۀ یک انقلاب بزرگ»؟ یادت هست فردایش را، همه با هم به دادگاه احضار شدید؟ و چه دادگاهی بود، حتماً دفاعیات شما شنیده میشده که 31 جلسه برگزار شد! و گرنه با یک جلسه کوتاه فرمایشی و با احکام از پیش ساخته، راهی زندان میشدید! زندان را چطور؟! یادت هست؟ یادت هست در آنجا چون یک محقق، کلاسهای تفسیر داشتی؟ اجازۀ مطالعه داشتی؟ اجازۀ سخنرانی، اجازۀ ملاقات با مسؤول انتشارات بیرون از زندان، اجازۀ چاپ سخنرانیهایت، اجازه.... آقای طالقانی یادت هست آن اعلامیۀ معروف را «دیکتاتور خون میریزد»؟! اعلامیهیی که دوباره شما را به زندان فرستاد؟! اعلامیهیی که با امضاء نهضت آزادی ایران منتشر شد؟! آقای طالقانی یادت هست پیامی را که به مناسبت چهار خرداد دادی؟! «سوگند به شاهدان پروندهها، شاهدان جنایات تاریخی و ملتهای ستم زده، مادران و پدران و فرزندان، برادران و خواهران، همسرهای داغ دیده كه همه شاهدان چنین جنایاتی بودند و در و دیوار، تپه و ماهور و محلههای جنایات همه مشهودند و همه شاهدند، و «شاهد و مشهود» همه آشكارا جرایم و جنایات و شكنجه و كشتارها را مینمایانند، چنانكه همۀ این جنایات امروز در صفحات در و دیوارهای زندانها، كشتارگاهها، سلولها، در تپههای اطراف اوین، آشكارا شاهد این ماجرا هستند!! چنانكه این جنایتكاران، قدرت محو پروندههای خود را ندارند. این جلادان مسخ شده و مغرور، چنین شعوری نداشتند كه این پروندهها از شعور جهان زنده و ملت ما محو نمیشود، گرچه بكوشند تا آنها را با تبلیغات فریبندۀ خود محو كنند. آنها نمیفهمند كه آتشی كه بر جان و هستی ملتی زدند، هستی خودشان را هم میسوزاند. قطرات خونی كه از جوانان با ایمان و مسؤول ما ریخته شد، جویبارها میشود و در یك مسیر رهبری شده سیلاب میگردد و بنیان زندگی ستمگران را از میان بر میدارد. ستمگران مسخ شده، چنین شعوری ندارند!» مراسم استقبال ازامام را که فراموش نکردهای؟ درون فرودگاه را چطور؟ هرگاه به عکست در فرودگاه نگاه میکنم به فکر فرو میروم، که چه غمگین بر روی زمین به ستونی تکیه زدهای، دور از تمام شادیها و هیاهوی مردم. یادت هست که پس از آن چه تنها، نه به سوی بهشت زهرا، که به سوی خانه رفتی! اوائل مرداد 58 را خوب بیاد میآورم، یادت هست کتاب «نماز جمعه یا قیام توحیدی» مرحوم علامه غروی را نزد امام بردی و ایشان شما را به بر پاداشتن اولین نماز جمعۀ رسمی بعد از انقلاب منصوب کردند، و شما با تمام کسالتی که داشتید آن را بپا داشتید. آقای طالقانی! یادت میآید اولین انتخابات مجلس خبرگان را، مجلسی که طبق قانون قرار بود 70 روز عمر داشته باشد، مجلسی که در آن از تعداد2525381 رأی، 2004551 آن را از آن خود کردی؟! مجلسی که در اعتراض به بیعدالتیهای داخلی آن، هیچگاه بر روی صندلیش ننشستی، مجلسی که در آن، زمین جایگاهت شده بود؟! شاید میدانستی که ادامۀ کار به کجا میکشد!! یادم میآید مرحوم غروی در خطبۀ نماز جمعهیی در شهریور 58، بعد از آنکه از پیش ما رخت بربستی و به نزد محبوب شتافتی، میگفت: «اینکه دیگر من از مرحوم طالقانی تجلیل نمیکنم، چون اخلاق ایشان را میدانم. از تجلیل خوشش نمیآمد، این مرد واقعاً فوق العاده بود. مردی که خودش را، به حقیقت و از روی نهایت اخلاص، وقف ملت کرده بود و وقف دین و وقف قرآن. او از جمله کسانی بود که قرآن را از گورستان به انجمن مردم آورد. یکی از آنهایی بود که خیلی در این زمینه زحمت کشید. مفسر قرآن بود و مروج آن، و اینکه به مردم یاد بدهد کتابی که خدا برای شما فرستاده قرآن است و تمام صلاح و فساد شما را در آن معین کرده. این مطلب را خواستم عرض کنم که مرحوم طالقانی یک عمر فداکاری کرد برای قرآن. میدانید تجلیل و احترام و حفظ حق او چیست؟ این است که شما این برنامه را ادامه دهید. حق او این است.» آقای طالقانی! نمیدانم از گردش ایام برایت چه بگویم؟! نمیدانم چطور برایت شرح دهم که تمام دل نگرانیهایت را به چشم دیدیم! یادت هست در خطبۀ نماز جمعه گفتی: «هر چه ما مسلمانها از اول اسلام ضربه خورديم به دست منافقين بوده است نه بدست كفار. كفار چهرۀ شناخته شدهیي دارند. صفشان جداست. ولي منافق يعني انسان چند چهره، و آن كسيكه با چهرِۀ دين نفوذ ميكند در صف مسلمانها. امروز، برادرها، خواهرها، فرزندان عزيز مسلمان، ما دچار چنين چهرههایی شدهایم.» آقای طالقانی! کاش میبودی و میدیدی که سخنانت باز جان گرفته، کاش میبودی و میدیدی که به اسم اسلام، ایران چه ماتم کدهیی شده. نمیدانی وقتی آخرین خطبۀ نمازت را در بهشت زهرا میشنوم با خود چهها که نمیگویم، وقتی که میگویی: «اینها هدف پیامبر بود. یعنی آزاد كردن مردم، آزاد كردن از تحمیلات طبقاتی، آزاد كردن از اندیشههای شركی كه تحمیل شده، آزاد كردن از احكام و قوانینی كه به سود یك گروه و یك طبقه بر دیگران تحمیل شده، این رسالت پیامبر شما بود، ما هم باید دنبال همان رسالت باشیم. این شهدای ما دنبال همان رسالت بودند، در مقابل فرهنگ تحمیلی، در برابر اقتصاد تحمیلی، در برابر قوانین تحمیلی، در برابر محدودیتهای پلیسی كه گاهی به اسم دین بر مردم تحمیل میشد، كه از همه خطرناكتر است. یعنی آنچه را كه احبار، رهبان و همكاری آنها با طبقات ممتاز بر مردم تحمیل كرده بودند، به نام دین، این خطرناكترین تحمیلات است. یعنی آنچه از خدا نیست، از جانب حق نیست، آنها را به اسم خدا به دست و پای مردم ببندند و مردم را از حركت حیاتی بازدارند، حق اعتراض به كسی ندهند، حق انتقاد ندهند، حق فعالیت آزاد به مردم ندهند.» حتماً به یادداری که در همان خطبه و در همان روز گفتی: «صد بار من گفتم مسألهی شورا از اساسیترین مسائل اسلامی است. حتی به پیغمبرش با آن عظمت میگوید: با این مردم مشورت كن، به اینها شخصیت بده، بدانند كه مسؤولیت دارند، متكی به شخص رهبر نباشند. ولی نكردند، میدانم چرا نكردند. علی فرمود: مَنِ استَبَّدَ بِرَأیهِ هَلَك: هر كه استبداد كند در كارهای خودش هلاك میشود. شاید چون گروهها و افراد دستاندركار میگویند كه اگر شورا باشد دیگه ما چه كاره هستیم؟ شما هیچ! بروید دنبال كارتان، بگذارید این مردم مسؤولیت پیدا كنند. این مردمند كه كشته دادهاند.» بگذار تا باز هم از همان خطبۀ جاوید بیادآورم: «بیایید خودرأیی و خودخواهی را كنار بگذاریم، گروهخواهی، فرصتطلبی و تحمیل عقیده، یا خدای نخواسته، استبداد زیر پردۀ دین را كنار بگذاریم! و بیاییم با مردم، با دردمندها، با رنجكشیدهها، با محرومها هم صدا بشویم.» و اکنون ماایم و بیپناهی. مرحوم مهندس بازرگان در سالهای اول انقلاب گفته است: «هیچ زمانی مردم ایران بی پناهتر از امروز نبودهاند.» پس تنها و تنها میتوان به قرآن پناه برد. «آيا در زمين نگرديدهاند تا ببينند فرجام كسانى را كه پيش از آنان بودند، چگونه بوده است؟ آنها بس نيرومندتر از ايشان بودند، و زمين را زير و رو كردند و بيش از آنچه آنها آبادش كردند آن را آباد ساختند، و پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند. پس خدا بر آن نبود كه بر ايشان ستم كند، لكن خود بر خویشتن خویش ستم مىكردند.»(روم 9). |
||
© 2014 , همه حقوق محفوظ می باشد
|