دفتر نشر آثار علامه حکیم سید محمد جواد موسوی غروی

فهرست عناوین

کد : 1895
تاریخ انتشار : 1394/05/19

انقلاب تاریخی مشروطه

سالگرد انقلاب مشروطه بیانگر مبارزات همیشگی مردم ایران علیه استبداد است که با مجاهدت‌ها و کوشش‌های فراوان به پیروزی رسید، ولی برای دست یافتن به هدف غایی آن یعنی حکومت مردم بر مردم همچنان مبارزات مردمی آن ادامه دارد. این نوشتار می‌کوشد سه دیدگاه متفاوت در قبال مشروطه در همان دوران را بررسی کند و پس از آن به بررسی موضع علامه غروی در این باره می‌پردازد. وی که در آن زمان تنها یک سال داشت، بعدها به یکی از بزرگترين نظريه‌پردازان مسلمان در اين زمينه مبدل گشت.
14مرداد يادآور پيروزي انقلاب تاريخي مشروطه در سال 1285 هجري خورشيدي است. انقلابي كه حاصل مجاهدت‌هاي فراوان ملت ايران در برابر استبداد و استثمار بود. ليكن موضع افراد و گروه‌هاي مختلف در برابر اصل مشروطيت بسيار متفاوت بود كه مي‌توان آن را در سه دسته تقسيم‌بندي نمود.
1ـ گروه اول غرب‌زدگاني هستند كه مقلد بي‌چون و چراي حكومت‌هاي خارجي همچون انگليس بودند. اولين ايرانيان فرنگ ديده با حسرت و حيرت به غرب مي‌نگريستند و در مقابل پيشرفت‌هاي شگرف تمدن غربي، انگشت حيرت به دندان مي‌گزيدند. اينان كه نتوانستند شناخت دقيق و بنياديني از مباني نظري توسعه و رشد تمدن غربي داشته باشند،‌ به سرعت مجذوب آن شده، ضمن تقليد از ظواهر فرهنگ غربي،‌ اغلب جذب سازمان‌هاي وابسته و مخفي شده يا در دستگاه‌هاي حكومتي در خدمت اهداف و منافع دولت‌هاي بيگانه قرار مي‌گرفتند. ميرزا صالح شيرازي و ميرزا ابوالحسن خان ايلچي دو نمونه بارز اين گروه به شمار مي‌آيند.
2ـ گروه دوم اسلام‌گرايان مخالف مشروطه بودند كه دين را ضد مشروطيت مي‌دانستند و نمي‌توانستند ميان مشروطيت و شرع رابطه منطقي برقرار كنند. ايشان منتقد و گاهي مخالف مشروطيت بودند. شيخ فضل‌الله نوري كه خود از رهبران جنبش تنباكو و قيام مشروطه بود و بعداً به مخالفت با آن برخاست و نيز آيت‌الله سيد كاظم يزدي از مراجع بنام نجف، نمونه‌هايي از اين دست مي‌باشند.
وجه شباهت گروه اول و دوم اعتقاد ايشان به تقابل مشروطه با شرع مقدس است. به عبارتي دستۀ نخست لازمۀ برقراري مشروطيت را حذف اسلام از جامعۀ ايران و گروه دوم مشروطيت را مانع برقراري احكام اسلام مي‌دانستند.
3ـ و اما گروه سوم تضاد و تقابلي ميان مشروطيت و اسلام قائل نبودند. گرچه مي‌توان اين گروه را به دو بخش علماء روشنفكر و مشروطيت خواه و روشنفكران ديني تقسيم نمود، اما در حقيقت ميان اين دو دسته تفاوت‌هاي فاحشي وجود ندارد. لازمۀ عالم روشنفكر و يا روشنفكر ديني بودن، شناخت صحيح دين و نيز مشروطۀ اصيل است. كساني كه اين دو را خوب شناخته‌اند نيك متوجه گشته‌اند كه معني و روح اين دو مقوله تضادي با يكديگر ندارد.
آيت‌الله ميرزاي ناييني از مشهورترين علماء طرفدار مشروطه به شمار مي‌آيد كه از حمايت مراجع بزرگ نجف همچون آخوند خراساني، مازندراني و ميرزا خليل تهراني برخوردار بود و آراء خويش را در اثري ماندگار به نام «تنبيه الامه و تنزيه المله» نگاشته است. اين كتاب استوارترين متن نظري در دفاع از مشروعيت ديني نظام مشروطه و همچنين يكي از آثار ماندگار انديشۀ سياسي شيعه محسوب مي‌شود. وي در اين كتاب مي‌كوشد تا مفاهيم مدرن سياسي و مباني نظري مشروطيت را با استناد به سنت‌ها و متون ديني تبيين نمايد. به نظر ناييني مباني نظام مشروطه در اسلام وجود داشته، ولي در اثر جهالت و انحطاط مسلمانان مهجور مانده است. وي معتقد است اصل محدوديت قدرت و سلطنت از ضروريات دين است. او براي توجيه پارلمان، قانونگذاري و رأي اكثريت به سنت شورا در اسلام اشاره مي‌كند و همچنين براي دفاع از برابري و آزادي، با ذكر شواهدي از سنن و متون اسلامي آنها را از اصول مسلم ديني برمي‌شمارد. وي آزادي را آزادي از عبوديت پادشاهان و قدرتمندان خودسر مي‌داند و نه آزادي از احكام ديني و عبوديت الهي. وي همچنين برابري را به مساوات و برابري تمام افراد و حاكمان در جميع حقوق و احكام در پيشگاه قانون معنا مي‌كند. ناييني بر اين باور است كه شرعي بودن قوانين مجلس شوراي ملي با حضور عده‌يي از مجتهدان آگاه به سياست در ميان نمايندگان تأمين خواهد شد.
آيت الله غروي نيز گرچه در آن زمان فقط يك سال داشته است اما بعدها به يكي از بزرگترين نظريه‌پردازان مسلمان در اين زمينه مبدل گشت. شايد حكيم غروي در فروع نظريات خويش با علمائي همچون ميرزاي ناييني اختلافاتي جزئي داشته باشد ولي از لحاظ مبناي فكري در همين گروه قرار مي‌گيرد. آثار چاپ نشدۀ ايشان در اين زمينه قطعاً فراوان است كه نگارنده از محتواي آن بي‌اطلاع است ولي مبناي نظري وي را مي‌توان از كتب و سخنراني‌ها و سيره و فحواي كلام او نيز دريافت.
در كتاب «مباني حقوق در اسلام»، وي فصلي به «حقوق ملت و دولت» اختصاص داده است و معتقد است «از جمله حقوقي كه پيوسته در طول تاريخ دستخوش تضييع و ناديده انگاشتن بوده، خصوصاً بين مسلمان‌ها و كشورهاي فقير، حقوق ملت است كه [مراعات آن] بر عهدۀ دولت‌ها نهاده شده و حتي تدوين و تبيين قوانين هم نتوانسته است دولت‌ها را نسبت به ايفاء اين حقوق وادار نمايد» و با استناد به خطبه‌يي از اميرالمؤمنين(ع) حق دولت بر ملت و حق ملت بر دولت را بزرگترين حقي مي‌داند كه خداوند سبحان واجب گردانيد. بيشترين استناد او در اين فصل به شيوۀ حكومتداري در كلام و سيرۀ علي(ع) است اما اشارات مستقيمي به آيات كتاب خدا، حديث و سيرۀ پيامبر و سايرين و حتي كلماتي از حكماء نيز دارد. در اين فصل آيت الله غروي به شيوه‌يي كاملاً دقيق، مستند و مستدل، اصول و فروع جامعۀ مردمسالار از ديدگاه اسلام را تبيين كرده است، مواردي چون تحقق آزادي در اسلام كه شامل آزادي عقيده يا انتخاب دين، آزادي در بيان و احقاق حق، آزادي انتخابات، آزادي قلم و بيان و غيره را از مصاديق آشكار امر به معروف و نهي از منكر مي‌داند. همچنين رابطۀ حاكم با مردم و حكومت عدل به خوبي تشريح شده است و نيز اصطلاحاتي چون امارت شايستگان، عدالت و مساوات و ظلم، پرهيز از خونريزي، لطف و محبت با ملت، رسيدگي به امور ملت، چگونگي انتخاب منشيان و دبيران دولت، صلح و آشتي با دشمن، شرايط رهبري، دروغ، امانت‌داري و بسياري ديگر از اين دست را با استناد به عهدنامۀ مالك اشتر به وضوح تشريح نموده است.
مجموعۀ كتب «خطبه‌ها و جمعه‌ها» نيز متن پياده شده سخنراني‌هاي ايشان در نمازهاي جمعه و بخش كوچكي از مكتوبات و سخنراني‌هاي علامه غروي است كه در دوازده دفتر به چاپ رسيده و در آن بخش ديگري از ديدگاه‌هاي حكيم غروي در اين زمينه را مشاهده مي‌نماييم. «قرآن، علي و مجلس شورا» يكي از دو سخنراني موجود در دفتر هفتم است كه در آن به تفصيل از بخشي از خصوصيات حكومت مردمي علي سخن به ميان آمده است. همچنين در دفتر هشتم «پيام علي به دولتمردان» را تشريح مي‌كند و در دفتر نهم نيز «علي، آزادي و عدالت اجتماعي» را با استناد به عهدنامۀ مالك اشتر تبيين مي‌نمايد.
به راستي كلام او بسيار نافذ و مبهوت‌كننده است. آنجا كه تيزبينانه مي‌گويد «خيلي از ماها همانيم كه بوديم، تربيت شدۀ طاغوت! درست است كه مقابل طاغوت ايستاديم، ولي صفات طاغوتي را به شكل ديگر كه خودمان داشتيم، دور نينداختيم. منتظر بوديم كه توانايي پيدا كنيم و آن صفات طاغوتي را باز به كار ببريم! باز احتكار بكنيم، باز انحصار بكنيم، باز ظلم بكنيم، باز دروغ به همديگر بگوييم، باز خدعه و نيرنگ داشته باشيم. اين نشد! اگر اين طور باشد ما به نتيجه نمي‌توانيم برسيم» و مفهوم انقلاب حقيقي را بيان مي‌كند و يا اينكه مي‌گويد «طاغوت به اسم طاغوت نيست، شماها هم اگر آن روش را اتخاذ كنيد طاغوتيد»، خلاصه اينكه، اين سخنان عالمانه در فضايي چنان پراحساس بيان گشته كه انسان را به وجد مي‌آورد و در اين ايام كه سالگرد انقلاب بزرگ و تاريخي مشروطيت است انسان را عميقاً در انديشۀ معناي واقعي انقلاب و مشروطيت فرو مي‌برد.
گرچه در اين مقاله كوشش گرديد تا كلياتي از تفكرات روشنفكرانۀ آيت الله غروي در دسترس قرار گيرد ولي اين امر به طور كامل جز با مطالعۀ دقيق منابع نامبرده و نيز كتابها و سخنراني‌هايي كه ممكن است در آينده در اين زمينه منتشر گردد محقق نخواهد شد.
 
ارسال نظر
*