شیوۀ معاویه و اغلب خلفاء بنیامیه و بنیعباس، اینگونه بود که فقهاء و قضات و محدثین وائمۀ جمعه و جماعات را خودشان تعیین میکردند و افرادی را برمیگزیدند و مناصب و مشاغل مهم را به آنها میسپردند که بتوانند مقاصد و اهدافشان را تحصیل و تکمیل نمایند و مهر صحت بر اعمالشان نهند، و فقه دین را به نحوی تألیف و تدوین و ترویج کنند که با اغراض و خواستهای آنان منطبق باشد، یا حداقل منافی و مزاحم منویاتشان نباشد.
این سیره و روش منوط به این بود که مردم را از توجه به وظائف حکومت، که قرآن و سنت و طریقۀ رسول تأسیس و تبیین نمودهاند، بازدارند و افکار تودۀ مسلمین را به یک سلسله مسائل قشری و صوری و شعاری و تنها تلاوت قرآن و اذکار و ادعیه متوجه و معطوف دارند، و دین را عبارت از همین سیره و مسائل بدانند و مفهوم تقوی و تزکیه و عبادت را در پیروی از آن جلوه دهند، واز عدل و ظلم، آزادی و استبداد، حفظ و تأمین حقوق مالی و عرضی و ناموسی و سائر حقوق سخنی به میان نیاورند، و بحث و تحقیق و تفتیش اعمال اولیاء امور و تطبیق آنها با کتاب و سنت در کار نباشد، تا خلفاء و دست نشاندگانشان با کمال اطمینان و آسایش و آرامش و بدون دردسر، آزادانه و مستبدانه، بر اریکۀ قدرت و حکومت متکی بوده، به تمام امیال نفسانی و شهوات حیوانی و شیطانی نائل آیند. بلامنازع بر جان و مال و عرض و ناموس و سایر حقوق خلق تسلط و استیلاء داشته، کسی در برابرشان قیام نکند، و از این راه، دین و احکام الهی نتواند آنها را محکوم نماید و غاصب و ناشایسته بشمارد و باعث شورش و انقلاب گردد، و به تدریج دست ستمگران را از سر مردم کوتاه کند تا مردم خودشان حکومت عدل، که اساس و پایه و مایۀ دین است، بوجود آورند.
از این رو در کتبی که تألیف میشد، از اهداف دین و بعثت مرسلین بحثی نمیشد. از عدالت، حریت، سلطۀ خلق بر سرنوشت خویش، حکومت مردم بر مردم، محاسن و محامد صفات، ذمائم و مساوی خصال و اعمال، بذل مساعی در تأمین مصالح فرد و جامعه، ایجاد کار و کوشش صحیح و توسعۀ علم و صنعت، و به طور کلی جلب منافع و خیرات، و دفع شرور و سیئات، در سایۀ اتحاد راستین و هماهنگی و حسن نیت و تعاون و تشاور، کتباً و قولاً و عملاً، سخنی به میان نمیآمد. بلکه بیشتر به تکثیر فروع پرداختند که نوعاً بیپایه و بلافائده بود و مورد نظر شارع هم نبود و نیز به طرح مسائلی اهتمام نمودند که در انسان سازی و تأمین حقوق نوع و ایجاد وسائل اعتلاء و ارتقاء مادی و معنوی مدخلیتی نداشت و نتیجۀ مستقیم آن ایجاد اختلاف بین امت و بین اصناف و طبقات، و دامن زدن به نیران اختلاف بود. بدین سان امت واحده را با مشغول ساختن به مسائل بیهوده و یا فاقد ثمرۀ مطلوب، متلاشی ساختند، و چون دلیلی از کتاب و سنت بر کثیری از فروع مفروضۀ ایشان وجود نداشت، به حجیت «قیاس و مصالح مرسله و استحسان» متوسل شده، آراء و اهواء اشخاص را به جای احکام خدا پذیرفتند و مذاهب مختلفۀ متخالفه را در احکام بوجود آوردند و وحدت کلمۀ مسلمین را به تفرقه، و محبت، و وداد را به احقاد و عناد، و سلم و سلام را به حرب و خصام، وانسجام را به انشعاب مبدل ساختند، و حال آنکه خدای متعال خلاف این را امر فرموده: «از مشرکان نباشید، آنانی که دینشان را از هم پاشیدند و دسته دسته شدند، هر گروهی به آنچه دارد شادمان است»(روم 32).
همین روشی را که در فروع اتخاذ کردند، در مسائل اصولی نیز پذیرا شدند و در کثیری از اعتقادات، اختلافات گوناگون پدید آوردند. فرق کثیره ایجاد شدند و به میدان مبارزه و منازعه و تکذیب و تکفیر یکدیگر شتافتند. با اینکه اوضاع جهان در همۀ زمینهها تغییر کرده و بشر در تمام شؤون خود تجدید نظر مینماید، مسلمین در این راه گامی برنداشته واقدامی به عمل نیاورده و کماکان بر سر مسائل بیپایه و اساس در برابر هم صف آرایی کردهاند.
ابن ابی الحدید در مجلد سوم شرح نهج البلاغه، به نقل از کتاب «احداث» ابی الحسن ابی سیف مدائنی، شرح مبسوطی از جنایات معاویه آورده که بسیار خواندنی است.
مقالات دکتر سید علی اصغر غروی با امضاء ایشان منتشر میشود و مقالات با امضاء ارباب حکمت قلم ایشان نیست.
این سیره و روش منوط به این بود که مردم را از توجه به وظائف حکومت، که قرآن و سنت و طریقۀ رسول تأسیس و تبیین نمودهاند، بازدارند و افکار تودۀ مسلمین را به یک سلسله مسائل قشری و صوری و شعاری و تنها تلاوت قرآن و اذکار و ادعیه متوجه و معطوف دارند، و دین را عبارت از همین سیره و مسائل بدانند و مفهوم تقوی و تزکیه و عبادت را در پیروی از آن جلوه دهند، واز عدل و ظلم، آزادی و استبداد، حفظ و تأمین حقوق مالی و عرضی و ناموسی و سائر حقوق سخنی به میان نیاورند، و بحث و تحقیق و تفتیش اعمال اولیاء امور و تطبیق آنها با کتاب و سنت در کار نباشد، تا خلفاء و دست نشاندگانشان با کمال اطمینان و آسایش و آرامش و بدون دردسر، آزادانه و مستبدانه، بر اریکۀ قدرت و حکومت متکی بوده، به تمام امیال نفسانی و شهوات حیوانی و شیطانی نائل آیند. بلامنازع بر جان و مال و عرض و ناموس و سایر حقوق خلق تسلط و استیلاء داشته، کسی در برابرشان قیام نکند، و از این راه، دین و احکام الهی نتواند آنها را محکوم نماید و غاصب و ناشایسته بشمارد و باعث شورش و انقلاب گردد، و به تدریج دست ستمگران را از سر مردم کوتاه کند تا مردم خودشان حکومت عدل، که اساس و پایه و مایۀ دین است، بوجود آورند.
از این رو در کتبی که تألیف میشد، از اهداف دین و بعثت مرسلین بحثی نمیشد. از عدالت، حریت، سلطۀ خلق بر سرنوشت خویش، حکومت مردم بر مردم، محاسن و محامد صفات، ذمائم و مساوی خصال و اعمال، بذل مساعی در تأمین مصالح فرد و جامعه، ایجاد کار و کوشش صحیح و توسعۀ علم و صنعت، و به طور کلی جلب منافع و خیرات، و دفع شرور و سیئات، در سایۀ اتحاد راستین و هماهنگی و حسن نیت و تعاون و تشاور، کتباً و قولاً و عملاً، سخنی به میان نمیآمد. بلکه بیشتر به تکثیر فروع پرداختند که نوعاً بیپایه و بلافائده بود و مورد نظر شارع هم نبود و نیز به طرح مسائلی اهتمام نمودند که در انسان سازی و تأمین حقوق نوع و ایجاد وسائل اعتلاء و ارتقاء مادی و معنوی مدخلیتی نداشت و نتیجۀ مستقیم آن ایجاد اختلاف بین امت و بین اصناف و طبقات، و دامن زدن به نیران اختلاف بود. بدین سان امت واحده را با مشغول ساختن به مسائل بیهوده و یا فاقد ثمرۀ مطلوب، متلاشی ساختند، و چون دلیلی از کتاب و سنت بر کثیری از فروع مفروضۀ ایشان وجود نداشت، به حجیت «قیاس و مصالح مرسله و استحسان» متوسل شده، آراء و اهواء اشخاص را به جای احکام خدا پذیرفتند و مذاهب مختلفۀ متخالفه را در احکام بوجود آوردند و وحدت کلمۀ مسلمین را به تفرقه، و محبت، و وداد را به احقاد و عناد، و سلم و سلام را به حرب و خصام، وانسجام را به انشعاب مبدل ساختند، و حال آنکه خدای متعال خلاف این را امر فرموده: «از مشرکان نباشید، آنانی که دینشان را از هم پاشیدند و دسته دسته شدند، هر گروهی به آنچه دارد شادمان است»(روم 32).
همین روشی را که در فروع اتخاذ کردند، در مسائل اصولی نیز پذیرا شدند و در کثیری از اعتقادات، اختلافات گوناگون پدید آوردند. فرق کثیره ایجاد شدند و به میدان مبارزه و منازعه و تکذیب و تکفیر یکدیگر شتافتند. با اینکه اوضاع جهان در همۀ زمینهها تغییر کرده و بشر در تمام شؤون خود تجدید نظر مینماید، مسلمین در این راه گامی برنداشته واقدامی به عمل نیاورده و کماکان بر سر مسائل بیپایه و اساس در برابر هم صف آرایی کردهاند.
ابن ابی الحدید در مجلد سوم شرح نهج البلاغه، به نقل از کتاب «احداث» ابی الحسن ابی سیف مدائنی، شرح مبسوطی از جنایات معاویه آورده که بسیار خواندنی است.
مقالات دکتر سید علی اصغر غروی با امضاء ایشان منتشر میشود و مقالات با امضاء ارباب حکمت قلم ایشان نیست.