دغدغۀ اتحاد
حکیم علامه آیة الله غروی یکی از مهمترین دغدغههایش نزدیک کردن مبانی اعتقادی فرق مختلف مسلمانها به یکدیگر بود. او در بیشتر مباحث قرآنی خود و در غالب مقدمهها یا مؤخرههایی که بر آثار خود نگاشته، حسب مورد و تناسب موضوع، ورود به معنی کرده است، و وحدت مسلمانها را یکی از عالیترین اهداف منشود و مقاصد مطلوب خود اعلام نموده و به تأکید و صراحت بارها این خواست الهی خود را به کلمات گونهگون و در مفاهیم متعدده بیان داشته است. متن زیر، بحث پایانی کتاب فلسفه حج است که نگارش آن از سالهای میانی دهه چهل آغاز و در سال 1350 به طبع رسید. عنوان این بحث «ختام» میباشد.
اکثر مسلمین امروز به پیروی از غربیین از دین حق اعراض کرده اخلاق انسانی، عدالت اجتماعی، عواطف بشری، صفاء نفس، نیت پاک، نوع دوستی، امانت و عفت، الفت و محبت، عفو و اغماض، یگانگی و همبستگی، تعاون بر نیکی، هماهنگی در امور عام المنفعه، استقامت، مبارزه با بیداد و ستم و بالجمله، عموم صفات برجسته را به یک سو نهاده و خط ابطال روی آنها کشیدهاند و در مقابل، انواع رذائل و قبائح را با آغوش باز پزیرفتهاند، ربا خواری، میگساری، قِمار، بیعفتی، بیانصافی، احتکار و انحصار، کم و گران فروشی، خونریزی، ظلم و آزار، کینه و حسد، تهمت و غیبت، شهادت و حکم ناحق، رشوه و ارتشاء، بدخواهی و بدبینی، کبر و عجب، بخل و ماده پرستی، جاه طلبی، ریاکاری و خود نمایی، نشر بدعت و ضلالت، امر به منکر و نهی از معروف، مخالفت با حق و حقیقت، اعانت بر گناه و عدوان، و، و، را به مثابه جان با خون خود آمیختهاند، آیا کدام یک از اوامر قرآن، میان مسلمین، چنانکه شارع دین آورده است رسمیت دارد؟! آیا چه حرامی متروک و غدقن است؟! آیا دینی که مسلمانهای جغرافیایی ادعاء میکنند، جلو کدام یک از بدیها را گرفته و چه واجبی را رسمی ساخته است؟! آیا جز نام از اسلام چیزی باقی مانده؟! آیا چه فَرقی بین وجود و عدم وجود این دینِ ادعائی هست؟!آیا چه کسی به واسطه التزام به حکم دین از همۀ منکرات اجتناب و به دستورات عملی دین بی کم و کاست گراییده و رفتار میکند؟! (اگر باشد بسیار نادر است) مگر منظور از دین جز عمل به آن، چیز دیگری است؟! مسلمین به تبعیت غرب، به خودخواهی و هوا پرستی و سود جویی سرگرم و مشغول و از خدا پرستی و صلاح و اصلاح به کلی غافل گردیدهاند، خود و نسل آتی را به آتش میکشند و تمام اسباب و موجبات بدبختی مادی و معنوی خود و آیندگان را فراهم میسازند و بالمره گوش به ندای حق نمیدهند، ملتی شدهاند سرگردان، بیهدف، بیپناه، مقهور و بیچاره، فقیر و رنجور، جاهل و مغرور و مظلوم، و در عین حال ظالم و تبهکار، با تمام قوی با مصلحین واقعی و دوستان خیر اندیش و دانشمندان مخالفت میورزند، بدعتها را به جای سنتها، معاصی را به جای طاعات گرفتهاند، در حالی که اکثر قریب به همۀ دستورات دین را به زوایۀ فراموشی یا تعطیل سپردهاند خود را دیندار و عاقل میپندارند و نمیاندیشند که چه دینی در بین ایشان رسمی و عملی است؟ آیا اسلام است؟ معاذالله، هرگز ملتی که ساخته اسلام باشد خار و ذلیل نیست، مخذول و سرکوب نیست، بدکاره و سیه روزگار نیست، بلکه عزیزترین، کاملترین، نیرومندترین، پیشرفته ترین ملل میباشد.
ملت پریشان و پراکنده، ملتی که میان دوست و دشمن، عالم و جاهل، ظالم و عادل، خیرخواه و بداندیش، مصلح و مفسد، و میان خیر و شر و نفع و ضرر، فرق نمینهد بلکه سم را به جای شهد و درد را به جای درمان میگیرد، ملتی که پی در پی در همۀ مسائل و موضوعات از شیاطین انسی گول میخورد، ملتی که علل نگونساری و شوربختی و انحطاط خود را درک نمیکند تا از طریق رفع علت، معلول را از میان ببرد و مدام در نیران محنت و رنج بیهوده میگدازد و باز هم به خود نمیآید و کما فی السابق برای این آتشکده به دست خود هیزم گرد میآورد و پی نمیبرد که این همه گرفتاریهای بیحد و حصر، ثمره نهالی است که خود کشته و او را با کوشش بسیار آبیاری و نگهداری نموده و هنوز هم همان روش را ادامه میدهد و اندکی از آن نمیکاهد بلکه، روز به روز بر آن میافزاید، چه امیدی به ارتقاء و اعتلاء او باقی مانده است.
جز آنکه در روش خود تجدید نظر نماید و نقاط ضعف خود را که از حساب بیرون است اصلاح کند.
مردمی که به آخرت معتقد نیستند، لااقل برای دنیای خود میکوشند:
ان لم یکن لکم دینٌ فکونوا احراراً فی دنیاکم
شما که به آخرت ایمان دارید پس دانش و بینش و جنبش و کوشش و جوشش را پیشه سازید، دین خواستهای دنیا و آخرتتان را تأمین میکند، پس با عزم راسخ هر خوی و عملی که مغایر اسلام است بدور افکنید، و سرتاسر برنامههای اسلام را با شجاعت و شهامت اجراء کنید و به خدای بزرگ توکل و اعتماد کرده، گامهای بلند و برجسته به پیش بردارید تا بیاری وی، کشتی ملت را که مشرف به غرق است به ساحل رسانیده و شالوده زندگی صحیح نونهالان و نسل آینده را بریزید تا گوی سعادت را برای همیشه از میدان ببرید و مستوجب طعن و لعن مخلوق و خالق نگردید بلکه مستحق مدح و ثناء بشر و مغفرت و رضوان خدای متعال بشوید.
در پایان اخطار میکنم: من بنده به نوبه خود سی سال و اندی، رنجها بردم و خون دلها خوردم، زحمتها کشیدم و از نصوص کتاب مجید و احادیث متواتره و مستفیضه و صحاح و حسان که از مخازن علم و معادن حکمت رسول الله و اهل بیت اطهارش صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین صادر شده و از براهین عقلی تجاوز نکردم.
سعی کردم دین اسلام و مذهب تشیع را چنانکه کتاب و سنت شرح دادهاند، چنانکه پیامبر اکرم و ائمه هدی «ص» بیان فرمودهاند، به مردم برسانم، و جمال زیبای آن را که آلوده و زنگاری شده و بسیاری از حقایق آن واژگون یا تحریف یا در پس پرده خفاء مستور گشته است با ادله قاطعه و بینات ساطعه روشن و آشکار سازم، تألیفات مطبوعه و مخطوطه حقیر، و بیاناتم در این سنین متطاوله، اقوی شاهد بر صحت این دعوی است، اکثر اوقات خود را در پیشرفت این مقصد عظیم و هدف خطیر صرف نمودهام، حالی که از مردم توقع جواب سلامی هم نداشتهام. فقط مترصد بودهام که ملت بیدار شوند، به خود آیند، به حقیقت تشیع که اسلام کامل و بیخدشه است واقف گردند و بدعتها و اوهام را بریزند و با آن مبارزه کنند و دین را از کتاب خدا و سخنان رسول الله و امامان صلی الله علیهم و از سیره ایشان اخذ نمایند و معارف و علوم دینی را از دانشمندان که عمر خود را در این راه صرف کردهاند فراگیرند، عالم و عامی را امتیاز دهند، و در شناخت مطالب عمیق شده، به داوری قرآن و کلمات پیشوایان دین و عقل سلیم، تن دردهند و به حکم: قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا (سبأ 46)
در امور دینی و دنیوی به فکر بپردازند، و زیر و روی هر مطلبی را دقیقاً وارسی و تحقیق نمایند، دریابند که جوانانمان فوج فوج از دین خارج میشوند (زیرا دینی باقی نمانده است که نورش همه جا را روشن و میوهاش مردم را شرین کام سازد) به اشتباهات و خطاها پیبرده، رسم و راه غلط را تغییر دهند، متحد و هم آهنگ شوند و اسلام از دست رفته را احیاء و احکامش را اجراء نمایند. صراط مستقیم را نیک بشناسند و پیروی آن را شیوه خود قرار دهند و مستقیماً همت بر نشر و ترویج آن بگمارند، و در این باره از بذل مال و وقت و سایر نیروها مضایقه نکنند، تا در اثر مجاهده و مبارزه روزی فرا رسد که ملت از ذلت و نکبت و جهالت برهند. ولی بر عکس، نه تنها همفکری و همکاری نکردند، که سیل تکفیر و تفسیق و فحش و استهزاء و تهمت و افتراء را به سویم روانه کردند. نه در سخنانم اندیشیدند و نه در نوشتهها و کتابهایم تأمل نمودند! یا تأمل کرده و با این حال به معارضه برخاستهاند!!! پاداش قال الله، قال الرسول، قال امیرالمؤمنین، قال السجاد، قال الباقر، قال الصادق، قال الرضا، قال الهادی «علیهم الصلوة و السلام» را جز طعن و لعن و توهین از اکثر و سکوت و مداهنه و محافظه از بقیه، چیزی از جامعه دریافت نکردم. (زبان حال من همچون زبان گویای نظامی گنجوی است در ابیات زیر)
نخسبم شب که گنجی بر نسنجــم دری بــی ففــل دارد کـان گنجم
نگهدارم در این طوفـان بــــادی چراغی را به چندین اوستــادی
زهر کشور که برخیزد چراغـی دهندش روغنی از هر دمــاغی
گر اینجا عنبرین شمعی دهد نور ز بــاد سردش افـشاننــد کافــور
ز شِکــر زَهر میبــاید خریــدن پـس از هر نکته دشنامی شنیدن
من از دامن چو دریا ریخــته دُرّ گــریبـانم ز سنگ طعنــهها پــر
دهــان خــلق شیــرین از زبـانم چــو زهر قــاتل از تلخی دهانم
با این همه حتی المقدور از پای ننشستم و زبان و قلم را بکار گرفتم و کوشش را ادامه دادم، به این امید که خدای رؤف وسائل بیداری این ملت ستمدیده را فراهم سازد و اسباب سعادت و رفاهش را میسر گرداند:
اِنّما اشکو بثّی و حزنی الی الله، علیه توکّلتُ و الیهِ اُنیب.
در این عصر که دستورات دین یکی پس از دیگری از میان رفت و کفر و فسق و ظلم و شقاوت جای آنها را گرفت و به دنبال آن فقر و ذلت و پریشانی و هزارها مفسده مادی ملت را احاطه نمود، علماء، رؤساء، فرهنگیان، تجار، کسبه، اصناف، زن و مرد، چه فکری برای نسل آینده کردهاید؟ شما خود را مسؤول نمیدانید؟ وظیفهیی ندارید؟!
مردمی که به جای اتحاد و تشریک مساعی در اعلاء حق و ابطال باطل و نشر عدل کارشکنی میکنند، تهمت زدن را شیوۀ خود قرار دادهاند، خدا داناست که چه پاسخی برای محکمه عدل الهی دارند.
مسلمین که همیشه به ویژه امروز به تجمع و همبستگی و همفکری و تعاون نهایت احتیاج را دارند، چرا با نماز جمعه که از ارکان بزرگ دین است مخالفت میورزند مگر این نماز چه زیانی برای دین و دنیای مردم دارد؟ چرا با بدعتها مبارزه نمیکنند؟ هرگاه این کوششی که برای تعطیل نماز جمعه بکار میرود برای از بین بردن هر منکری بکار میرفت آن منکر ریشه کن میشد، یا خفیف یا ضعیف میگشت، آیا اینها همه مایه نهایت حیرت و شگفتی نیست؟ من از این سخن جز عز و علاء مسلمین و بالاخص شیعه و روحانیت در سایه اجراء احکام و بسط و انتشار علوم و معارف اسلام، و تنبیه غافلان نظری ندارم و خدای را شاهد میگیرم و کفی بالله شهیدا. در خاتمه برای آگاهی نسلهای آتی که من در طریق ارشاد با چه مشکلاتی از جمیع جهات، مواجه، و در چه وضعی بسر میبردهام فقط به ذکر زمان و مکان تألیف اکتفاء میکنم.
ایران / اصفهان 28/1/50 شمسی محمد الجواد الموسوی الغروی.