قرآن میگوید انسانهای مؤمنی که میخواهیم دارای اخلاق انسانی، اجتماعی باشند و نمایشگر و تجلیگاه صفات جمال حق تعالی گردند، در یک کانون تربیت یابند و آن خانواده است. بناءبراین قرآن، هم به خانواده بسیار اهمیت میدهد، و هم به چگونگی تشکیل آن توسط ایمان آورداندگان. چطور این خانواده تشکیل گردد و ازدواجها از کجا شروع شود! اگر ما الآن به جامعۀ خودمان نگاه کنیم، یا به جامعه زمان پیامبر اسلام، که آغاز وحی است، میتوانیم مجموعاً چهاردسته از خانوادهها را داشته باشیم.
دستۀ اول خانوادههایی هستند که در مواجهۀ با مسألۀ دعوت، جوانها و فرزندان ایمان میآورند، ولی والدین ایمان نمیآورند. قرآن به فرزندان میگوید چطور باید با والدین خود رفتار کنند. پس خانواده را اهمیت میدهد. یعنی این تشکل کوچک آن قدر برای قرآن مهم است که حتی اگر دو عنصر، با دو ایمان، در این خانه باهم جمع شدند، خداوند اجازۀ از هم پاشیدنش را نمیدهد. میگوید با پدر و مادرانی که ایمان نیاوردهاند اینگونه رفتار کن؛ «وَ إن جاهَداکَ الا ان تُشرکَ بی ما لَیس لَکَ به علم، فَلاتُطعهما و صاحِبهما فی الدنیا مَعروفاً.»
دستۀ دوم خانوادههایی هستند که شاید امروز بیش از هر روز دیگر با آنها مواجه هستیم. پدر و مادر اهل ایمانند، ولی فرزندان به ایمان پشت میکنند. قرآن پدر و مادر را بیش از فرزندان مسؤول میداند. یعنی اخطار میکند که برگردید و ببینید در روشهای تربیتی خود چه نقصانهایی داشتهاید و چه جاهایی کوتاهی کردهاید، و چه جاهایی بیمورد سخت گرفتهاید!
دستۀ سوم خانوادههایی هستند که پدر و مادر به جهت توافق در اخلاق و برگزیدن یک راه ایمانی مشترک و متحد، موفق شدهاند فرزندان خوبی را تربیت کنند. و این چیزی است که من با نهایت جسارت خدمتتان عرض میکنم که جوامع اسلامی حداقل 999 در1000 فاقد آن هستند! به ندرت ازدواجی بر اساس توافق اخلاقی و ایمانی و اعتقادی و به این نیت که فرزندان صالح و نسلهای بعد را تربیت کنند، صورت میگیرد.
دستۀ چهارم خانوادههایی هستند که قرآن میخواهد تشکیل دهد.
قرآن میگوید انسانهای مؤمنی که میخواهیم دارای اخلاق انسانی، اجتماعی باشند و نمایشگر و تجلیگاه صفات جمال حق تعالی گردند، در یک کانون تربیت یابند و آن خانواده است. بناءبراین قرآن، هم به خانواده بسیار اهمیت میدهد، و هم به چگونگی تشکیل آن توسط ایمان آورداندگان. چطور این خانواده تشکیل گردد و ازدواجها از کجا شروع شود! اگر ما الآن به جامعۀ خودمان نگاه کنیم، یا به جامعه زمان پیامبر اسلام، که آغاز وحی است، میتوانیم مجموعاً چهاردسته از خانوادهها را داشته باشیم.
دستۀ اول خانوادههایی هستند که در مواجهۀ با مسألۀ دعوت، جوانها و فرزندان ایمان میآورند، ولی والدین ایمان نمیآورند. قرآن به فرزندان میگوید چطور باید با والدین خود رفتار کنند. پس خانواده را اهمیت میدهد. یعنی این تشکل کوچک آن قدر برای قرآن مهم است که حتی اگر دو عنصر، با دو ایمان، در این خانه باهم جمع شدند، خداوند اجازۀ از هم پاشیدنش را نمیدهد. میگوید با پدر و مادرانی که ایمان نیاوردهاند اینگونه رفتار کن؛ «وَ إن جاهَداکَ الا ان تُشرکَ بی ما لَیس لَکَ به علم، فَلاتُطعهما و صاحِبهما فی الدنیا مَعروفاً.»
دستۀ دوم خانوادههایی هستند که شاید امروز بیش از هر روز دیگر با آنها مواجه هستیم. پدر و مادر اهل ایمانند، ولی فرزندان به ایمان پشت میکنند. قرآن پدر و مادر را بیش از فرزندان مسؤول میداند. یعنی اخطار میکند که برگردید و ببینید در روشهای تربیتی خود چه نقصانهایی داشتهاید و چه جاهایی کوتاهی کردهاید، و چه جاهایی بیمورد سخت گرفتهاید!
دستۀ سوم خانوادههایی هستند که پدر و مادر به جهت توافق در اخلاق و برگزیدن یک راه ایمانی مشترک و متحد، موفق شدهاند فرزندان خوبی را تربیت کنند. و این چیزی است که من با نهایت جسارت خدمتتان عرض میکنم که جوامع اسلامی حداقل 999 در1000 فاقد آن هستند! به ندرت ازدواجی بر اساس توافق اخلاقی و ایمانی و اعتقادی و به این نیت که فرزندان صالح و نسلهای بعد را تربیت کنند، صورت میگیرد.
دستۀ چهارم خانوادههایی هستند که قرآن میخواهد تشکیل دهد.