|
||
فهرست عناوین
آنان كه راهي ديگر گشودند (عبدالعلی بازرگان)در طول تاریخ علیرغم تلاشهای عالمان دینی برای روشنگری تفکر و اعتقادات مردم، در برهههایی این کوششها کاملاً به نتیجه مقصود نمیرسید. حکیم غروی نیز از جمله عالمانی بود که با وجود تلاشهای فراوان در آگاهی بخشی مردم قدرش ناشناخته ماند، با آنکه کارنامهاش در علم و فلسفه و عرفان و حکمت درخشان بود. در این مقاله به توضیحی مختصر راجع به تعدادی از حکماء و شرایطی که پیش رو داشتند پرداخته و همچنین دلائل عدم دستیابی حکیم غروی از رسیدن به آنچه در نظر ایشان هدف عالی و مقصد متعالی بود بیان میشود. و در پایان مشخص میگردد که آمادگی شرایط اجتماعی و اقبال مردم در کشیده شدن آنان به عرصه روشنگری دینی از اهمیت بسزایی برخوردار است.
علامه طباطبایى پاى تفسير قرآن را به حوزههاى علميه گشود! و در مراكز اسلام شناسى متن اصلى اسلام را كه ساليانى دراز مغفول واقع شده بود، با اين مدعا مطرح كرد: علوم حوزوى به گونهیى تنظيم شدهاند كه به هيچ وجه به قرآن احتياج ندارند، به طورى كه شخص متعلم مىتواند تمام اين علوم را از صرف، نحو، بيان، لغت، حديث، رجال، درايه، فقه و اصول فراگرفته به آخر برسد و آنگاه متخصص در آنها بشود و ماهر شده در آنها اجتهاد كند ولى اساساً قرآن نخواند و جلدش را هم دست نزند! در حقيقت براى قرآن چيزى جز تلاوت كردنش براى كسب ثواب و يا بازوبندى فرزندان كه از حوادث روزگار حفظشان كند چيزى نمانده، اگر اهل عبرتى، عبرت بگير![1] مرحوم طباطبایى علاوه بر تفسير قرآن، به فلسفه نيز نگاهى نافذ داشت و كتاب «فلسفه و روش نوين رئاليسم» او تحولى در ديدگاه طلبهها ايجاد كرد و خاطرۀ ملاصدرا، ملاهادى سبزوارى و ميرداماد را در حوزهها زنده كرد. با دانشگاهيان و عالمان غير روحانى نيز، همچون مرحوم دكتر سحابى، حشر و نشر و بحث و فحصى داشت و از دانش و تجربيات آنان بهره مىگرفت. اين دو بال قرآن و فلسفه او را به افقى از آشنایىها بالا برد كه آوازهاش انديشمندانى از اروپا همچون هانرى كربن را به حريم معارف تشيع كشاند. مطهرى محصولى ممتاز از مجاهدتهاى طباطبایى بود كه در زمينههاى فلسفه، قرآن و ادبيات آثارى ارزشمند باقى گذاشت. هر چند در اين زمينهها از استاد بالاتر نرفت، اما در عوض دو دريچه تازه به خارج حوزه گشود كه براى طباطبایى چندان باز نبود؛ يكى رفتن به ميان تودههاى غير مقلد شهرنشين، از طريق نفوذ در نشريات غير دينى و نوشتن مقالاتى براى مجلۀ «زن روز» (دورانِ پهلوى!) در موضوعات: «حقوق زن» و «خدمات متقابل اسلام و ايران» كه هر دو بحث زنده روز بود. ديگر، استادى دانشگاه تهران و رفتن به ميان دانشجويان (به جاى طلبهها) و حضور در محافل انجمنهاى اسلامى دانشجويان، مهندسين، پزشكان و ايراد سخنرانى در پاسخگویى به سئوالات طبقۀ تحصيلكرده. مطهرى هر چند اهل سياست و مبارزه سياسى نبود، اما نزديكترين روابط را با مبارزان ملى مذهبى مثل رهبران نهضت آزادى داشت و روزگارى قبل از وسوسۀ خناسان، با دكتر شريعتى نيز بسيار صميمى بود. استاد محمد تقى شريعتى از ديگر رهروان اين طريق بود؛ او نيز آموزشهاى حوزه را گذرانده بود، اما به جاى ماندن در منبر و محراب، به آموزش و تعليم و تربيت نسل جوان پرداخت و در روزگارى كه حزب توده دام «ماركسيسم لنينيسم» را براى صيد جوانان گسترده بود، «كانون نشر حقايق اسلامى» را در مشهد تأسيس كرد. استاد يك عمر در اين راه پر بركت خدمت كرد و صدها شاگرد تربيت كرد تا جایي كه ساليانى دراز سربازان سپاه آگاهى بخش او سنگرهاى عقيدتى انجمنهاى اسلامى بسيارى از دانشگاهها را اشغال كرده بودند! چه شاهدى زندهتر براى اثبات مؤثر بودن مجاهدتهايش، از تربيت فرزند خلفى همچون على شريعتى كه كار پدر را به كمال رساند! استاد شريعتى اهل فلسفه نبود، اما «تفسير نوين» را نوشت و از علوم جديد تا حدودى از طريق ارتباطاتش با اساتيد و محافل دانشگاهى آگاه گرديد. در سياست نيز گامهاى مؤثرى برداشت؛ از عضويت در «نهضت مقاومت ملى» پس از كودتاى آمريكایى شاه، تا زندان قزل قلعه و سلول انفرادى! طالقانى نيز كه پس از رحلتش «معلم قرآن» نام گرفت، پيامش «شهادت و شورا» بود و بر عدالت و آزادى پاى مىفشرد. او گرچه در لباس روحانيت بود، اما با اين سلك سالها بود سلوك چندانى نداشت و از جريان حوزه، يكسره به جريان اسلام دانشگاهى پيوسته بود و آگاهى و آزادى را پاس مىداشت. طالقانى همچون محمد تقی شريعتى به كار آموزش پرداخت و «مسجد هدايت» را در كانون تهران مدرن آن روز، يعنى خيابان استانبول در جنب سينمایى تأسيس كرد! و به كار تربيت دانشجويانى دردمند مثل شهيد چمرانها ورجائىها و ديگر شهيدان زنده پرداخت و قرآن را به صحنۀ زندگى و عمل اجتماعى كشاند. طالقانى گرچه توفيق تمام كردن تفسيرش را نيافت، اما نگاه علمىاش به آيات، در هيچكدام از تفاسير پيشين سابقه نداشت. حيف كه سبكى سنگين در نگارش داشت و خوانندۀ غير آشنا را خسته مىكرد. اگر ذوق و هنر دكتر شريعتى در قلمش بود، جایى براى مفسرين ديگر باقى نمىگذاشت! اما مرحوم محمد جواد غروى عالمى ديگر از اين تبار، كه قدرش ناشناخته ماند و گوهر وجودش، با آنكه در معدل و مجموع چيزى از پيشگامان ذكر شده كم نداشت، آن چنان كه شايسته بود ندرخشيد. نگاهى گذرا به احوال و آثار اين بزرگوار صدق اين ادعا را ثابت مىكند. در تحصيلات متعارف حوزوى و دروس قديمه، به اصطلاح پنبه فقه و اصول، و هر آنچه را قابل فراگيرى در آن محيط بود، با زيركى زد و با هوشى خداداد در ۲۲ سالگى از چندين مرجع اجازه اجتهاد گرفت و با حافظهیى غريب در ۲۵ سالگى ۴۰ هزار حديث و روايت را از بر نمود! در فلسفه و عرفان آثار ابن عربى، ملا صدرا، حكيم سبزوارى و مشاهير اين رشته را به خوبى فراگرفت. در ادبيات، علاوه بر تسلط بر قصائد و ديوان شعراء عرب، آثار ادبى حكيمان پارسى همچون مولوى، سعدى، حافظ و سنائى را حفظ نمود و در اين فن به فرازى رسيد كه به ندرت فقيهى رسيده است. در مبارزه با خرافات و پاكسازى اسلام از انديشههاى مخالف با قرآن و سنت قطعيه، اقامۀ نماز جمعه در روزگار تعطيل و تهديد، آموزش معارف اصيل قرآنى و... در برابر سيل تكفير و تفسيق و فحش و فرياد و توهين و تهديد، مردانه ايستاد و همچون صالحان صبر قرآنى كرد. با اين همه و غير از اين، چه شد كه درخشش شايستۀ خويش نيافت و به رغم نبوغ و نوآورىهاى فقهى و تقوی و طهارت نفسانى، مردم از خرمن وجودش خوشۀ چندانى نچيدند؟! خودش مىنويسد: با نهايت تأسف اعلام مىدارم كه عمر من در شهر اصفهان گذشت بىآنكه بتوانم به هدف منشود و مقصود نائل آيم و بىآنكه اهل علم و دانش و تحقيق از زحمات من بهرهیى گرفته باشند... افسوس كه در اين زمينه، همفكر و معاضد انگشت شمار بوده و به اين سبب در اين هدف عالى و مقصد متعالى، به نتيجۀ مطلوب نائل نگشتهايم و اميدواريم تأليفات و تصنيفاتى كه عمرى براى تحصيل و تدوين آنها بكار رفته، در آينده سودمند افتد و امت اسلام از آنها بهره مند گردد..[2] به راستى چرا اين توفيق رفيق نگرديد و رهروانى كه انتظار مىرفت، راه او را در پيش نگرفتند؟! به نظر مىرسد «قابليت»هاى شخصى كه يك طرف قضيه است، تا با «فاعليت» الهى كه در ظرف ضرورتها و زمينههاى زمانى و مكانى ظهور مىكند هماهنگ نگردد، يعنى تا شرايط و امكانات محيطى مساعد نباشد، انتظار ايدهآل حاصل نمىگردد. چنين است تفاوت نقش و عملكرد بزرگانى كه يادشان مطرح شد. پيامبران نيز با آن كه همگى هدفى واحد در يكتاپرستى داشتند، هر كدام نقشى متفاوت ايفاء نمودند؛ لوط با فساد جنسى مبارزه مىكرد، شُعَيب با فساد اقتصادى، موسى با فساد فرعونى، عيسى با فساد فريسيان و فريبكاران دينى و محمد (على نبـيّنا و عليهم السلام) با فساد اخلاقى دوران جاهليت. امامان شيعه عليهم السلام نيز در عين وحدت در هدف و برنامه، هر كدام نقشى متفاوت ايفاء كردند؛ على با معاويه جنگيد، امام حسن صلح كرد، امام حسين قيام كرد، امام سجاد در روزگار سركوب و سكوت، «صحيفه» را سامان داد و از دعاء پيكى براى پيكار ساخت. وقتى تهاجم فرهنگى از يونان در غرب آغاز شد و زمينۀ فعاليتهاى علمى فراهم گرديد، امامان باقر و صادق در صحنۀ علوم درخشيدند. امام موسى چراغ مبارزه با باطل را با زندانش روشن نگه داشت و امام رضا با قبول موّقت وليعهديش حكومت را افشاء كرد و الى آخر ... . جايگاه امام حسين در دل و داورى غالب شيعيان، با عواطف و احساساتى كه قرنها تحريك و تربيت شده، به مراتب بالاتر از برادر بزرگوارش مىباشد! خود امام حسين ايشان را عالمترين فرد زمانه مىشناخت و بر امامتش گردن نهاده بود! زاويۀ ديد و معيار داورى ما تابع موقعيتهاى زمانى و مكانى ما است، چه بسا در ارزيابىها و اظهار نظرها اشتباه مىكنيم و ذوقيات خود را ملاك قرار مىدهيم. به نظر مىرسد مقتضيات و ممكنات روزگار به دلائل زير در مورد مرحوم غروى نيز هماهنگ نگرديد: ۱- ايشان گرچه از حوزه و هم كسوتان فاصله گرفته و راهى مستقل در پيش گرفته بود، با اين حال، زمانه موقعيتى فراهم نياورد تا حشر و نشرى جدى و مداوم، آنچنان كه مطهرى و شريعتى و طالقانى با طبقه روشنفكر دانشگاهى داشتند، پيدا كند. اصفهان هرگز امكانات تهران را نداشت و محيط بسته مذهبى آن محدوديتهایى بسيار فراهم مىكرد. البته با توطئه استعمارى «تغيير خط» مخالفت جدى كرده بود، اما در بعد مبارزات اجتماعى، شرايطى مهيا نشد تا عملاً در صحنۀ سياسى وارد شود. طباطبایى و مطهرى نيز مصلحت نديدند مثل طالقانى و استاد شريعتى شمشير را از رو ببندند! لذا آنچنان كه بايد مورد استقبال جوانان قرار نگرفتند، چرا كه فعاليتهاى فرهنگى چيزى نبود كه نسل ناراضى روزگار قبل از انقلاب را راضى كند. نمونۀ بارزش استاد محمدتقى جعفرى كه در هوش و حافظه از نوادر بود و خواندن كتابهايش عمرى فرصت مىخواست! با اين حال به دليل دورى از سياست و دردهاى واقعى مردم، با زبان زمانه، غريبه ماند و در حلقهیى محدود، شاگردانى مخصوص تربيت كرد. ۲- مرحوم غروى در قرآن شناسى دقت نظر و موشكافى كم نظيرى داشت، تفسيرى از ايشان نديدهام، اما كتاب «آدم از نظر قرآن» آشنایى عميقش را با اين كتاب نشان مىدهد. اين هم از محروميتهاى نسل ما است كه به دليل مهجور بودن قرآن، به چنين كتاب ارزندهیى اقبال نكردهايم. برخى از مباحث اين كتاب نه كم سابقه، كه بىسابقهاند! ۳- در بُعد علوم غير حوزوى، گرچه بسيار هوشمند بود، اما باز هم در موقعيتى قرار نگرفت تا در بحر علوم جديد نيز سبّاحى كند. چه بسا اگر توفيق رفيق شده بود، با زمينۀ گستردهیى كه در معارف دينى داشت، دانش را بيشتر در خدمت خداپرستى قرار مىداد. اى كاش نيمى از عمرى را كه در مباحث قديمى فقه و اصول سپرى كرده بود، صرف آموختن علوم دقيقه مىكرد، در اين صورت شهد شيرين افكارش كامهاى تشنه بيشترى را سيراب مىكرد. اين دريغى است كه سيد جمال الدين هم به گونهیى ديگر خورده بود؛ «اى كاش عمرى را كه براى اصلاح سران ممالك اسلامى تلف كردم، به بيدارى ملتها مىپرداختم!». همۀ اينها، اگرها و مگرهایى است كه ما مىكنيم، ولى مصلحت و مشيّت الهى فوق انتظارات و اميدهاى ما است. ارزش بندگان نزد «بارى»، نه به ميزان معروفيت و مطرح شدن آنها در زبان و زمان و ظاهر روزگار است، آنچه مىماند «تقوایى» است كه روى به سمت «ذوالجلال و الاكرام»[3] داشته باشد. آنچه شريعتى را شريعتى كرد، علاوه بر هنر قلم و كلام در بيان آنچه در سينه داشت، آمادگى شرايط اجتماعى و اقبال روزگار بود، گويا محيط و ميدان اصفهان براى چوگان فكر مرحوم غروى بسيار كوچك بود. دانش گسترده و داروى دردهایى بسيار، براى بيمارانى كه با مرگ روحى دست اندر گريبانند، در اختيار داشت. دريغ از درختى كه ميوههايش ريخت و مصرف كنندۀ چندانى از اين همه محصول متنعم نشد! خدايش رحمت كند و با اولياء بزرگوارش محشور نمايد! تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ آنها هدفدار مردانى بودند كه صحنۀ حيات را خالى كردند دستاورد آنان از آن خودشان و دستاورد شما متعلق به خودتان است شما از اعمال آنها بازخواست نمىشويد (پاسخگوى اعمال خودتان هستيد) (بقره 134) |
||
© 2014 , همه حقوق محفوظ می باشد
|