آیت الله غروی در سال 1283 هجری شمسی، یعنی متجاوز از یکصد سال قبل، در یکی از روستاهای اصفهان به دنیا آمد. از پنج سالگی شروع به تحصیل کرد، و در دوازده سالگی به تحصیل علوم حوزوی زمان، یعنی مطول، شرح لمعه و مُغنی، نزد شیخ محمد یزدی، مشغول شد. «مکاسب» شیخ انصاری را نزد سید محمد نجف آبادی خواند. مدتی نزد حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس و بنیانگذار حوزۀ علمیه قم، درس خواند. «منظومۀ حکمت» ملا هادی سبزواری، «شرح فصوص» ابن عربی و «اسفار» ملاصدرا را نزد شیخ محمد خراسانی فرا گرفت. در بیست و دو سالگی به درجۀ اجتهاد نائل آمد. در بیست و پنج سالگی حافظ کل قرآن و نهج البلاغه و احادیث عدیده بود. از محضر حاج آقا رحیم ارباب، از دانشمندان برجسته و روشنفکر و درخشان معاصر، فیض زیادی بردند.
آقای غروی مدت نود سال از عمر پر برکت خویش را در تحصیل و تدریس و تصنیف و تألیف و تحقیق گذراندند، و محصول این فعالیتهای شبانهروزی، آثاری گرانبها است که بنده نام تعدادی از آنها را به عنوان مثال ذکر میکنم: مبانی حقوق در اسلام، قربانی در منی، مغرب و هلال، فقه استدلالی، عدم حجیت ظن، حاشیه بر رسالۀ توضیح المسائل آیت الله بروجردی. نماز جمعه یا قیام توحیدی، خورشید معرفت (سه جلد)، آدم از نظر قرآن (سه جلد) و فلسفۀ حج.
آیت الله غروی بلا شک از دانشمندان، محققان، فقهاء بزرگ، و مجتهد و مرجع تقلید بود، اما شهرت عام نداشت! حتی افراد خاص هم، آن طور که باید، او را نمیشناختند! دلیلش چیست؟! شما میدانید که امروز، رسانههای گروهی، نقش عمدهیی در ساخت افکار و اعتقادات جامعه، و همچنین معرفی و شناساندن شخصیتهای علمی و دینی و سیاسی بعهده دارند، و میتوانند از کاهی کوهی بسازند، و هرگاه، با قصد و غرض خاصی، قرار باشد شخصیتی را از صحنه خارج کنند، به این کار هم قادرند! یعنی اذهان را پاک کنند و در فراموشی و نسیان قرار دهند. آیت الله غروی از آن دسته علمائی بود که شدیداً مورد بیمهری قرار گرفت، و مخالفتهای زیادی با او شد.
بعد از فوت آیت الله بروجردی، که ده پانزده سال آخر عمرشان مرجع کل بودند، در جامعه یک خلائی از لِحاظ اجتهاد و مرجعیت به وجود آمد. زیرا کسی که به لحاظ دانش، یا اقلاً شهرت، هم طراز او باشد و جانشین او تلقی شود، وجود نداشت. به هر حال آیات عِظامی مانند میلانی، شریعتمداری، گلپایگانی، امام خمینی و نجفی مرعشی به تدریج شناخته شدند و به مقام مرجعیت رسیدند. همان موقع انجمن اسلامی مهندسین، جمعی از صاحب نظران و متفکران و محققانی، مانند؛ آقایان علامه طباطبایی، سید محمود طالقانی، مهندس مهدی بازرگان، مرتضی مطهری، سید مرتضی جزایری و دکتر بهشتی را دعوت کرد تا هریک مقالهیی دربارۀ مرجعیت و نظام تقلید و اجتهاد تهیه کنند، که هم تکلیف مردم را روشن کرده باشند، و هم مردم سابقۀ این نظام اجتهاد و تقلید را بدانند.
این مقالات همه حاصل شد و در جلسات هفتگی انجمن، که در تهران تشکیل میشد، و علامه طباطبایی هم از قم به تهران میآمد، مورد نقد و تحلیل قرار گرفت، و سرانجام به نام کتاب «مرجعیت و روحانیت» جمعآوری و چاپ شد، که یکی از کتب ارزنده و برجسته و سند در این زمینه است.
در همان ایام که تازه آیت الله بروجردی فوت کرده بود، در انجمن اسلامی مهندسین نشسته بودیم، دوستان همه جمع بودند، و طبعاً بحث روز همین بود که مرجع چه کسی خواهد بود. یک نفر از در وارد شد که بعضی او را میشناختند. معلوم شد طلبهیی است که از قم آمده است. از او سؤال کردند: چه خبر؟ گفت: جانشین آیت الله بروجردی تقریباً معین شده است! همه در تعجب و حیرت فرو رفتند که این جانشین کیست؟! کیفش را باز کرد، یک بسته اعلامیه درآورد و بین افراد حاضر در جلسه توزیع کرد. نگاه کردیم، دیدیم در گوشۀ آن اعلامیه، عکس یک آیت الله یا آقا را چاپ کرده بودند، و در متن آن هم، از فضائل و خصائل و دانستهها و سوابق خدمت او بیان کرده بودند.
شما میدانید که طلبهها، در رونق بخشیدن، و حتی بوجود آوردن و روی کار آوردن مراجع تقلید، نقش اساسی دارند، و مراجع هم آنها را مورد عنایت و محبت خودشان قرار میدهند. این بندۀ خدا هم وقتی شنیده بود انجمن اسلامی مهندسین جلسه دارد و در این قضیه هم دخیل است، به خاطر تبلیغ کسی که به نظر خودش برای مرجعیت مناسب میدید، وارد این جلسه شده بود! پس از مدتی سکوت، یکی از حاضران گفت: حاج آقا! مرجع تقلید نه انتخابی است و نه انتصابی! شما چطور چنین کسی را معرفی میکنید؟! مردم باید مرجع تقلید را بشناسند! آن طلبه که احساس کرد اینجا مجلس عوام نیست، بلکه خودشان خُبره و صاحب نظرند، فوری صحبتش را عوض کرد و گفت: درست است! نه انتخابی است و نه انتصابی، اما من یک پیشنهاد به شما میکنم! اگر شما در جستجوی یک مرجع تقلید هستید، پنج سؤال از مسائل مهم دینی را مطرح کنید، و به افرادی که مدعی مرجعیت هستند ارائه دهید. جوابی را که دریافت میکنید، نشانگر صلاحیت شخص است.
این حرف درستی است! حالا داستان را اینجا نگه دارید. میگویند: امیرالمؤمنین علیه السلام غیر از فضائل و خصائل و آثار خاص منحصر به فردش، مورد تائید دوست و دشمن است. حضرت علی به غایت شجاع بود، و این یک حقیقت تاریخی است. اما شجاعت امیرالمؤمنین این نبود که درِ قلعۀ خیبر را، که میگویند خروارها وزن داشت، از جا بکند و روی دست بگیرد و سربازها از روی آن حرکت کنند! حالا چقدر این حرفها غلو است، کاری نداریم. شجاعت علی حتی این نبود که «عَمرو بن عبد وُد» را که از بزرگان و نیز شجاعترین و دلاورترینِ عصر خود بود، با ضربۀ شمشیر از پا درآورد! حتی میخواهم بگویم شرکت علی بن ابیطالب در جنگهای پیامبر، که در صف مقدم جنگ، شجاعانه شمشیر میزد، شجاعت او را نشان نمیدهد.
بیآنکه بخواهم از ارزش این خدمات بکاهم، باید بگویم علی علیه السلام، روحاً و اخلاقاً شجاعت داشت، و هم صاحب تقوی، اراده و ایمان بود. او با گروهی به نام خوارج، که به زهد و تقوی مشهور! و در چهره و پیشانیشان آثار عبادت نمایان بود! اما مردمانی متحجر، جاهل و بیفکر بودند، برای اثبات و تحکیم مبانی درست دین، جنگید! شما میدانید اگر دیانت با جهالت در هم آمیزد، چه فاجعههایی در تاریخ به وجود میآورد! جنگ نهروان یکی از این آثاری بود که بر پیشانی تاریخ اسلام نقش بست! آری! شجاعت علی در این بود که از ملامت ملامتگران هرگز نترسید!
من میخواهم عرض کنم که آیت الله غروی مرد شجاعی بود، اما نمیتوانست کُشتی بگیرد! شمشیر هم نمیتوانست بزند! شجاعت او نیز از همین نوع بود که توانست با فتاوی انقلابی و اظهار نظرهای عمیق برجسته، اعتقادات عوام را، که ساخته خرافات بود، دگرگون کند!
قبل از انقلاب، در انجمنهای اسلامی پزشکان، مهندسین و معلمین، تلاش فروانی کردیم که از مراجع تقلید زمانه، فتوایی بگیریم، حتی نیم بند، برای جلوگیری از انجام ذبح در مِنی، که جز به رسوایی و بد نامی مسلمانان نینجامیده، ولی هیچ یک جرأت نمیکردند در این زمینه فتوایی صادر کنند! آیت الله شریعتمداری، که مرد بسیار صادقی بود، در جلسهیی که ما این مطلب را به او پیشنهاد کردیم، خیلی صادقانه گفت: شما خیال میکنید ما میتوانیم هر فتوایی را بدهیم؟! ما را تکفیر میکنند! ما حاضر نیستیم چیزی بر خلاف تفکر و اعتقادات و باورهای متدینین بیان کنیم! آقای مظلومیفر گفت: پس شما مقلد عوامید نه عوام مقلد شما!!! گفت: آری!
اما آن موقع، آیت الله غروی، در کتاب قربانی در منی، نظرشان را صریحاً بیان کردهاند! از آن پس تا امروز، بسیاری از مراجع تقلید جرأت یافته، و در این زمینه فتاوی مترقی و قابل قبولی ارائه دادهاند.
حالا برگردیم سر مطلب خودمان. اگر بخواهیم یک مرجع تقلید را بشناسیم و بتوانیم دانش، بینش و صلاحیتش را، و همچنین امکانات رهبری او را تأیید کنیم، بهترین راه این است که افکار و عقاید و آثارش را بررسی کنیم. آیت الله غروی در حاشیهیی بر رسالۀ توضیح المسائل آیت الله بروجردی، آراء و فتاوی خود را نقل کرده، که در بسیاری از مسائل مهم، با فتواهای اکثر فقهاء پیشین و سنتی متفاوت است! حال برخی از آنها را برای نمونه نقل میکنم:
- زنده بودن مرجع، لازمۀ تقلید از او نیست. در صورتی که فقهاء میگویند: اگر مرجعتان فوت کرد، شما باید به یک مرجع زنده مراجعه و از او سؤال نمایید که آیا ما میتوانیم همچنان مقلد مرجع خود باشیم؟ در صورتی که اجازه دهد، میتوان از مرجع مرده تقلید کرد.
- زن هم میتواند مرجع باشد. منعی براین کار نیست!
- تشخیص اعلمیت مرجع، به دلیل عقل است نه شِیاع.[1] یکی از مسائلِ همیشه مطرح این است که چگونه اعلم بودن مرجع را تشخیص دهیم، خود مردم نمیتوانند مجتهد را بشناسند، چه رسد اعلم بودنش را؟! آنها میگویند «شیاع». یعنی ببینید چه کسی بین مردم مشهورتر است؟! آیت الله میگویند: باید از روی دانشش شناخت.
- «کُرّ» سند معتبر ندارد، مضافاً بر اینکه در میزان و حجم آن اختلاف کردهاند.[2]
- مُتَنَجِس نجس نیست! و فقط عین نجاست است که میتواند اشیاء پاک را متنجس کند. با ازالۀ عین نجاست، نجاست منتقل نمیشود.[3]
- کافر نجس نیست!
- سگ نجس نیست!
- شراب نجس نیست!
- انواع ماهیها حلال است! آیه صریح قرآن است[4]، ولی گفتنش جرأت میخواهد!
- چرم از هر کجا که تهیه شده باشد نجس و حرام نیست! یکی از مسائلی که خانمها و آقایان داشتند، کیف و کفش خارجی بود، که الآن هم در بازار متداول است. مراجع میگفتند: نجس است، چون از پوست حیوانی است که ذبح غیر شرعی شده است. بعد میخواستند مسأله را حل کنند، گفتند: اگر از دست مسلم بخرید اشکالی ندارد!
- پوشش موی زن در نماز، در حالی که احتمال وارد شدن نامحرمی وجود ندارد، لازم نیست!
- دست بسته نماز خواندن، به شیوۀ اهل سنت، مکروه است ولی مبطل نماز نیست!
- ارتماس روزه را باطل نمیکند![5]
- دروغ بستن به خدا و رسول حرام است ولی مبطل روزه نیست!
- دادن فطریۀ کسی که شب عید فطر مهمان است بر میزبان واجب نیست! زیرا او نفقه خوار میزبان نیست.[6]
- خوردن ذبیحۀ اهل کتاب بلا اشکال است، نه تنها اهل کتاب بلکه کفار نیز!
- دلیل کافی در کتاب و سنت، بر حرمت موسیقی وجود ندارد!
- مجسمهسازی و نصب آن حرام نیست!
- تراشیدن ریش حرام نیست!
- حلیت معدود در ربا درست نیست! میدانید که فقهاء در حرمت ربا میگویند؛ مَکیل و موزون ربا بردار است، یعنی اگر شما چیزی را با کیل یا با وزن تحویل کسی بدهید و بعد بیشتر تحویل بگیرید. اما معدود اینطور نیست! مثلاً اگر ده تخم مرغ به کسی دادید و دوازده عدد پس گرفتید ربا محسوب نمیشود! در خصوص اسکناس نیز همین را میگویند. اما مرحوم غروی ربا در معدود را هم حرام میداند.
- عقد نابالغ توسط ولی او باطل است! چه دختر باشد یا پسر.
- ازدواج با اهل کتاب، چه به طور دائم چه غیر دائم جایز است!
- خارج شدن زن از منزل بدون اذن شوهر، برای انجام امور عادی زندگی، بلامانع است. مگر دلیل خاصی وجود داشته باشد، مثل؛ خطر قتل، تجاوز به عنف یا بیعفتی و ... .
- زن صیغه، هم نفقه دارد و هم ارث میبرد! حق هم بستری – هر چهار شب یک بار- نیز دارد![7]
- مسلمان بودن ذابح ضرورتی ندارد! رو به قبله بودن هم شرط نیست، ولی ارجح است. نام خدا را نبردن نیز باعث حرمت گوشت ذبیحه نمیشود! بلکه به نام بت و برای غیر خدا ذبح نشدن شرط است.
- تمام قسمتهای بدن حیوانات حلال گوشت، حلال است! مگر آنکه منع بهداشتی داشته باشد.[8]
- زن از کل ما تَرَک همسر ارث میبرد! هم از اموال منقول هم غیر منقول!
- رجم - سنگسار - در قرآن نیست، و توسط پیامبر اسلام صورت نگرفته است.
- مجازات پدری که فرزندش را به قتل میرساند، قصاص است نه دیه!
- مجازات سارق، قطع دست از بدن او نیست! بلکه قطع قدرتی است که به وسیلۀ آن دزدی میکند.
[1]: [آوا:] شیاع؛ شیوع، پراکندگی
[2]: این مسألۀ مشکلی بود! قبل از انقلاب هم مرحوم بازرگان تلاش زیادی کرد آن را به جایی برساند.
[3]: [آوا:] ر.ک. فقه استدلالی – اخبار استنجاء ص 36 و تمحیص مقال ص 43 / شرح رساله – مسائل ص 33 تا 53 .
[4]: [آوا:] « وَ اُحلَّ لَكُم صَيدُ البَحر / هر چه از دريا صيد شود براي شما حلال است»(مائده 96).
[5]: یادم هست آقای دکتر جواهریان، از دوستان مؤسس انجمن اسلامی پزشکان میگفت: برای پرسیدن مسألهیی نزد آقای سید ابوالحسن اصفهانی که آن زمان مرجع تقلید بود، رفتم. گفتم من یک طبیب هستم، اغلب بیماران من سؤال میکنند که آمپول زدن روزه را باطل میکند یا نه؟ گفت: تو طبیب هستی؟! گفتم: آری! گفت دبستان هم رفتهای؟! آیا در کتاب دینیتان مبطلات روزه را ننوشته بودند؟! خوردن و آشامیدن؟! آمپول که نه خوردنی است و نه آشامیدنی! این چه سؤالی است که میپرسید؟!
[6]: یک شب منزل یکی از دوستان دعوت داشتیم و نمیدانستیم که شب عید فطر است، بعد از بازگشت به منزل متوجه شدیم که عید است، گفته بودند: باید فطریه همۀ مهمانان را بدهند!
[7]: شهید ثانی هم این فتوی را داده است.
[8]: فتوای عموم مراجع این است که هفت قسمت از بدن حیوان را نباید خورد.