مقدمه :
آیا خداوندی که محبتش را تنها به انسان نثار کرده ۱ و شادان از این که هموست تنها موجودی که می تواند در آئینه وجودش به نمایش بنشیند ، او را به زیر سلطه حاکمیت " امر و حساب و جزا " در همین بارگاه " دنیایی " کشانده است ؟
در این مجال اندک به مبانی ساختاری یک حاکمیت پرداخته و سپس جایگاه آنرا از منظر خداوندی ، در خلقت انسان به بررسی اجمالی خواهیم نشست :
مبانی ساختاری یک حاکمیت :
در مفهوم حاکمیت ۵ اصل اساسی و بنیادین زیر برای ساخت یابی آن وجود دارد که بدون هر یک از آنها مصداقی از حاکمیت وجود نخواهد داشت :
" وضع قانون " – " ابلاغ قانون " – " نظارت بر اجرا " – " محاسبه و ارزیابی " – " قضاوت و تنبیه و ( پاداش ) "
از آنجا که اصول بنیادین فوق در هر کشوری نهادها و سازمانهای خود را داراست ، لذا در هر حاکمیت بشری ، قابل رویت و ردیابی است و طبعا هر کدام از نهادهای فوق وجود نداشته باشد ، ساختار حاکمیت در آنجا ، شکسته و بایستی بدنبال ردیابی کشوری باشیم که آن حاکمیت ( اگر بخواهیم نام حاکمیت به آن بدهیم ) را تحت سیطره خود دارد .
اما خداوندی که تمام هستی از وجود اوست و مالکیت تام بر هر آنچه هست دارد ، آیا حاکمیتی ( به مفهوم سياسي امروزين ) نیز برای خود در این دنیای زمینی بر اشرف مخلوقات خود که به خلقتش مباهات کرده است ۲ قائل است ؟
جایگاه خداوند در فرایند زندگی دنیایی و رشد انسانها :
الف ) انزال كتاب و هدایت
" کتاب انزلناه اليک لتخرج الناس من الظلمات الى النور باذن ربهم الى صراط العزيز الحميد " ۳
" (ای پیامبر! اين قرآن ) کتابى است که بر تو نازل کرديم ، تا مردم را از تاريکيها(ى شرک و ظلم و جهل،) خارج و به سوى روشنايى (ايمان و عدل و آگاهى) بفرمان پروردگارشان هدايت كني ، بسوى راه خداوند عزيز و حميد. "
۱- از آنجا که خداوند ، این مخلوق عزیزش را تنها نگذاشته و راهی جز گذار او بسوی رشد و کمال ۴ تا رسیدن به خدایش ۵را نمی پسندد ۶، خود را از طريق رسولانش موظف به انزال كتاب و نشان دادن راه و بیراهه می داند .
آنجا که می گوید :
" انا هديناه السبيل اما شاکرا و اما کفورا " ۷
" ما راه را به او نشان داديم ، خواه شاکر باشد ( و پذيرا گردد ) يا ناسپاس ! "
۲- و در احراز این مقصود ، به هیچ وجه ، " اجبار " به پذیرش و یا سلوک در مسیر مستقیم نمی کند ،
آنجا که می فرماید :
" لا اکراه في الدين قد تبين الرشد من الغي " ۸
" در قبول دين ، اکراه و اجبارى نيست . ( زيرا ) راه درست از راه انحراف ، روشن شده است. "
چرا که اجبار با ماهیت " تبيين " نمی خواند . زیرا تبيين منتج به والایی فهم و استواری درک گشته و آن گاه است که این والایی فهم به بلوغ می انجامد و منجر به " هدایت خواهی " او و تبعا لایق هدایت الهی .
آنجا که حضرت ربوبی می فرمایند :
" يهدي من يشاء الى صراط مستقيم " ۹
" هر انسانی که ( هدایت ) بخواهد ، خداوند او را به راه مستقیم ، هدایت خواهد کرد . "
و در نهایت ، باور حقیقی را به ارمغان می آورد و قرب الهی و رضایت خداوند و انسان ،
آنجا که می فرماید :
" يا ايتها النفس المطمئنة - ارجعي الى ربک راضية مرضية " ۱۰
" تو اى روح آرامش يافته! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است . "
و البته ، اجبار ، فقط " پذیرش " می آفریند نه باور را ، و هر آنگاه احتمال برگشت ، نتیجه این فشار و اجبار است . ( قصه ساحران و فرعون ۱۱)
ب ) و پيامبر وظیفهای جز بلاغ و تذکر نداشته ، حق هيچ سيطره اي بر مردم ندارد
" ما على الرسول الا البلاغ و الله يعلم ما تبدون و ما تکتمون " ۱۲
" پيامبر وظيفهاى جز ابلاغ و رساندن پيام ( الهى ) ندارد؛ ( و مسؤول اعمال شما نيست). و خداوند آنچه را آشکار ، و آنچه را پنهان مىداريد مىداند ."
و ابلاغ ، رساندن بشر به بلوغی است که بتواند تصمیم درست بگیرد .
آنجا که امام علی (ع) می فرمایند :
" و اصطفي سبحانه من ولده انبياء ..... يثيروا لهم دفائن العقول " ۱۳
" خداوند سبحان از ميان فرزندان آدم ، پيامبرانى برگزيد ....تا خردهاشان را که در پرده غفلت ، مستور گشته برانگيزاند . "
۱- خداوند خود را موظف به انزال كتاب و ارسال رسول می داند .
۲- برای رساندن این پیام ، رسولانش را از جنس همین بشر برگزید تا وظیفه ابلاغ خداوند را به انجام برسانند .
۳- در این راه ، حق هیچ سیطره ای را حتی به رسولانش نداده است .
آنجا که می فرمایند :
" فذکر انما انت مذکر - لست عليهم بمصيطر " ۱۴
" پس تذکّر ده که تو فقط تذکّر دهندهاى ! - تو سلطهگر بر آنان نيستى که ( بر اجراي فرامين ) مجبورشان کنى "
و یا آیات زیر که به پیامبر جز وظیقه ابلاغ نداده و حفاظت از نتایج آن و یا حفاظت بندگان از گمراهی را ، نداده است :
" فان اعرضوا فما ارسلناک عليهم حفيظا ان عليک الا البلاغ . " ۱۵
" و اگر روىگردان شوند (غمگين مباش)، ما تو را حافظ آنان (و مأمور اجبارشان) قرار ندادهايم؛ وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت است! "
" من يطع الرسول فقد اطاع الله و من تولى فما ارسلناک عليهم حفيظا " ۱۶
" کسى که از پيامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده ؛ و کسى که سرباز زند ، تو را نگهبان (و مراقب) او نفرستاديم ( و در برابر او ، مسؤول نيستى ) . "
۴- كه آنها فقط برای بیان حقایق راه – بسوی نور و بلوغ و کمال ، اجازه پیام بری گرفته اند ،
آنجا که خداوند می فرمایند :
" و ما انزلنا عليک الکتاب الا لتبين لهم الذي اختلفوا فيه و هدى و رحمة لقوم يؤمنون " ۱۷
" ما قرآن را بر تو نازل نکرديم مگر براى اينکه آنچه را در آن اختلاف دارند، براى آنها روشن کنى؛ و ( اين قرآن ) مايه هدايت و رحمت است براى قومى که ايمان مىآورند ! "
و یا حضرت پیامبرش ( ص ) می فرمایند :
" انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق " ۱۸
" من مبعوث شدم تا مکارم اخلاقی را به اتمام برسانم "
ج ) و خداوند هر لحظه بندهاش را به نظاره نشسته است
" و الله بصير بما يعملون " ۱۹
" و خداوند به آنچه می کنید ، آگاه و بینا ست! "
" ... فان الشاهد هو الحاکم " ۲۰
" .. پس همو که شاهد بر بندگان است ، خود هم به حکم ، اقدام خواهد کرد . "
خداوند چون مخلوقش را رها نکرده و راه – بسوی نور و مستقیم الهی را به او ابلاغ کرده ، به هیچ ، نمی تواند ، چشم بر رفتار او بر بندد و مطمئنا همواره ناظر بر اعمال اوست ،
آنجا که می فرماید :
" کلا سنکتب ما يقول " ۲۱
" هرگز چنين نيست ! ما بزودى آنچه را مىگويد مىنويسيم "
تا اینجا مشخص شد که خداوند خود را در وضع قانون کلی ، ابلاغ و تبيين آن و نظارت بر اعمال بندگان ، موظف کرده است ، اما آیا محاسبه و قضاوت اعمال این مخلوق را به چه کس و در کجا سپرده است ؟
د) وظیفه محاسبه و ارزیابی اعمال بندگان ، آنهم در آخرت
" ان حسابهم الا على ربي لو تشعرون " ۲۲
" حساب آنها بر عهده کسی نیست جز پروردگار من ، ( و این قابل فهم است ) اگر فهم و شعور خود را بکار بندید ! "
۱- خداوند به هیچ روی ، محاسبه و ارزیابی اعمال بندگان را به دیگری وانگذاشته و بخاطر کرامتی که برایش قائل است ۲۳، تنها خود را موظف به این کار می داند . ( چرا که دیگران ، برداشتهای مختلف از پیام خداوندی داشته و تبعا در محاسبه و ارزیابی و مصداق یابی آن نیز ، به اختلاف خواهند افتاد . )
۲- و البته ، این محاسبه نیز ، تنها ، در آخرت به انجام خواهد رسید نه در این دنیای زمینی ،
آنجا که حضرتش می فرمایند :
" ان الينا ايابهم - ثم ان علينا حسابهم " ۲۴
" به يقين بازگشت (همه) آنان به سوى ماست – ( و آن گاه ) مسلّماً حسابشان (نيز) با ما خواهد بود! "
ح) وظیفه قضاوت و اجرای حکم ، آنهم در آخرت
" اليوم تجزى کل نفس بما کسبت لا ظلم اليوم ان الله سريع الحساب " ۲۵
" امروز ( آخرت ) ، هر کس در برابر کارى که انجام داده است پاداش داده مىشود ؛ امروز هيچ ظلمى نيست؛ خداوند سريع الحساب است ! "
" و ترى المجرمين يومئذ مقرنين في الاصفاد - ليجزي الله کل نفس ما کسبت ان الله سريع الحساب " ۲۶
و در آن روز، مجرمان را با هم در غل و زنجير مىبينى! - تا خداوند هر کس را ، هر آنچه انجام داده ، جزا دهد ! به يقين، خداوند سريع الحساب است ! "
۱- ثواب و عقاب خداوند ، در آن دنیا ی آخرت ، در محضر حضرت ربوبیش ، پس از محاسبه اعمال ، به اجرا خواهد آمد .
۲- حتی به کافرین ، در این دنیای زمینی ، مهلت تا آخر داده خواهد شد و حق زندگی به سبب خلاف هایی که می کنند و یا ظلمها که بر مردمان می نمایند ، از آنها سلب نخواهد شد ،
آنجا که حضرت رحمان می فرمایند :
" فمهل الکافرين امهلهم رويدا " ۲۷
" حال که چنين است کافران را اندکى مهلت ده ! "
" و لا يحسبن الذين کفروا انما نملي لهم خير لانفسهم انما نملي لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين " ۲۸
" آنها که کافر شدند، (و راه طغيان پيش گرفتند،) تصور نکنند اگر به آنان مهلت مىدهيم، به سودشان است ! ما به آنان مهلت مىدهيم فقط براى اينکه بر گناهان خود بيفزايند ؛ و براى آنها، عذاب خوارکنندهاى (آماده شده) است! "
ط ) نتیجه بحث : خداوند نیازی به خوب و بد بندگانش ندارد که بخواهد در این دنیا قضاوتشان کند
" و من کفر فان الله غني عن العالمين " ۲۹
" و هر کس ( می خواهد ) ، کفر ورزد ، چرا که خداوند از همه جهانيان ، بىنياز است. "
۱- از بین ۵ ( پنج ) اصل متشکله ساختار یک حاکمیت ، ۲ ( دو ) اصل بنیادین " محاسبه و ارزیابی " و " قضاوت و اجرای حکم " ، که ضمانت بقای آن حاکمیت است ، در رابطه بین بندگان و خداوند در این دنیای زمینی ، به انجام نمی رسند . و به " آخرت " و " در محضر ربوبی " او واگذار گردیده است .
۲- وقتی این دو اصل در این رابطه دنیایی محقق نمی شود و خداوند نه تنها خود اقدام به پیاده سازی آنها نکرده ، که حق آن را نیز به احدی ، حتی پیامبرانش تفویض نکرده است ، دیگر چه جای سخن از حاکمیت الهی ( سياسي ) در این دنیا ، که باید هر لحظه مردمان را به سبب اشتباهات و رفتارهای گناه آلودشان ، به قضاوت و حکم و اجرا بنشیند ! که او از هر عمل و یا سخنی از هر بندهای بینیاز است . و البته این مائیم که نیازمند اوئیم .
آنجا که به صراحت می فرماید :
" و قال موسى ان تکفروا انتم و من في الارض جميعا فان الله لغني حميد " ۳۰
" و موسى ( به بنى اسرائيل ) گفت : اگر شما و همه مردم روى زمين کافر شويد ، ( به خدا زيانى نمىرسد ؛ چرا که ) خداوند ، بىنياز و شايسته ستايش است ! "
" يا ايها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغني الحميد " ۳۱
" اى مردم شما (همگى) نيازمند به خدائيد ؛ تنها خداوند است که بىنياز بوده و شايسته هر گونه حمد و ستايش است ! "
۳- و آنگاه که خداوند ، حاکمیتی برای محاسبه و قضاوت اعمال بندگان در این دنیای برای خود قائل نیست ، دیگر چه جای نیاز می ماند ، که کسانی از جنس همین مردمان و به نیابت او ، برای اعمال حاکمیتش ، در زمین حکم فرمایی کنند !!
که حضرتش هشدار می دهند :
" و لو شاء الله ما اشرکوا و ما جعلناک عليهم حفيظا و ما انت عليهم بوکيل" ۳۲
" اگر خدا مىخواست، (همه به اجبار ايمان مىآوردند،) و هيچ يک مشرک نمىشدند؛ و ما تو را مسؤول و محافظ ( اعمال ) آنها قرار ندادهايم ؛ و وظيفه و وکالت از کسی هم ندارى که آنها را (به ايمان) مجبور سازى ! "
پس بياد داشته باشيم كه خداوند نه تنها حق سيطره بر مردم را ، كه لازمه قدرت است از پيامبر گرفته ۳۳،که تکلیفی نیز برای حفاظت از ایمان بندگان بر گردن او سنگین نکرده و او را فقط موظف به ابلاغ پيام الهي و نشان دادن راه به مردم مي داند، چه بپذيرند و عمل كنند و چه رد كنند و يا سركشي نمايند ۳۴. كه خداوند را نه به خوب و بد بندگان نياز است ۳۵ و نه ايشان مقيد به جبر تاريخ بوده كه بايد خود سرنوشت آن را رقم بزند .
آنجا كه حضرت ربوبی مي فرمايند :
" ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم . " ۳۶
" خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملّتى) را تغيير نمىدهد مگر آنکه آن مردم یغیروا (این « یغیروا » استقلال مردم را میرساند ) خودشان به دستخودشان اوضاع خودشان را تغییر بدهند. "
بنابراین ، هر چه هست ، خود آن مردمان هستند که باید در مسیر بسوی کمال ، " عقل انسانی " خود را در پرتو " پیامهای خداوندی " به کار گرفته و سرنوشت خود را در همه امور فردی و اجتماعی ( اعم از سیاست و اقتصاد و فرهنگ ) رقم بزنند ، تا به بلوغ منظور خداوندی رسیده و آنگاه محمل هدایت الهی گشته و به کمال مقصود خداوندی نائل گردند .
آنجا که خداوند به صراحت و شفاف ، جایگاه رسالت و مردمان را چنین بیان می فرمایند :
" لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط " ۳۷
" ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم ، و با آنها کتاب و ميزان ( شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه ) نازل کرديم تا مردم (در پرتو آنها بحد رشد ممکن رسیده و ) خود به پایه ریزی یک جامعه مبتنی بر قسط و عدالت اقدام کنند. "
رفع يك ابهام :
سوال : تشكيل حكومت توسط حضرت رسول (ص) در مدينه و همچنین رفتار سیاسی ائمه (س) چگونه توجيه مي شود ؟
جواب : با نگاهی اجمالی به صدر اسلام و رفتار سیاسی پیامبر و ائمه (س) ، می توان جواب را پیدا نمود .:
۱- حضرت رسول (ص) ، بر اساس حكم اولي خداوند ، مبني بر وظيفه تشكيل حكومت ، اقدام به ايجاد آن در مدينه نكردند ، بلكه بدليل شرايط موجود جامعه ، ويژگي هاي شخصيتي و مديريتي پيامبر و نياز و اقبال مردم نسبت به در دست گرفتن حاكميت سياسي جامعه آن روز توسط ايشان ، اقدام كردند . همانطور كه از متن سفارش ايشان ( قبل از رحلت ) ، به امام علي (ع) چنين برمي آيد .
امام علي (ع) چنين نقل مي كنند :
" عـبـدالـرحـمان بن عوف مرا گفت : اى پسر ابوطالب ! تو به اين امر (خلافت ) بسيار دلبسته اى ؟
من گفتم : .... . رسول خدا(ص ) ضمن وصاياى خود به من فرمود : اى پـسر ابوطالب ! ولايت امت من با تو است . پس اگر بر زمامدارى تو با عافيت و همدلى تن دادند و ولايت را به تو وا گذاشتند ، به تصدى واداره آن قيام كن و اگر اختلاف كردند ، آنها را به حال خود واگذار ، كه خداوند سبحان براى تو نيز راهى براى رهايى از مشكلات فراهم خواهد ساخت . ۳۸
۲- حضرت امام علي (ع) ، بعد از رحلت پيامبر (ص) ، تا ۲۵ سال از هر گونه اقدامي براي در دست گرفتن حكومت ( حتي با دست رد زدن به سينه كساني مثل ابوسفيان كه پيشنهاد بسيج نيرو و اقدام نظامي مي كردند ۳۹) ، خودداري كرده و هنگامى كه مردم پس از كشته شدن خليفه سوم ، به نزد ایشان آمده و با اصرار فراوان خواستند با آن حضرت بيعت كنند به صراحت فرمود :
" مرا واگذاريد و شخص ديگرى را براى اين مسؤوليت انتخاب كنيد ... و بدانيد كه اگر من دعوت شما را اجابت كنم ، بر اساس آنچه خود مىدانم بر شما حكومت خواهم كرد و به گفته اين و آن و سرزنش افراد گوش نخواهم داد ، ولى اگر مرا وا گذاريد من نيز همانند يكى از شما هستم و شايد من شنواترين و مطيعترين شما باشم نسبت به كسى كه حكومت خويش را به وى بسپاريد . " ۴۰
و با این دیدگاه ، امام ضمن این که مجددا حق حاکمیت سیاسی جامعه را به مردم می دهد ، شرایط خود را نیز برای پذیرش آن اعلام می کند . و تا آنجا مقاومت می کند که نهایتا با اصرار عمومی بزرگان و مزدم روبرو شده و خود را موظف به پذیرش می بیند . آنجا که مردم را در مسجد جمع کرده و ؛
در حضور همه می فرمایند :
" اى مردم ! اين امر (حكومت) امر شما است . هيچ كس به جز كسى كه شما او را امير خود گردانيد حق امارت بر شما را ندارد . ما ديروز هنگامى از هم جدا شديم كه من قبول ولايت را ناخوشايند داشتم ولى شما جز به حكومت من رضايت نداديد ..." ۴۱
و بدین سبب بود که ، زماني زمام امور را بدست گرفتند كه اقبال و خواست اكثريت جامعه آن روز براي ايشان محرز شد .
آنجا كه مي فرمايند :
" سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد ، اگر نبود حضور آن جمعيت (بسيار) كه (براى بيعت با من) حاضر شدند و اتمام حجت بر من كه (براى رسيدن به مقاصد الهى و انجام وظيفه خود) ياور دارم و پيمانى كه خداوند از علما گرفته است كه در مقابل شكمبارگى ظالم و گرسنگى مظلوم صبر نكنند ، بدون شك ريسمان شتر خلافت را بر كوهان آن مىانداختم و همچون گذشته از خلافت چشم مىپوشيدم و آنگاه درمىيافتيد كه دنياى شما در نظر من از عطسه بز مادهاى كم ارزشتر است " ۴۲
۳- حضرت امام حسن (ع) نیز بعد از شهادت پدرشان ، تنها بدليل خواست و بيعت عمومي ، حاكميت سياسي جامعه را در دست گرفتند .
آنجا كه در تاريخ داريم :
" امام حسن (علیه السلام) به جمع مسلمانان در مسجد درآمد و بر فراز منبر پدرش ایستاد .....و چنین گفت : " همانا دراین شب آن چنان کسی وفات یافت که گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آیندگان بدو نخواهند رسید ...... در این موقع ، در مسجد جامع که مالامال از جمعیت بود ، عبیدالله بن عباس بپاخاست و مردم را به بیعت با حسن بن علی تشویق کرد و مردم با شوق و رغبت با امام حسن بیعت کردند . " ۴۳
۴- حركت سياسي امام حسين (ع) ، براي تشكيل حكومت جهت برقراري عدالت نيز ، صرفا بر اساس درخواست رسمي مردم كوفه و محرز شدن حضرت ايشان از خواست عمومي آنها بود . به همین دلیل ایشان تا ۱۰ سال پس از شهادت برادرشان ( در زمان معاویه ) به مفاد صلح نامه امام حسن (ع) با معاویه پایبند بوده و اقدامی برای بدست گرفتن حکومت نکردند ۴۴. تا اینکه فشارهای حکومت یزید بر ایشان و مردم و همچنین فساد حاکمه ، مردم را بحدی خسته کرد که تصمیم به مبارزه سیاسی و حتی نظامی با حکومت ، تحت سرپرستی امام حسین (ع) گرفته و با نامههای متعددی که به ایشان نوشتند ایشان را دعوت صریح به پذیرفتن رهبری مبارزه آنها کردند . آنجا كه در نامه هاي متعدد كوفيان ؛
از جمله نامه زير مي خوانيم :
" اي فرزند رسول خدا ، در اقدام براي رسيدن به كوفه و ( در دست گرفتن حكومت ) عجله كن كه ۱۰۰.۰۰۰ نفر آماده رزمند . " ۴۵
و امام براي اطمينان از خواست عمومي مردم كوفه ، مسلم ابن عقيل را بسوي كوفه فرستاد ؛
و به آنها نوشت :
" اينك ... شخص مورد اعتماد از خانواده خود را به سوى شما گسيل داشتم و به او دستور دادم كه مرا از وضعيت ..و راى شما مطلع گرداند ، پس اگر براى من بنويسد كه ، نظر بزرگان ... شما بر همان چيزى استقرار يافته كه فرستادگان شما به اطلاع من رساندند و در نامه هايتان خواندم ، به سرعت به سوى شما خواهم آمد ان شاءالله . " ۴۶
و البته حضرت ايشان پس از دريافت نامه تاييد مسلم ، بسوي كوفه حركت فرمودند . ولي وقتي با پيمان شكني كوفيان مواجه شدند بارها و بارها ( ۵ بار ) در مسير كربلا و روز عاشورا اعلام كردند كه ، اقدام براي حاكميت سياسي جامعه را فقط بخواست آنها انجام داده و از كوفيان خواستند كه او را رها كرده و اجازه بازگشت بدهند .
از جمله كلام ايشان در حضور لشكر حر چنين است :
" اگر حضور ما بر شما ناخوشايند است و نسبت به حق ما آگاه نيستيد و رأي شما غير از آن چيزي است كه در نامه هاي خود برايم ارسال داشته ايد باز مي گردم ." ۴۷
۵- و برخورد امامان بزرگوار حضرت سجاد و حضرت رضا (س) با حق حاکمیت سیاسی جامعه نیز مبین این امر است که : ، چون مي دانستند حكم اولي الهي براي اقدام به تاسيس حكومت و تحويل حاكميت سياسي ندارند ؛ و از طرف ديگر پيشنهاد خليفه وقت ، حجتي براي اطمينان به خواست عمومي جامعه و تاييد انتخاب ايشان از طرف مردم نبود ، لذا يا اقدامي جهت تحويل گرفتن حكومت (امام سجاد (ع)) ۴۸ و يا دراختيار گرفتن ابزارهاي قدرت حاكمه ( امام رضا (ع)) نكردند. ۴۹
۶- و همين امر است كه ، امامان ديگر (س) نيز بدليل عدم برخورداري از خواست عمومي جهت در دست گرفتن حكومت جامعه وقت ، هيچ اقدامي براي آن نكرده و از اقدامات نظامي بعض گروه هاي موجود نيز حمايت رسمي تكليفي نكردند . ۵۰
و نمونه تاریخی دیگر
بنابر همه شواهد تاريخي و اسناد بجا مانده از تمدن فراعنه مصر ، حضرت يوسف (ع) پس از رهایی از زندان و کسب اعتماد امپراطور مصر ، بر اساس قواعد قانونی روز آن جامعه ، پیشنهاد وزارت ارشد و به عبارتی ریاست وزرا را بر عهده گرفته و اقدام به تاسيس پايگاه سياسي و در اختيار گرفتن اهرم هاي اقتصادي كه زير بناي يك حاكميت مقتدر است كردند ، ولي خداوند در قرآن اشاره اي مبهم به آن مي كند . و اين در حاليست كه : اگر حكم خداوندي ، بر تشكيل حكومت ، جهت پیاده سازی پیام ارسالی او ، تعلق دارد ، بايستي در قرآن با برجستگي كاملا شفاف از موقعيت سياسي و اقتدار حكومتي ايشان ياد مي كردند ؛ همان گونه كه از حاكميت حضرت طالوت ، داوود و سليمان (س) و حتي آثار قدرت حضرت موسي (ع) در جامعه يهود ياد مي كند .
با توجه به آنچه گفته شد ، تشكيل حكومت بعنوان حكم اولي الهي ، جهت پياده سازي پيام هاي ابلاغي و ارسالي خداوند ، محرز نبوده و ليكن طبق عرف سياسي جامعه ، كه مردم بهترينها را براي سپردن حاكميت به آنها انتخاب مي كنند ، طبعا پيامبر و يا امامان در اولويت اول قرار مي گيرند . هر چند پیامبران و امامان و دانایان هر جامعهای موظفند برای اصلاح جامعه ، از هر تلاشی دریغ نکرده و در صورت لزوم با کار فرهنگی منسجم ، شرایط لازم جهت گرفتن زمام امور ( با رضایت عمومی ) را فراهم نمایند .
حق حاکمیت سیاسی در کلام بزرگان
مرحوم حضرت امام خمینی
.... . انبيا نيامدهاند حكومت درست كنند، حكومت را مىخواهند چه كنند ؟ اين هم هست ، اما نه اين است كه انبيا آمدهاند كه دنيا را اداره كنند ، حيوانات هم دنيا دارند ، كار خودشان را اداره مىكنند ، البته بسط عدالت ، همان بسط صفت حق تعالى است براى اشخاصى كه چشم دارند . بسط عدالت هم مىدهند ، عدالت اجتماعى هم به دست آنهاست ، حكومت هم تأسيس مىكنند ، حكومتى كه حكومت عادله باشد ؛ لكن مقصد اين نيست ، اينها همه وسيله است كه انسان برسد به يك مرتبه ديگرى كه براى آن ، انبيا آمدهاند . " ۵۱
مرحوم حضرت آیه الله غروی
حکومت را يك امر دنيايي نه الهي مي داند كه مردم بر اساس همفكري و مشورت و ايجاد هم رايي به تشكيل آن مبادرت مي كنند و استدلال او اين است كه كلمه امر كه جمع آن امور است در قرآن به معناي كارهاي دنيايي مردم ، از جمله تشكيل دولت و حكومت است . پيامبر اكرم (ص) هم در يك عبارت كوتاه فرموده : « كما تكونون يولي عليكم » همانگونه كه شما هستيد بر شما حكومت مي شود . اگر مردمي هستيد مسلمان و مومن و اهل تقوي و خداترس و عادل و صادق ، حكومت و دولت شما هم همين طور خواهد بود و اگر ظالم و فاسق و خائن باشيد، حكمروايي بر شما نيز همين گونه است . بناءبراين وصايت پيامبر در غدير خم و معرفي مولي امير المومنين (ع) براي جانشيني او در امور دنيوي و حكومتي نبود ضمن اينكه يك امر الهي هم در اين باب نبود . اگر امر خدا بود ، علي (ع) نبايد اجراء آن را به تعويق مي انداخت و ناديده مي گرفت و بيست و پنج سال سكوت مي كرد . پس «غدير خم» يك وصيت بود به مردم كه علوم دين خود را از چه كساني فراگيرند و الگوهاي عملي دين چه كساني هستند ؟ از اين گذشته ، علي (ع) حداقل در يازده جاي نهج البلاغه تاكيد مي كند كه من حكومت را به خواست شما مردم قبول كردم و هرگاه از سپردن آن بدست من ناخشنوديد ،همان لحظه افسارش را بر گردنش انداخته رهايش مي كنم . ۵۲
مرحوم آیه الله صالحی نجف آبادی
رای مردم در حکومت اسلامی بعنوان یک عنصر اصیل در تعیین زمامدار شناخته می شود ولی باید دانست که ارزش دادن به رای مردم بمعنای نفی اصالت حکم خدا و اسلام نیست .. و رای مردم باید طبق حکم خدا و اسلام باشد . و حکم خدا و اسلام اینست که مردم باید لایقترها را انتخاب کنند و به ولایت و حکومت برسانند و به عبارت دیگر :
حاکمیت اصلی با قانون خدا و ارزشهای الهی است ... قانون خدا کسی را لایقترین رهبر می شناسد که دارای این ارزشها باشد و مردم باید فردی را که دارای ارزشهای الهی است بعنوان لایقترین رهبر انتخاب کنند .
بنابراین خدا و اسلام چیزی را بر انسان تحمیل نکرده اند بلکه حکم عقلش را تایید و تاکید کرده اند .
... هیچ دلیلی وجود ندارد که فقها به طور عموم و یا فقیه خاصی از طرف خدا به ولایت منصوب شده و مردم حق انتخاب ندارند .
... ولی فقیه نایب مردم است نه نایب امام زمان عج و به نمایندگی از مردم مدیریت جامعه را به عهده می گیرد . ۵۳
مرحوم آیه الله منتظری
هدف عمده دين ، هدايت و ارائه راه است ، و خواستاران سعادت ، خود بايد چنين راهي را انتخاب و آن را طي كنند . طي كردن چنين راهي اجبار بردار نيست .
اجبار به اجراي دين ، بيشتر به شبيه سازي ميماند تا دينداري .
دين هيچ گاه در صدد ارائه شكل خاصي براي زندگي نيست . زندگي شهري يا روستايي ، صحرانشيني و امثال اينها ، توصيه دين نيستند .
دين به انسانها، در هر كجا كه هستند ، سفارش ميكند تا اموري را رعايت كنند . كيفيت و حدود زندگي در چارچوب خواسته هاي دين است . دين فراتر رفتن از محدوده هاي تعيين شده را روا نمي دارد ؛ فردي باشد يا جمعي .
دين، اصول و معيارهايي براي زندگي انسان نشان ميدهد ؛ اما معمولا روش خاصي را براي حل مشكلات اجتماعي ارائه نمي دهد. مثلا به اصل عدالت اجتماعي حساسيت نشان ميدهد ؛ چرا كه مشكلات اجتماعي چه بسا سدي در راه بندگي خدا و سعادت انسانها باشد.
روشها ، همواره در مناطق مختلف جغرافيايي بنا به دلايل جوي و محيطي و آب و هوايي، به ساكنان آنجا واگذار شده و الزامي به نوع رفتار و ساخت و ساز نداشته است .
چه اين كه دخالت در چنين اموري دين را با مشكلات عديده اي مواجه خواهد ساخت و پيشرفتها و تحولات ، دين را به تدريج از زندگي مردم خارج ميكند ، و دستورالعمل هاي آن جاي خود را به يافته هاي تجربي و علمي خواهد سپرد . در اين صورت ، كارآمد نبودن دين در رونق امور و پيشرفت انسانها به رخ كشيده خواهد شد .
در حالي كه دين با سفارش به رعايت اصول و ارزشها و قواعد ، همواره نقش خود را ايفا ميكند.
به همين جهت در تعاليم انبيا دستوراتي مشاهده ميشود كه تنظيم روابط عادلانه اجتماعي در آنها به خوبي قابل مشاهده است ؛ مثلا ميگويد: (و لا تنقصوا المكيال والميزان اني أراكم بخير... - سوره هود ، آيه) - از پيمانهها و وزنها كم مگذاريد، من شما را در خير و نعمت ميبينم .
بنابراين دين درصدد تبيين اكتشاف ، صنعت، كشاورزي، دامداري، شهرسازي و امثال اينها نيست ، بلكه درصدد القاي اصول و ضوابط و دعوت به رعايت آنهاست .
در ميان دنيا و آخرت، آخرت هدف اصلي دين است . انسانها بدون دين، راه كشف سعادت اخروي را به دست نمي آورند. ممكن است زندگي دنياييشان را به گونه اي سپري كنند ، اما راه آخرت براي آنها قابل كشف نيست . در عين حال معناي اين سخن اين نيست كه دين نسبت به دنيا بي توجه است ، چرا كه راه سعادت آخرت از همين دنيا ميگذرد ؛ و بدون تبيين روابط صحيح در دنيا، سعادت اخروي هم منتفي است . بي تفاوتي دين در قبال دنيا ، كوتاه آمدن در ارائه راه سعادت آخرت است . ۵۴
خداوند در رابطه با هدف از ارسال رسل و انزال كتب ميفرمايد :
" ليقوم الناس بالقسط " - سوره حدید ، آیه ۲۵ - " تا خود مردم در اثر هدايت انبيا و كار فرهنگي و فكري آنان، عدالت را به پا دارند . "
قرآن نفرموده است : تا پيامبران عدالت را به پا دارند ، تا شائبه اجراي شريعت و عدالت با اجبار و زور در بين نباشد . ۵۵
آیه الله شهید مطهری
" استاد مطهري قبل از رفراندم جمهوري اسلامي حكومت مطلوب انقلاب اسلامي را اين گونه معرفي كرد : «جمهوري اسلامي يعني حكومتي كه شكل آن انتخاب رئيس حكومت از سوي عامه است براي مدت موقت ، و محتواي آن اسلامي است . .... آنچه كه مهم است ، اين است كه مردم خود مجری قانون باشند حالا يا مجری قانونی كه خودشان وضع كرده اند و يا مجری قانونی كه فرضا بوسيله يك فيلسوف وضع شده و اين مردم آن فيلسوف و مكتب او را پذيرفته اند و يا مجری قانونی كه بوسيله وحی الهی عرضه گرديده است ..... ولايت فقيه به اين معنی نيست كه فقيه خود در رأس دولت قرار بگيرد و عملا حكومت كند نقش فقيه در يك كشور اسلامی ، يعنی كشوری كه در آن مردم ، اسلام را بعنوان يك ايدئولوژی پذيرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند ، نقش يك ايدئولوك است نه نقش يك حاكم؛ وظيفه ايدئولوك اينست كه بر اجرای درست و صحيح ايدئولوژی نظارت داشته باشد...» "۵۶
آیه الله محمد مجتهد شبستری
از نظر متون دینی هیچ گونه حق حکومت اختصاصی الهی برای انبیا وجود نداشته است . انبیا پیام خداوند را آورده اند . ....نظریه کلامی من اینست که نه انبیا و نه اولیا و نه فقیه از آن نظر که نبی و یا ولی و یا فقیه هستند ، حق هیچ حکومتی از طرف خداوند به آنها تفویض نشده است ....حکومت حق مردم است ...
در اسلام .. هیچ نوع چارچوب کلی برای حکومت معین نشده است ... مسلمانان و مومنان باید شکلی از حکومت را که عدالت را می تواند تحقق ببخشد به وجود آورند ...
ملک ( فرمانروایی و حکومت ) که در قرآن برای بعض پیامبران مطرح شده یک نوع نعمت تلقی شده است نه تفویض حق حکومت از جانب خداوند به یک نبی . ۵۷
استاد اشکوری
روشن است که در قرآن آیات بسیاری هست که از ولایت مطلقه خداوند و حاکمیت بلامنازع ذات باری بر جهان و هستی و مخلوقات یاد میکند ، اما این گزارههای توصیفی یا توصیهای به معنای این نیست که : خداوند زمامدار و سلطان یا رئیس جمهور و یا نخست وزیر مردم است و حتی در زندگی روزمره آدمیان دخالت میکند و هر لحظه دستاندرکار صدور امر و نهی حکومتی است .
موضوع مورد بحث اکنون موضوع زمامداری و سلطنت و مدیریت سیاسی و تدبیر امور روزمره مردم است که در دو قلمرو قانون و اجرای قانون مطرح است نه ولایت و حاکمیت خداوند بر هستی و عالم و آدم ؛ و در قرآن حتی یک آیه وجود ندارد که از حاکمیت خداوند بر مردم به معنای فرمانروایی سیاسی و مدنی سخن بگوید .
خداوند بر همه کس و همه چیز ولایت دارد، اما این چه ربطی دارد به این که در فلان مقطع تاریخ و یا فلان نقطه زمان و یا برای همه زمانها و مکانها زمامدار مردم کیست و سازمان دولت و نهاد حکومت چگونه باید باشد ؟
خداوند فرمانروای مطلق است ، اما این فرمانروایی به معنای زمامداری سیاسی و مدنی موضوع فلسفه سیاسی و نوع و ماهیت حکومت و دولت نیست و از این رو تعارضی با زمامدار شدن هیچکس ندارد و ذاتا با هیچ شکل از انواع حکومت مغایر نیست .
از طرف دیگر، .... از این واقعیت تاریخی که پیامبر اسلام در طول ده سال زمامدار بوده است ، نمیتوان نتیجه گرفت که این زمامداری وی الزاماً از جانب خداوند و به نمایندگی از سوی الله بوده است . ۵۸
و در یک کلام
خداوند ، نقشه راه را بما نمایانده است و برای پای گذاردن در آن ، یک مجموعه دستورات اخلاقی در مسیر ( مانند " رعایت حق دیگران " – " کمک به در راه ماندگان " – " احتیاط کردن و سریع نرفتن "- " اطاعت از مديران راه " و ..... را به ما عرضه کرده است ؛
اما با چه وسیله برویم ؟ ، حد مجاز سرعت چقدر است ؟ ، از سمت راست مسیر برویم یا چپ ؟ ، حق تقدم چه تعریفی دارد ؟ ، مکانهای سبقت مجاز کجاست ؟ توقف ممنوع در چه محل هایی است ؟ ، جریمه تخلفات چگونه محاسبه و اجرا شود ؟ و از همه مهمتر ، نهاد مسئول کنترل راه کیست ؟ و سازمان تعیین معیارهای فوق کدام است ؟
این ها رهیافتهای بشری است که دستورات اخلاقی رسالت را عملیاتی می کنند . و تبعا ، گذر زمان و رشد علمی و عقلی او ، منتج به " تغییر " ، " حذف " و " اضافه " رهیافتهای فوق ( قبض و بسط قوانین ) خواهد شد ، اما می تواند لطمهای به نقشه راه و یا دستورات کلی اخلاقی مسير وارد نکند. ( هر چند نقشه خوانهای متعدد ، خوانشهای مختلفی خواهند داشت. )
و مطمئنا خداوند ، او را بخاطر رهیافتهای خود ، هر چند در دورههای مختلف اجتماعی ، دچار تغییر و یا حتی تعطیل بسیاری از آنها شده باشد ، بشرط آن که اصول کلی اخلاقی مندرج در پیامهای الهی مخدوش نشده و رعایت شده باشد ، نه تنها مواخذه و مجازات نخواهد کرد ، که قطعا جز این را نخواهد بخشید . ( و البته " اجتهاد پویا " نیز به همین معناست . )
و البته می دانیم که : نقشه خداوندی ، تنها نقشه در مسیر انسانی نیست ، و او خود نیز می تواند به سبب اختیاری که خداوند به او عطا نموده ، نقشههای متعددی را طراحی کرده و رهیافتهای انسانی خود را به اجرا بگذارد و بقاي خود را با اجراي عدالت ضمانت نمايد .
آنجا که پیامبر (ص) می فرمایند :
" الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم " ۵۹
" حاکمیت بشری غیر دینی ، مبتنی بر رهیافتهای انسانی ، که حقوق افراد جامعه را رعایت کند ، متضمن بقاست ، ولی حاکمیت ( حتی ظاهرا دینی ) که بر اساس ظلم پایه ریزی شده باشد ، راهی جز نابودی نخواهد پیمود . "
هرچند به آن حد بلوغ و کمال مقصود الهی ، بدون امکان افتادن در پیچ و خمهای انحراف و احیانا درههای سقوط ، نخواهد رسید.
زیرنویسها :
۱- يابن آدم احبكَ فانت ايضا احببني – حدیث قدسی - المواعظ العددية ، الباب الثاني عشر، الفصل الثاني ص ۲۵۵ به نقل از كتاب گنج حكمت
" اي آدمي زاده ! همانا من تو را دوست دارم پس تو هم مرا دوست بدار "
و یا آیه زیر :
قل ان کنتم تحبون الله فاتبعوني يحببکم الله و يغفر لکم ذنوبکم و الله غفور رحيم – آل عمران – ۳۱
" بگو : اگر خدا را دوست مىداريد، از من پيروى کنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد ؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است ."
۲- فتبارک الله احسن الخالقين – سوره مومنون – ۱۴ ( پس مبارک باد خدایی را که خالق بهترینهاست . )
۳- – ابراهيم - ۱
۴- تخلقوا باخلاق الله - بحارالانوار- ج ۵۸- ص ۱۲۹- ماه رمضان از زبان آيت الله جوادي آملي
۵- فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر – سوره قمر – ۵۵ (در جايگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر! )
۶- ان تکفروا فان الله غني عنکم و لا يرضى لعباده الکفر و ان تشکروا يرضه لکم و لا تزر وازرة وزر اخرى ثم الى ربکم مرجعکم فينبئکم بما کنتم تعملون انه عليم بذات الصدور – سوره زمر – ۷
" گر کفران کنيد، خداوند از شما بىنياز است و هرگز کفران را براى بندگانش نمى پسندد ؛ و اگر شکر او را بجا آوريد آن را براى شما مىپسندد ! و هيچ گنهکارى گناه ديگرى را بر دوش نمىکشد! سپس بازگشت همه شما به سوى پروردگارتان است، و شما را از آنچه انجام مىداديد آگاه مىسازد؛ چرا که او به آنچه در سينههاست آگاه است! "
۷- سوره انسان ( دهر ) – ۳ . و يا آيه : " و قل الحق من ربکم فمن شاء فليؤمن و من شاء فليکفر " – سوره كهف – ۲۹
" بگو : اين حقّ است از سوى پروردگارتان ! هر کس مىخواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود)، و هر کس ميخواهد کافر گردد ! "
۸- سوره بقره – ۲۵۶
۹- سوره بقره – ۱۴۲( برداشت عارف بزرگ دولابي ) . و يا آيه " و کذلک انزلناه ايات بينات و ان الله يهدي من يريد " – سوره حج – ۱۶
" اين گونه ما آن [= قرآن] را بصورت آيات روشنى نازل کرديم؛ و خداوند هدايت مىکند ، هر کس را كه ( هدايت را ) اراده كند . "
۱۰- سو ره – فجر – ۲۷ و ۲۸
۱۱- لاقطعن ايديکم و ارجلکم من خلاف ثم لاصلبنکم اجمعين - قالوا انا الى ربنا منقلبون – سوره اعراف – ۱۲۴و ۱۲۵
" ( وقتی ساحران از اعتقاد اجباریشان به فرعون برگشتند ، فرعون گفت : ) سوگند مىخورم که دستها و پاهاى شما را بطور مخالف قطع مىکنم؛ سپس همگى را به دار مىآويزم! - (ساحران) گفتند : ( مهم نيست ،) ما به سوى پروردگارمان باز مىگرديم ! "
۱۲- سوره مائده – ۹۹
۱۳- نهج البلاغه – خطبه ۱
۱۴- سوره غاشیه – ۲۱ و ۲۲ .
۱۵- سوره شوری - ۴۸
۱۶- سوره نسا - ۸۰
۱۷- سوره نحل – ۶۴ . و يا آيه " يا ايها الناس قد جاءکم برهان من ربکم و انزلنا اليکم نورا مبينا " سوره نسا – ۱۷۴
" اى مردم ! دليل روشن از طرف پروردگارتان براى شما آمد ؛ و نور آشکارى به سوى شما نازل کرديم . "
۱۸- سفینة البحار، (ماده خلق).
۱۹- سوره بقره – ۹۶
۲۰- نهج البلاغه – حکمت ۳۲۴
۲۱- سوره مریم - ۷۹
۲۲- سوره شعرا – ۱۱۳
۲۳- و لقد کرمنا بني ادم – سوره اسرا – آیه ۷۰
۲۴- سوره غاشیه – ۲۵ و ۲۶
۲۵- سوره غافر – ۱۷
۲۶- ابراهیم – ۴۹ و ۵۱
۲۷- سوره طارق – ۱۷
۲۸- سوره آل عمران – ۱۷۸
۲۹- سوره آل عمران - ۹۷
۳۰- سوره ابراهیم – ۸
۳۱- سوره فاطر – ۱۵
۳۲- سوره انعام ۱۰۷
۳۳- " فذکر انما انت مذکر - لست عليهم بمصيطر " – غاشیه ۲۱ و ۲۲ - و یا آیه زیر که موید اجباری نبودن پیام خداوند می باشد :
" نحن اعلم بما يقولون و ما انت عليهم بجبار فذکر بالقران من يخاف وعيد " – سوره ق ۴۵
ما به آنچه آنها مىگويند آگاهتريم، و تو مأمور به اجبار آنها (به ايمان) نيستى؛ پس بوسيله قرآن ، کسانى را که از عذاب من مىترسند متذکّر ساز (وظيفه تو همين است)!
۳۴- " و قل الحق من ربکم فمن شاء فليؤمن و من شاء فليکفر " – سوره كهف – ۲۹
" بگو : اين حقّ است از سوى پروردگارتان ! هر کس مىخواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود)، و هر کس ميخواهد کافر گردد ! "
۳۵- " و من کفر فان الله غني عن العالمين " - سوره ابراهیم – ۸
۳۶- سوره رعد – ۱۱ ( آشنائی با قرآن جلد سوم ، مطهری ، مرتضی)
۳۷- سوره حدید – ۲۵
۳۸- " على (ع ): ... قال عبد الرحمن بن عوف : يابن ابى طالب انك على هذا الامر لحريص !؟
فـقـلت : .... و قـد كـان رسـول اللّه عـهـد الـى عهدا فقال : يابن ابى طالب ! لك ولاء امتى فان ولوك فى عافية و اجـمـعـوا عليك بالرضا ، فقم بامرهم و ان اختلفوا عليك فدعهم و ما هم فيه ، فان اللّه سيجعل لك مخرجا . " - كشف المحجه ، ص ۱۸۴.
۳۹- شرح نهجالبلاغه ابنابىالحديد ، ج۱، ص۲۲۱
۴۰- " دعونى و التمسوا غيرى ... و اعلموا ان اجتبكم ركبت بكم ما اعلم و لم اصغ الى قول القائل و عتب العاتب و ان تركتمونى فانا كاحدكم و لعلى اسمعكم و اطوعكم لمن وليتموه امركم . " - نهج البلاغه - خطبه ۹۱
۴۱- " ايها الناس عن مَلاء و اُذُن انّ هذا امركم ليس لاحد فيه حق الاّ من امرتم و قد افترقنا بالامس على امر و كنت كارهاً لامركم فابيتم الاّ ان اكون عليكم ... " - ابناثير، الكامل، ج۳، ص۱۹۳ به نقل از دراسات فى ولاية الفقيه، ج۱، ص۵۰۵.
۴۲- " اما و الذى فلق الحبة و برأ النسمة لو لا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ اللَّه على العلماء ان لا يقارّوا على كظة ظالم و لا سغب مظلوم لا لقیت حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكأس اوّلها و لا لفيتم دنياكم هذه ازهد عندى من عفطة عنز ؛ " - نهج البلاغه ، خ ۳، ص ۵۲
۴۳- منبع : مطالعات شیعه شناسی
۴۴- نامه امام در جواب معاویه : " ما اريد حربك و لا الخلاف عليك . " – " من اراده جنگ و مخالفت با تو را ندارم . " - ابوحنيفه دينورى ، الاخبار الطوال ، ص۲۰۶ - ۲۰۵
۴۵- " عجل القدوم يابن رسول الله فان لك بالكوفة مائة الف سيف فلاتتاخر ." - تاريخ طبرى، ج۳، ص
۴۶- " و قد بعثت اليكم ... ثقتى من اهل بيتى و امرته ان يكتب الى .... رايكم فان كتب الى انه قد اجمع راى ملاكم و ذوى الفضل ....منكم على مثل ما قدمت على به رسلكم و قرات فى كتبكم اقدم عليكم و شيكا ان شاءالله...; " - تاريخ طبرى، ج۷، ص۲۳۵
۴۷- " و ان أنتم كرهتمونا و جهلتم حقنا و كان رأيكم غير ما أتتني كتبكم و قدمت به علي رسلكم انصرفت عنكم ." - تاريخ الطبري ، ج ۴ ، ص ۳۰۳
۴۸- معاويه ( فرزند یزید ) بعد از آنكه از حكومت خودش را خلع كرد در مسجد جامع به منبر رفت و مدت زيادي به حالت سكوت نشست ؛ سپس حمد و ثناي خداوند را به طور بليغ به جا آورد . بعد پيامبر و اهل بيتش را به نيكي ياد كرد : همانا جدم معاويه كسي كه به حكومت سزاوارتر بود را كنار زد . كسي كه به پيامبر نزديك بود ، فضلش عظيم بود ، سابقهاش در اسلام از همه زياد بود، در بين مهاجران قدرش از همه بيشتر بود . از نظر قلب از همه شجاع بود ، از نظر علم علمش از همه بيشتر بود ، از نظر ايمان اولين نفر بود و از نظر ارزش شریفترین بود . مصاحبتش با پيامبر (ص) از همه قديميتر بود. پسرعموي رسول خدا (ص)، دامادش، برادرش، همسر دختر رسول خدا (ص) كه رسول خدا (ص) با اختيارش او را براي دخترش برگزيد. پدر دو سيد بزرگوار اهل بهشت. پدرم به خاطر كارهاي بدش و اسراف بر نفسش متخلق به اخلاق امت رسول خدا (ص) نبود. او تابع هواي نفس بود. خطاهايش را نيك ميديد و اقدامي كرد كه آن اقدام جرأت بر خداوند متعال بود. او حرمت اولاد رسول خدا را شكست... او رهين خطاهاي خود است... اين چنين از پدرش تبري كرد و بعد از آن در خانه نشست تا اينكه از دنيا مفارقت كرد. " - القمي الشيرازي؛ محمد طاهر؛ كتاب الاربعين، سيد مهدي رجائي، ۱۴۱۸ قمري، چاپ اول، ص ۵۰۲ .
معاویه تلویحا مردم را به اولویتهای اخلاقی و علمی حضرت سجاد (ع) دعوت می کند ، ولی از آنجا که در زمان يزيد بن معاويه
عبدالله بن زبير در مكه خودش را اميرالمؤمنين خوانده و حكومتي تشكيل داده بود، اكثر نواحي حجاز به عبدالله بن زبير گرويده بودند . لذا بعد از يزيد ، همه مردم از شهرهاي ديگر نيز به ابن زبير متمايل گشتند . تاريخ يعقوبي، وفات ۲۸۴، بيروت، ، ج ۲، ص ۲۵۵-۲۵۴.
۴۹- در رواياتى كه از خود ما نقل كرده اند از جمله در روايات ( عيون اخبارالرضا ) ذكر شده است كه وقتى مأمون ( به امام رضا (ع)) گفت : من اين جور فكر كردم كه خودم را از خلافت عزل كنم و تو را به جاى خودم نصب كنم و با تو بيعت نمايم ، امام فرمود : يا تو در خلافت ذى حقى و يا ذى حق نيستى . اگر اين خلافت واقعا از آن توست و تو ذى حقى و اين خلافت يك خلافت الهى است ، حق ندارى چنين جامه اى را كه خدا براى تن تو تعيين كرده است به غير خودت بدهى ، و اما اگر از آن تو نيست باز هم حق ندارى بدهى . چيزى را كه از آن تو نيست تو چرا به كسى بدهى ؟! .... اين هم جزء قطعيات و مسلمات است اين است كه امام از اول با مأمون شرط كرد كه من در كارها مداخله نكنم ، يعنى عملا جزء دستگاه نباشم ، حالا اسم مى خواهد ولايتعهد باشد ، باشد ، سكه به نام من مى خواهند بزنند ، بزنند ، خطبه به نام من مى خواهند بخوانند ، بخوانند ، ولى در كارها عملا مرا شريك نكن ، كارى را عملا به عهده من نگذار ، نه در كار قضا و دادگسترى دخالتى داشته باشم ، نه در عزل و نصبها و نه در هيچ كار ديگرى - برگرفته از كتاب سيرى در سيره ائمه اطهار (ع) - نوشته شهيد مرتضى مطهرى
۵۰- بطور مثال قيام زيد فرزند امام سجاد (ع) : نهضت زيد از نظر خود او امرى بايسته و ضرورى بود ، او ديگر طاقت نداشت كه شاهد بى حرمتى بنى اميه به ساحت رسول خدا و نظاره گر ظلم و بىعدالتى آنان باشد، و تنها راه را در جهاد مسلحانه عليه آنان مىديد ، اما ائمه (ع) از سوى ديگر ، بااين كه در اصل ضرورت مبارزه با كفر و ظلم با او هم نظر بودند ، ولى بر اساس اطلاعاتى كه تنها در اختيار آنان بود و بينشى كه نسبت به شرايط سياسى داشتند ، حركت نظامى و نهضت مسلحانه را تنها راه ممكن و ضرورى تشخيص نمىدادند . در نگاه ائمه (ع) زيد به گونه واجب ، موظف به قيام نبود زيرا اگر او براستى چنين وظيفهاى داشت ، هرگز او را به ترك تكليف الهى دعوت نمىكردند . ( كشف الغمة ۲/۳۴۷ ) ، از سوى ديگر قيام او ممنوع و باطل نيز نبود ، زيرا اگر حركت او باطل و حرام بود ، هرگز ائمه وى را به نيكى ياد نمىكردند . ( زيد الشهيد .۴۳ ) – كتاب : زندگى سياسى امام باقر (ع)، ص ۲۰۲ - احمد ترابى "
۵۱- جلسه ۴ تفسیر حمد امام - سیمای جمهوری اسلامی ۱۳۵۸
۵۲- (ر.ک. چندگفتار ، نشر نگارش ، ۱۳۸۱ ، گفتار اول : غدير خم / ر.ك. مباني حقوق در اسلام ، نشر جهاد دانشگاهي ، ۱۳۷۳، فصل ششم : حقوق ملت و دولت / ر.ك. حكومت در اسلام – آماده چاپ)
۵۳- کتاب ولایت فقیه حکومت صالحان – مرحوم آیه اله صالحی نجف آبادی
۵۴- كتاب اسلام دين فطرت – آيه الله منتظري – ص ۴۹ تا ۵۱
۵۵- کتاب حكومت ديني و حقوق انسان - آيه الله منتظري - ص ۱۴۴
۵۶- كتاب پيرامون انقلاب اسلامي ، ص ۸۰ تا ۸۷ – مرحوم آيه الله مطهري
۵۷- هفته نامه آبان – شماره ۱۲۱ – ۲۸ فروردین ۷۹
۵۸- حاکمیت خدا - http://talar.shandel.org/showthread.php?tid=۵۷#post_۷۱۳
۵۹- رسول اكرم ( ص )
منابع :
۱- قرآن مجید – ترجمههای فولادوند و آیه اله مکارم شیرازی
۲- نهج البلاغه – ترجمه دشتی
۳- تفسیر مجمع البیان – طبرسی
۴- تفسیر نمونه – مکارم شیرازی
۵- کتاب : آشنایی با قرآن – شهید مطهری
۶- كتاب : زندگى سياسى امام باقر (ع) - احمد ترابى
۷- كتاب : قضاوت زن در فقه اسلامي همراه با چند مقاله ديگر – مقالات " تطبيق قيام امام حسين (ع) با موازين فقهي " و " دو سوال درباره قيام امام حسين (ع) " – مرحوم آیه الله صالحي نجف آبادي
۸- کتاب : ولایت فقیه حکومت صالحان – مرحوم آیه اله صالحی نجف آبادی
۹- كتاب : اسلام دين فطرت – آيه الله منتظري
۱۰- کتاب : حكومت ديني و حقوق انسان - آيه الله منتظري
۱۱- مقاله : اهتمام به آراى عمومى و ديد مردم در نگاه على(ع) - محمدجواد ارسطا – اینترنت
۱۲- مقاله : جايگاه تكليف الهى و بيعت در قيام امام حسين عليه السلام - محمد جواد ارسطا - اینترنت
۱۳- مقاله : نگاهی اجمالي به مراحل قیام امام حسین (ع) – محمد صالحی - اینترنت
۱۴- مقاله : تحليلي بر مراحل شكل گيري قيام خونين سيدالشهداء (ع) - محمد تقى – سبحانى - اینترنت
۱۵- مقاله : زندگینامه امام حسن (ع) - مطالعات شیعه شناسی – اینترنت
۱۶- مقاله : تفسیر سوره حمد - http://www.imam-khomeini.com - مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (ره)
۱۷- مقاله : كنارهگيري معاويه بن یزید از حكومت - پژوهشکده باقرالعلوم
۱۸- مقاله : آیه الله غروی کیست - http://www.arbabehekmat.com/
۱۹- مقاله : حاکمیت خدا - http://talar.shandel.org/showthread.php?tid=۵۷#post_۷۱۳
آیا خداوندی که محبتش را تنها به انسان نثار کرده ۱ و شادان از این که هموست تنها موجودی که می تواند در آئینه وجودش به نمایش بنشیند ، او را به زیر سلطه حاکمیت " امر و حساب و جزا " در همین بارگاه " دنیایی " کشانده است ؟
در این مجال اندک به مبانی ساختاری یک حاکمیت پرداخته و سپس جایگاه آنرا از منظر خداوندی ، در خلقت انسان به بررسی اجمالی خواهیم نشست :
مبانی ساختاری یک حاکمیت :
در مفهوم حاکمیت ۵ اصل اساسی و بنیادین زیر برای ساخت یابی آن وجود دارد که بدون هر یک از آنها مصداقی از حاکمیت وجود نخواهد داشت :
" وضع قانون " – " ابلاغ قانون " – " نظارت بر اجرا " – " محاسبه و ارزیابی " – " قضاوت و تنبیه و ( پاداش ) "
از آنجا که اصول بنیادین فوق در هر کشوری نهادها و سازمانهای خود را داراست ، لذا در هر حاکمیت بشری ، قابل رویت و ردیابی است و طبعا هر کدام از نهادهای فوق وجود نداشته باشد ، ساختار حاکمیت در آنجا ، شکسته و بایستی بدنبال ردیابی کشوری باشیم که آن حاکمیت ( اگر بخواهیم نام حاکمیت به آن بدهیم ) را تحت سیطره خود دارد .
اما خداوندی که تمام هستی از وجود اوست و مالکیت تام بر هر آنچه هست دارد ، آیا حاکمیتی ( به مفهوم سياسي امروزين ) نیز برای خود در این دنیای زمینی بر اشرف مخلوقات خود که به خلقتش مباهات کرده است ۲ قائل است ؟
جایگاه خداوند در فرایند زندگی دنیایی و رشد انسانها :
الف ) انزال كتاب و هدایت
" کتاب انزلناه اليک لتخرج الناس من الظلمات الى النور باذن ربهم الى صراط العزيز الحميد " ۳
" (ای پیامبر! اين قرآن ) کتابى است که بر تو نازل کرديم ، تا مردم را از تاريکيها(ى شرک و ظلم و جهل،) خارج و به سوى روشنايى (ايمان و عدل و آگاهى) بفرمان پروردگارشان هدايت كني ، بسوى راه خداوند عزيز و حميد. "
۱- از آنجا که خداوند ، این مخلوق عزیزش را تنها نگذاشته و راهی جز گذار او بسوی رشد و کمال ۴ تا رسیدن به خدایش ۵را نمی پسندد ۶، خود را از طريق رسولانش موظف به انزال كتاب و نشان دادن راه و بیراهه می داند .
آنجا که می گوید :
" انا هديناه السبيل اما شاکرا و اما کفورا " ۷
" ما راه را به او نشان داديم ، خواه شاکر باشد ( و پذيرا گردد ) يا ناسپاس ! "
۲- و در احراز این مقصود ، به هیچ وجه ، " اجبار " به پذیرش و یا سلوک در مسیر مستقیم نمی کند ،
آنجا که می فرماید :
" لا اکراه في الدين قد تبين الرشد من الغي " ۸
" در قبول دين ، اکراه و اجبارى نيست . ( زيرا ) راه درست از راه انحراف ، روشن شده است. "
چرا که اجبار با ماهیت " تبيين " نمی خواند . زیرا تبيين منتج به والایی فهم و استواری درک گشته و آن گاه است که این والایی فهم به بلوغ می انجامد و منجر به " هدایت خواهی " او و تبعا لایق هدایت الهی .
آنجا که حضرت ربوبی می فرمایند :
" يهدي من يشاء الى صراط مستقيم " ۹
" هر انسانی که ( هدایت ) بخواهد ، خداوند او را به راه مستقیم ، هدایت خواهد کرد . "
و در نهایت ، باور حقیقی را به ارمغان می آورد و قرب الهی و رضایت خداوند و انسان ،
آنجا که می فرماید :
" يا ايتها النفس المطمئنة - ارجعي الى ربک راضية مرضية " ۱۰
" تو اى روح آرامش يافته! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است . "
و البته ، اجبار ، فقط " پذیرش " می آفریند نه باور را ، و هر آنگاه احتمال برگشت ، نتیجه این فشار و اجبار است . ( قصه ساحران و فرعون ۱۱)
ب ) و پيامبر وظیفهای جز بلاغ و تذکر نداشته ، حق هيچ سيطره اي بر مردم ندارد
" ما على الرسول الا البلاغ و الله يعلم ما تبدون و ما تکتمون " ۱۲
" پيامبر وظيفهاى جز ابلاغ و رساندن پيام ( الهى ) ندارد؛ ( و مسؤول اعمال شما نيست). و خداوند آنچه را آشکار ، و آنچه را پنهان مىداريد مىداند ."
و ابلاغ ، رساندن بشر به بلوغی است که بتواند تصمیم درست بگیرد .
آنجا که امام علی (ع) می فرمایند :
" و اصطفي سبحانه من ولده انبياء ..... يثيروا لهم دفائن العقول " ۱۳
" خداوند سبحان از ميان فرزندان آدم ، پيامبرانى برگزيد ....تا خردهاشان را که در پرده غفلت ، مستور گشته برانگيزاند . "
۱- خداوند خود را موظف به انزال كتاب و ارسال رسول می داند .
۲- برای رساندن این پیام ، رسولانش را از جنس همین بشر برگزید تا وظیفه ابلاغ خداوند را به انجام برسانند .
۳- در این راه ، حق هیچ سیطره ای را حتی به رسولانش نداده است .
آنجا که می فرمایند :
" فذکر انما انت مذکر - لست عليهم بمصيطر " ۱۴
" پس تذکّر ده که تو فقط تذکّر دهندهاى ! - تو سلطهگر بر آنان نيستى که ( بر اجراي فرامين ) مجبورشان کنى "
و یا آیات زیر که به پیامبر جز وظیقه ابلاغ نداده و حفاظت از نتایج آن و یا حفاظت بندگان از گمراهی را ، نداده است :
" فان اعرضوا فما ارسلناک عليهم حفيظا ان عليک الا البلاغ . " ۱۵
" و اگر روىگردان شوند (غمگين مباش)، ما تو را حافظ آنان (و مأمور اجبارشان) قرار ندادهايم؛ وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت است! "
" من يطع الرسول فقد اطاع الله و من تولى فما ارسلناک عليهم حفيظا " ۱۶
" کسى که از پيامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده ؛ و کسى که سرباز زند ، تو را نگهبان (و مراقب) او نفرستاديم ( و در برابر او ، مسؤول نيستى ) . "
۴- كه آنها فقط برای بیان حقایق راه – بسوی نور و بلوغ و کمال ، اجازه پیام بری گرفته اند ،
آنجا که خداوند می فرمایند :
" و ما انزلنا عليک الکتاب الا لتبين لهم الذي اختلفوا فيه و هدى و رحمة لقوم يؤمنون " ۱۷
" ما قرآن را بر تو نازل نکرديم مگر براى اينکه آنچه را در آن اختلاف دارند، براى آنها روشن کنى؛ و ( اين قرآن ) مايه هدايت و رحمت است براى قومى که ايمان مىآورند ! "
و یا حضرت پیامبرش ( ص ) می فرمایند :
" انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق " ۱۸
" من مبعوث شدم تا مکارم اخلاقی را به اتمام برسانم "
ج ) و خداوند هر لحظه بندهاش را به نظاره نشسته است
" و الله بصير بما يعملون " ۱۹
" و خداوند به آنچه می کنید ، آگاه و بینا ست! "
" ... فان الشاهد هو الحاکم " ۲۰
" .. پس همو که شاهد بر بندگان است ، خود هم به حکم ، اقدام خواهد کرد . "
خداوند چون مخلوقش را رها نکرده و راه – بسوی نور و مستقیم الهی را به او ابلاغ کرده ، به هیچ ، نمی تواند ، چشم بر رفتار او بر بندد و مطمئنا همواره ناظر بر اعمال اوست ،
آنجا که می فرماید :
" کلا سنکتب ما يقول " ۲۱
" هرگز چنين نيست ! ما بزودى آنچه را مىگويد مىنويسيم "
تا اینجا مشخص شد که خداوند خود را در وضع قانون کلی ، ابلاغ و تبيين آن و نظارت بر اعمال بندگان ، موظف کرده است ، اما آیا محاسبه و قضاوت اعمال این مخلوق را به چه کس و در کجا سپرده است ؟
د) وظیفه محاسبه و ارزیابی اعمال بندگان ، آنهم در آخرت
" ان حسابهم الا على ربي لو تشعرون " ۲۲
" حساب آنها بر عهده کسی نیست جز پروردگار من ، ( و این قابل فهم است ) اگر فهم و شعور خود را بکار بندید ! "
۱- خداوند به هیچ روی ، محاسبه و ارزیابی اعمال بندگان را به دیگری وانگذاشته و بخاطر کرامتی که برایش قائل است ۲۳، تنها خود را موظف به این کار می داند . ( چرا که دیگران ، برداشتهای مختلف از پیام خداوندی داشته و تبعا در محاسبه و ارزیابی و مصداق یابی آن نیز ، به اختلاف خواهند افتاد . )
۲- و البته ، این محاسبه نیز ، تنها ، در آخرت به انجام خواهد رسید نه در این دنیای زمینی ،
آنجا که حضرتش می فرمایند :
" ان الينا ايابهم - ثم ان علينا حسابهم " ۲۴
" به يقين بازگشت (همه) آنان به سوى ماست – ( و آن گاه ) مسلّماً حسابشان (نيز) با ما خواهد بود! "
ح) وظیفه قضاوت و اجرای حکم ، آنهم در آخرت
" اليوم تجزى کل نفس بما کسبت لا ظلم اليوم ان الله سريع الحساب " ۲۵
" امروز ( آخرت ) ، هر کس در برابر کارى که انجام داده است پاداش داده مىشود ؛ امروز هيچ ظلمى نيست؛ خداوند سريع الحساب است ! "
" و ترى المجرمين يومئذ مقرنين في الاصفاد - ليجزي الله کل نفس ما کسبت ان الله سريع الحساب " ۲۶
و در آن روز، مجرمان را با هم در غل و زنجير مىبينى! - تا خداوند هر کس را ، هر آنچه انجام داده ، جزا دهد ! به يقين، خداوند سريع الحساب است ! "
۱- ثواب و عقاب خداوند ، در آن دنیا ی آخرت ، در محضر حضرت ربوبیش ، پس از محاسبه اعمال ، به اجرا خواهد آمد .
۲- حتی به کافرین ، در این دنیای زمینی ، مهلت تا آخر داده خواهد شد و حق زندگی به سبب خلاف هایی که می کنند و یا ظلمها که بر مردمان می نمایند ، از آنها سلب نخواهد شد ،
آنجا که حضرت رحمان می فرمایند :
" فمهل الکافرين امهلهم رويدا " ۲۷
" حال که چنين است کافران را اندکى مهلت ده ! "
" و لا يحسبن الذين کفروا انما نملي لهم خير لانفسهم انما نملي لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين " ۲۸
" آنها که کافر شدند، (و راه طغيان پيش گرفتند،) تصور نکنند اگر به آنان مهلت مىدهيم، به سودشان است ! ما به آنان مهلت مىدهيم فقط براى اينکه بر گناهان خود بيفزايند ؛ و براى آنها، عذاب خوارکنندهاى (آماده شده) است! "
ط ) نتیجه بحث : خداوند نیازی به خوب و بد بندگانش ندارد که بخواهد در این دنیا قضاوتشان کند
" و من کفر فان الله غني عن العالمين " ۲۹
" و هر کس ( می خواهد ) ، کفر ورزد ، چرا که خداوند از همه جهانيان ، بىنياز است. "
۱- از بین ۵ ( پنج ) اصل متشکله ساختار یک حاکمیت ، ۲ ( دو ) اصل بنیادین " محاسبه و ارزیابی " و " قضاوت و اجرای حکم " ، که ضمانت بقای آن حاکمیت است ، در رابطه بین بندگان و خداوند در این دنیای زمینی ، به انجام نمی رسند . و به " آخرت " و " در محضر ربوبی " او واگذار گردیده است .
۲- وقتی این دو اصل در این رابطه دنیایی محقق نمی شود و خداوند نه تنها خود اقدام به پیاده سازی آنها نکرده ، که حق آن را نیز به احدی ، حتی پیامبرانش تفویض نکرده است ، دیگر چه جای سخن از حاکمیت الهی ( سياسي ) در این دنیا ، که باید هر لحظه مردمان را به سبب اشتباهات و رفتارهای گناه آلودشان ، به قضاوت و حکم و اجرا بنشیند ! که او از هر عمل و یا سخنی از هر بندهای بینیاز است . و البته این مائیم که نیازمند اوئیم .
آنجا که به صراحت می فرماید :
" و قال موسى ان تکفروا انتم و من في الارض جميعا فان الله لغني حميد " ۳۰
" و موسى ( به بنى اسرائيل ) گفت : اگر شما و همه مردم روى زمين کافر شويد ، ( به خدا زيانى نمىرسد ؛ چرا که ) خداوند ، بىنياز و شايسته ستايش است ! "
" يا ايها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغني الحميد " ۳۱
" اى مردم شما (همگى) نيازمند به خدائيد ؛ تنها خداوند است که بىنياز بوده و شايسته هر گونه حمد و ستايش است ! "
۳- و آنگاه که خداوند ، حاکمیتی برای محاسبه و قضاوت اعمال بندگان در این دنیای برای خود قائل نیست ، دیگر چه جای نیاز می ماند ، که کسانی از جنس همین مردمان و به نیابت او ، برای اعمال حاکمیتش ، در زمین حکم فرمایی کنند !!
که حضرتش هشدار می دهند :
" و لو شاء الله ما اشرکوا و ما جعلناک عليهم حفيظا و ما انت عليهم بوکيل" ۳۲
" اگر خدا مىخواست، (همه به اجبار ايمان مىآوردند،) و هيچ يک مشرک نمىشدند؛ و ما تو را مسؤول و محافظ ( اعمال ) آنها قرار ندادهايم ؛ و وظيفه و وکالت از کسی هم ندارى که آنها را (به ايمان) مجبور سازى ! "
پس بياد داشته باشيم كه خداوند نه تنها حق سيطره بر مردم را ، كه لازمه قدرت است از پيامبر گرفته ۳۳،که تکلیفی نیز برای حفاظت از ایمان بندگان بر گردن او سنگین نکرده و او را فقط موظف به ابلاغ پيام الهي و نشان دادن راه به مردم مي داند، چه بپذيرند و عمل كنند و چه رد كنند و يا سركشي نمايند ۳۴. كه خداوند را نه به خوب و بد بندگان نياز است ۳۵ و نه ايشان مقيد به جبر تاريخ بوده كه بايد خود سرنوشت آن را رقم بزند .
آنجا كه حضرت ربوبی مي فرمايند :
" ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم . " ۳۶
" خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملّتى) را تغيير نمىدهد مگر آنکه آن مردم یغیروا (این « یغیروا » استقلال مردم را میرساند ) خودشان به دستخودشان اوضاع خودشان را تغییر بدهند. "
بنابراین ، هر چه هست ، خود آن مردمان هستند که باید در مسیر بسوی کمال ، " عقل انسانی " خود را در پرتو " پیامهای خداوندی " به کار گرفته و سرنوشت خود را در همه امور فردی و اجتماعی ( اعم از سیاست و اقتصاد و فرهنگ ) رقم بزنند ، تا به بلوغ منظور خداوندی رسیده و آنگاه محمل هدایت الهی گشته و به کمال مقصود خداوندی نائل گردند .
آنجا که خداوند به صراحت و شفاف ، جایگاه رسالت و مردمان را چنین بیان می فرمایند :
" لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط " ۳۷
" ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم ، و با آنها کتاب و ميزان ( شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه ) نازل کرديم تا مردم (در پرتو آنها بحد رشد ممکن رسیده و ) خود به پایه ریزی یک جامعه مبتنی بر قسط و عدالت اقدام کنند. "
رفع يك ابهام :
سوال : تشكيل حكومت توسط حضرت رسول (ص) در مدينه و همچنین رفتار سیاسی ائمه (س) چگونه توجيه مي شود ؟
جواب : با نگاهی اجمالی به صدر اسلام و رفتار سیاسی پیامبر و ائمه (س) ، می توان جواب را پیدا نمود .:
۱- حضرت رسول (ص) ، بر اساس حكم اولي خداوند ، مبني بر وظيفه تشكيل حكومت ، اقدام به ايجاد آن در مدينه نكردند ، بلكه بدليل شرايط موجود جامعه ، ويژگي هاي شخصيتي و مديريتي پيامبر و نياز و اقبال مردم نسبت به در دست گرفتن حاكميت سياسي جامعه آن روز توسط ايشان ، اقدام كردند . همانطور كه از متن سفارش ايشان ( قبل از رحلت ) ، به امام علي (ع) چنين برمي آيد .
امام علي (ع) چنين نقل مي كنند :
" عـبـدالـرحـمان بن عوف مرا گفت : اى پسر ابوطالب ! تو به اين امر (خلافت ) بسيار دلبسته اى ؟
من گفتم : .... . رسول خدا(ص ) ضمن وصاياى خود به من فرمود : اى پـسر ابوطالب ! ولايت امت من با تو است . پس اگر بر زمامدارى تو با عافيت و همدلى تن دادند و ولايت را به تو وا گذاشتند ، به تصدى واداره آن قيام كن و اگر اختلاف كردند ، آنها را به حال خود واگذار ، كه خداوند سبحان براى تو نيز راهى براى رهايى از مشكلات فراهم خواهد ساخت . ۳۸
۲- حضرت امام علي (ع) ، بعد از رحلت پيامبر (ص) ، تا ۲۵ سال از هر گونه اقدامي براي در دست گرفتن حكومت ( حتي با دست رد زدن به سينه كساني مثل ابوسفيان كه پيشنهاد بسيج نيرو و اقدام نظامي مي كردند ۳۹) ، خودداري كرده و هنگامى كه مردم پس از كشته شدن خليفه سوم ، به نزد ایشان آمده و با اصرار فراوان خواستند با آن حضرت بيعت كنند به صراحت فرمود :
" مرا واگذاريد و شخص ديگرى را براى اين مسؤوليت انتخاب كنيد ... و بدانيد كه اگر من دعوت شما را اجابت كنم ، بر اساس آنچه خود مىدانم بر شما حكومت خواهم كرد و به گفته اين و آن و سرزنش افراد گوش نخواهم داد ، ولى اگر مرا وا گذاريد من نيز همانند يكى از شما هستم و شايد من شنواترين و مطيعترين شما باشم نسبت به كسى كه حكومت خويش را به وى بسپاريد . " ۴۰
و با این دیدگاه ، امام ضمن این که مجددا حق حاکمیت سیاسی جامعه را به مردم می دهد ، شرایط خود را نیز برای پذیرش آن اعلام می کند . و تا آنجا مقاومت می کند که نهایتا با اصرار عمومی بزرگان و مزدم روبرو شده و خود را موظف به پذیرش می بیند . آنجا که مردم را در مسجد جمع کرده و ؛
در حضور همه می فرمایند :
" اى مردم ! اين امر (حكومت) امر شما است . هيچ كس به جز كسى كه شما او را امير خود گردانيد حق امارت بر شما را ندارد . ما ديروز هنگامى از هم جدا شديم كه من قبول ولايت را ناخوشايند داشتم ولى شما جز به حكومت من رضايت نداديد ..." ۴۱
و بدین سبب بود که ، زماني زمام امور را بدست گرفتند كه اقبال و خواست اكثريت جامعه آن روز براي ايشان محرز شد .
آنجا كه مي فرمايند :
" سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد ، اگر نبود حضور آن جمعيت (بسيار) كه (براى بيعت با من) حاضر شدند و اتمام حجت بر من كه (براى رسيدن به مقاصد الهى و انجام وظيفه خود) ياور دارم و پيمانى كه خداوند از علما گرفته است كه در مقابل شكمبارگى ظالم و گرسنگى مظلوم صبر نكنند ، بدون شك ريسمان شتر خلافت را بر كوهان آن مىانداختم و همچون گذشته از خلافت چشم مىپوشيدم و آنگاه درمىيافتيد كه دنياى شما در نظر من از عطسه بز مادهاى كم ارزشتر است " ۴۲
۳- حضرت امام حسن (ع) نیز بعد از شهادت پدرشان ، تنها بدليل خواست و بيعت عمومي ، حاكميت سياسي جامعه را در دست گرفتند .
آنجا كه در تاريخ داريم :
" امام حسن (علیه السلام) به جمع مسلمانان در مسجد درآمد و بر فراز منبر پدرش ایستاد .....و چنین گفت : " همانا دراین شب آن چنان کسی وفات یافت که گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آیندگان بدو نخواهند رسید ...... در این موقع ، در مسجد جامع که مالامال از جمعیت بود ، عبیدالله بن عباس بپاخاست و مردم را به بیعت با حسن بن علی تشویق کرد و مردم با شوق و رغبت با امام حسن بیعت کردند . " ۴۳
۴- حركت سياسي امام حسين (ع) ، براي تشكيل حكومت جهت برقراري عدالت نيز ، صرفا بر اساس درخواست رسمي مردم كوفه و محرز شدن حضرت ايشان از خواست عمومي آنها بود . به همین دلیل ایشان تا ۱۰ سال پس از شهادت برادرشان ( در زمان معاویه ) به مفاد صلح نامه امام حسن (ع) با معاویه پایبند بوده و اقدامی برای بدست گرفتن حکومت نکردند ۴۴. تا اینکه فشارهای حکومت یزید بر ایشان و مردم و همچنین فساد حاکمه ، مردم را بحدی خسته کرد که تصمیم به مبارزه سیاسی و حتی نظامی با حکومت ، تحت سرپرستی امام حسین (ع) گرفته و با نامههای متعددی که به ایشان نوشتند ایشان را دعوت صریح به پذیرفتن رهبری مبارزه آنها کردند . آنجا كه در نامه هاي متعدد كوفيان ؛
از جمله نامه زير مي خوانيم :
" اي فرزند رسول خدا ، در اقدام براي رسيدن به كوفه و ( در دست گرفتن حكومت ) عجله كن كه ۱۰۰.۰۰۰ نفر آماده رزمند . " ۴۵
و امام براي اطمينان از خواست عمومي مردم كوفه ، مسلم ابن عقيل را بسوي كوفه فرستاد ؛
و به آنها نوشت :
" اينك ... شخص مورد اعتماد از خانواده خود را به سوى شما گسيل داشتم و به او دستور دادم كه مرا از وضعيت ..و راى شما مطلع گرداند ، پس اگر براى من بنويسد كه ، نظر بزرگان ... شما بر همان چيزى استقرار يافته كه فرستادگان شما به اطلاع من رساندند و در نامه هايتان خواندم ، به سرعت به سوى شما خواهم آمد ان شاءالله . " ۴۶
و البته حضرت ايشان پس از دريافت نامه تاييد مسلم ، بسوي كوفه حركت فرمودند . ولي وقتي با پيمان شكني كوفيان مواجه شدند بارها و بارها ( ۵ بار ) در مسير كربلا و روز عاشورا اعلام كردند كه ، اقدام براي حاكميت سياسي جامعه را فقط بخواست آنها انجام داده و از كوفيان خواستند كه او را رها كرده و اجازه بازگشت بدهند .
از جمله كلام ايشان در حضور لشكر حر چنين است :
" اگر حضور ما بر شما ناخوشايند است و نسبت به حق ما آگاه نيستيد و رأي شما غير از آن چيزي است كه در نامه هاي خود برايم ارسال داشته ايد باز مي گردم ." ۴۷
۵- و برخورد امامان بزرگوار حضرت سجاد و حضرت رضا (س) با حق حاکمیت سیاسی جامعه نیز مبین این امر است که : ، چون مي دانستند حكم اولي الهي براي اقدام به تاسيس حكومت و تحويل حاكميت سياسي ندارند ؛ و از طرف ديگر پيشنهاد خليفه وقت ، حجتي براي اطمينان به خواست عمومي جامعه و تاييد انتخاب ايشان از طرف مردم نبود ، لذا يا اقدامي جهت تحويل گرفتن حكومت (امام سجاد (ع)) ۴۸ و يا دراختيار گرفتن ابزارهاي قدرت حاكمه ( امام رضا (ع)) نكردند. ۴۹
۶- و همين امر است كه ، امامان ديگر (س) نيز بدليل عدم برخورداري از خواست عمومي جهت در دست گرفتن حكومت جامعه وقت ، هيچ اقدامي براي آن نكرده و از اقدامات نظامي بعض گروه هاي موجود نيز حمايت رسمي تكليفي نكردند . ۵۰
و نمونه تاریخی دیگر
بنابر همه شواهد تاريخي و اسناد بجا مانده از تمدن فراعنه مصر ، حضرت يوسف (ع) پس از رهایی از زندان و کسب اعتماد امپراطور مصر ، بر اساس قواعد قانونی روز آن جامعه ، پیشنهاد وزارت ارشد و به عبارتی ریاست وزرا را بر عهده گرفته و اقدام به تاسيس پايگاه سياسي و در اختيار گرفتن اهرم هاي اقتصادي كه زير بناي يك حاكميت مقتدر است كردند ، ولي خداوند در قرآن اشاره اي مبهم به آن مي كند . و اين در حاليست كه : اگر حكم خداوندي ، بر تشكيل حكومت ، جهت پیاده سازی پیام ارسالی او ، تعلق دارد ، بايستي در قرآن با برجستگي كاملا شفاف از موقعيت سياسي و اقتدار حكومتي ايشان ياد مي كردند ؛ همان گونه كه از حاكميت حضرت طالوت ، داوود و سليمان (س) و حتي آثار قدرت حضرت موسي (ع) در جامعه يهود ياد مي كند .
با توجه به آنچه گفته شد ، تشكيل حكومت بعنوان حكم اولي الهي ، جهت پياده سازي پيام هاي ابلاغي و ارسالي خداوند ، محرز نبوده و ليكن طبق عرف سياسي جامعه ، كه مردم بهترينها را براي سپردن حاكميت به آنها انتخاب مي كنند ، طبعا پيامبر و يا امامان در اولويت اول قرار مي گيرند . هر چند پیامبران و امامان و دانایان هر جامعهای موظفند برای اصلاح جامعه ، از هر تلاشی دریغ نکرده و در صورت لزوم با کار فرهنگی منسجم ، شرایط لازم جهت گرفتن زمام امور ( با رضایت عمومی ) را فراهم نمایند .
حق حاکمیت سیاسی در کلام بزرگان
مرحوم حضرت امام خمینی
.... . انبيا نيامدهاند حكومت درست كنند، حكومت را مىخواهند چه كنند ؟ اين هم هست ، اما نه اين است كه انبيا آمدهاند كه دنيا را اداره كنند ، حيوانات هم دنيا دارند ، كار خودشان را اداره مىكنند ، البته بسط عدالت ، همان بسط صفت حق تعالى است براى اشخاصى كه چشم دارند . بسط عدالت هم مىدهند ، عدالت اجتماعى هم به دست آنهاست ، حكومت هم تأسيس مىكنند ، حكومتى كه حكومت عادله باشد ؛ لكن مقصد اين نيست ، اينها همه وسيله است كه انسان برسد به يك مرتبه ديگرى كه براى آن ، انبيا آمدهاند . " ۵۱
مرحوم حضرت آیه الله غروی
حکومت را يك امر دنيايي نه الهي مي داند كه مردم بر اساس همفكري و مشورت و ايجاد هم رايي به تشكيل آن مبادرت مي كنند و استدلال او اين است كه كلمه امر كه جمع آن امور است در قرآن به معناي كارهاي دنيايي مردم ، از جمله تشكيل دولت و حكومت است . پيامبر اكرم (ص) هم در يك عبارت كوتاه فرموده : « كما تكونون يولي عليكم » همانگونه كه شما هستيد بر شما حكومت مي شود . اگر مردمي هستيد مسلمان و مومن و اهل تقوي و خداترس و عادل و صادق ، حكومت و دولت شما هم همين طور خواهد بود و اگر ظالم و فاسق و خائن باشيد، حكمروايي بر شما نيز همين گونه است . بناءبراين وصايت پيامبر در غدير خم و معرفي مولي امير المومنين (ع) براي جانشيني او در امور دنيوي و حكومتي نبود ضمن اينكه يك امر الهي هم در اين باب نبود . اگر امر خدا بود ، علي (ع) نبايد اجراء آن را به تعويق مي انداخت و ناديده مي گرفت و بيست و پنج سال سكوت مي كرد . پس «غدير خم» يك وصيت بود به مردم كه علوم دين خود را از چه كساني فراگيرند و الگوهاي عملي دين چه كساني هستند ؟ از اين گذشته ، علي (ع) حداقل در يازده جاي نهج البلاغه تاكيد مي كند كه من حكومت را به خواست شما مردم قبول كردم و هرگاه از سپردن آن بدست من ناخشنوديد ،همان لحظه افسارش را بر گردنش انداخته رهايش مي كنم . ۵۲
مرحوم آیه الله صالحی نجف آبادی
رای مردم در حکومت اسلامی بعنوان یک عنصر اصیل در تعیین زمامدار شناخته می شود ولی باید دانست که ارزش دادن به رای مردم بمعنای نفی اصالت حکم خدا و اسلام نیست .. و رای مردم باید طبق حکم خدا و اسلام باشد . و حکم خدا و اسلام اینست که مردم باید لایقترها را انتخاب کنند و به ولایت و حکومت برسانند و به عبارت دیگر :
حاکمیت اصلی با قانون خدا و ارزشهای الهی است ... قانون خدا کسی را لایقترین رهبر می شناسد که دارای این ارزشها باشد و مردم باید فردی را که دارای ارزشهای الهی است بعنوان لایقترین رهبر انتخاب کنند .
بنابراین خدا و اسلام چیزی را بر انسان تحمیل نکرده اند بلکه حکم عقلش را تایید و تاکید کرده اند .
... هیچ دلیلی وجود ندارد که فقها به طور عموم و یا فقیه خاصی از طرف خدا به ولایت منصوب شده و مردم حق انتخاب ندارند .
... ولی فقیه نایب مردم است نه نایب امام زمان عج و به نمایندگی از مردم مدیریت جامعه را به عهده می گیرد . ۵۳
مرحوم آیه الله منتظری
هدف عمده دين ، هدايت و ارائه راه است ، و خواستاران سعادت ، خود بايد چنين راهي را انتخاب و آن را طي كنند . طي كردن چنين راهي اجبار بردار نيست .
اجبار به اجراي دين ، بيشتر به شبيه سازي ميماند تا دينداري .
دين هيچ گاه در صدد ارائه شكل خاصي براي زندگي نيست . زندگي شهري يا روستايي ، صحرانشيني و امثال اينها ، توصيه دين نيستند .
دين به انسانها، در هر كجا كه هستند ، سفارش ميكند تا اموري را رعايت كنند . كيفيت و حدود زندگي در چارچوب خواسته هاي دين است . دين فراتر رفتن از محدوده هاي تعيين شده را روا نمي دارد ؛ فردي باشد يا جمعي .
دين، اصول و معيارهايي براي زندگي انسان نشان ميدهد ؛ اما معمولا روش خاصي را براي حل مشكلات اجتماعي ارائه نمي دهد. مثلا به اصل عدالت اجتماعي حساسيت نشان ميدهد ؛ چرا كه مشكلات اجتماعي چه بسا سدي در راه بندگي خدا و سعادت انسانها باشد.
روشها ، همواره در مناطق مختلف جغرافيايي بنا به دلايل جوي و محيطي و آب و هوايي، به ساكنان آنجا واگذار شده و الزامي به نوع رفتار و ساخت و ساز نداشته است .
چه اين كه دخالت در چنين اموري دين را با مشكلات عديده اي مواجه خواهد ساخت و پيشرفتها و تحولات ، دين را به تدريج از زندگي مردم خارج ميكند ، و دستورالعمل هاي آن جاي خود را به يافته هاي تجربي و علمي خواهد سپرد . در اين صورت ، كارآمد نبودن دين در رونق امور و پيشرفت انسانها به رخ كشيده خواهد شد .
در حالي كه دين با سفارش به رعايت اصول و ارزشها و قواعد ، همواره نقش خود را ايفا ميكند.
به همين جهت در تعاليم انبيا دستوراتي مشاهده ميشود كه تنظيم روابط عادلانه اجتماعي در آنها به خوبي قابل مشاهده است ؛ مثلا ميگويد: (و لا تنقصوا المكيال والميزان اني أراكم بخير... - سوره هود ، آيه) - از پيمانهها و وزنها كم مگذاريد، من شما را در خير و نعمت ميبينم .
بنابراين دين درصدد تبيين اكتشاف ، صنعت، كشاورزي، دامداري، شهرسازي و امثال اينها نيست ، بلكه درصدد القاي اصول و ضوابط و دعوت به رعايت آنهاست .
در ميان دنيا و آخرت، آخرت هدف اصلي دين است . انسانها بدون دين، راه كشف سعادت اخروي را به دست نمي آورند. ممكن است زندگي دنياييشان را به گونه اي سپري كنند ، اما راه آخرت براي آنها قابل كشف نيست . در عين حال معناي اين سخن اين نيست كه دين نسبت به دنيا بي توجه است ، چرا كه راه سعادت آخرت از همين دنيا ميگذرد ؛ و بدون تبيين روابط صحيح در دنيا، سعادت اخروي هم منتفي است . بي تفاوتي دين در قبال دنيا ، كوتاه آمدن در ارائه راه سعادت آخرت است . ۵۴
خداوند در رابطه با هدف از ارسال رسل و انزال كتب ميفرمايد :
" ليقوم الناس بالقسط " - سوره حدید ، آیه ۲۵ - " تا خود مردم در اثر هدايت انبيا و كار فرهنگي و فكري آنان، عدالت را به پا دارند . "
قرآن نفرموده است : تا پيامبران عدالت را به پا دارند ، تا شائبه اجراي شريعت و عدالت با اجبار و زور در بين نباشد . ۵۵
آیه الله شهید مطهری
" استاد مطهري قبل از رفراندم جمهوري اسلامي حكومت مطلوب انقلاب اسلامي را اين گونه معرفي كرد : «جمهوري اسلامي يعني حكومتي كه شكل آن انتخاب رئيس حكومت از سوي عامه است براي مدت موقت ، و محتواي آن اسلامي است . .... آنچه كه مهم است ، اين است كه مردم خود مجری قانون باشند حالا يا مجری قانونی كه خودشان وضع كرده اند و يا مجری قانونی كه فرضا بوسيله يك فيلسوف وضع شده و اين مردم آن فيلسوف و مكتب او را پذيرفته اند و يا مجری قانونی كه بوسيله وحی الهی عرضه گرديده است ..... ولايت فقيه به اين معنی نيست كه فقيه خود در رأس دولت قرار بگيرد و عملا حكومت كند نقش فقيه در يك كشور اسلامی ، يعنی كشوری كه در آن مردم ، اسلام را بعنوان يك ايدئولوژی پذيرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند ، نقش يك ايدئولوك است نه نقش يك حاكم؛ وظيفه ايدئولوك اينست كه بر اجرای درست و صحيح ايدئولوژی نظارت داشته باشد...» "۵۶
آیه الله محمد مجتهد شبستری
از نظر متون دینی هیچ گونه حق حکومت اختصاصی الهی برای انبیا وجود نداشته است . انبیا پیام خداوند را آورده اند . ....نظریه کلامی من اینست که نه انبیا و نه اولیا و نه فقیه از آن نظر که نبی و یا ولی و یا فقیه هستند ، حق هیچ حکومتی از طرف خداوند به آنها تفویض نشده است ....حکومت حق مردم است ...
در اسلام .. هیچ نوع چارچوب کلی برای حکومت معین نشده است ... مسلمانان و مومنان باید شکلی از حکومت را که عدالت را می تواند تحقق ببخشد به وجود آورند ...
ملک ( فرمانروایی و حکومت ) که در قرآن برای بعض پیامبران مطرح شده یک نوع نعمت تلقی شده است نه تفویض حق حکومت از جانب خداوند به یک نبی . ۵۷
استاد اشکوری
روشن است که در قرآن آیات بسیاری هست که از ولایت مطلقه خداوند و حاکمیت بلامنازع ذات باری بر جهان و هستی و مخلوقات یاد میکند ، اما این گزارههای توصیفی یا توصیهای به معنای این نیست که : خداوند زمامدار و سلطان یا رئیس جمهور و یا نخست وزیر مردم است و حتی در زندگی روزمره آدمیان دخالت میکند و هر لحظه دستاندرکار صدور امر و نهی حکومتی است .
موضوع مورد بحث اکنون موضوع زمامداری و سلطنت و مدیریت سیاسی و تدبیر امور روزمره مردم است که در دو قلمرو قانون و اجرای قانون مطرح است نه ولایت و حاکمیت خداوند بر هستی و عالم و آدم ؛ و در قرآن حتی یک آیه وجود ندارد که از حاکمیت خداوند بر مردم به معنای فرمانروایی سیاسی و مدنی سخن بگوید .
خداوند بر همه کس و همه چیز ولایت دارد، اما این چه ربطی دارد به این که در فلان مقطع تاریخ و یا فلان نقطه زمان و یا برای همه زمانها و مکانها زمامدار مردم کیست و سازمان دولت و نهاد حکومت چگونه باید باشد ؟
خداوند فرمانروای مطلق است ، اما این فرمانروایی به معنای زمامداری سیاسی و مدنی موضوع فلسفه سیاسی و نوع و ماهیت حکومت و دولت نیست و از این رو تعارضی با زمامدار شدن هیچکس ندارد و ذاتا با هیچ شکل از انواع حکومت مغایر نیست .
از طرف دیگر، .... از این واقعیت تاریخی که پیامبر اسلام در طول ده سال زمامدار بوده است ، نمیتوان نتیجه گرفت که این زمامداری وی الزاماً از جانب خداوند و به نمایندگی از سوی الله بوده است . ۵۸
و در یک کلام
خداوند ، نقشه راه را بما نمایانده است و برای پای گذاردن در آن ، یک مجموعه دستورات اخلاقی در مسیر ( مانند " رعایت حق دیگران " – " کمک به در راه ماندگان " – " احتیاط کردن و سریع نرفتن "- " اطاعت از مديران راه " و ..... را به ما عرضه کرده است ؛
اما با چه وسیله برویم ؟ ، حد مجاز سرعت چقدر است ؟ ، از سمت راست مسیر برویم یا چپ ؟ ، حق تقدم چه تعریفی دارد ؟ ، مکانهای سبقت مجاز کجاست ؟ توقف ممنوع در چه محل هایی است ؟ ، جریمه تخلفات چگونه محاسبه و اجرا شود ؟ و از همه مهمتر ، نهاد مسئول کنترل راه کیست ؟ و سازمان تعیین معیارهای فوق کدام است ؟
این ها رهیافتهای بشری است که دستورات اخلاقی رسالت را عملیاتی می کنند . و تبعا ، گذر زمان و رشد علمی و عقلی او ، منتج به " تغییر " ، " حذف " و " اضافه " رهیافتهای فوق ( قبض و بسط قوانین ) خواهد شد ، اما می تواند لطمهای به نقشه راه و یا دستورات کلی اخلاقی مسير وارد نکند. ( هر چند نقشه خوانهای متعدد ، خوانشهای مختلفی خواهند داشت. )
و مطمئنا خداوند ، او را بخاطر رهیافتهای خود ، هر چند در دورههای مختلف اجتماعی ، دچار تغییر و یا حتی تعطیل بسیاری از آنها شده باشد ، بشرط آن که اصول کلی اخلاقی مندرج در پیامهای الهی مخدوش نشده و رعایت شده باشد ، نه تنها مواخذه و مجازات نخواهد کرد ، که قطعا جز این را نخواهد بخشید . ( و البته " اجتهاد پویا " نیز به همین معناست . )
و البته می دانیم که : نقشه خداوندی ، تنها نقشه در مسیر انسانی نیست ، و او خود نیز می تواند به سبب اختیاری که خداوند به او عطا نموده ، نقشههای متعددی را طراحی کرده و رهیافتهای انسانی خود را به اجرا بگذارد و بقاي خود را با اجراي عدالت ضمانت نمايد .
آنجا که پیامبر (ص) می فرمایند :
" الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم " ۵۹
" حاکمیت بشری غیر دینی ، مبتنی بر رهیافتهای انسانی ، که حقوق افراد جامعه را رعایت کند ، متضمن بقاست ، ولی حاکمیت ( حتی ظاهرا دینی ) که بر اساس ظلم پایه ریزی شده باشد ، راهی جز نابودی نخواهد پیمود . "
هرچند به آن حد بلوغ و کمال مقصود الهی ، بدون امکان افتادن در پیچ و خمهای انحراف و احیانا درههای سقوط ، نخواهد رسید.
زیرنویسها :
۱- يابن آدم احبكَ فانت ايضا احببني – حدیث قدسی - المواعظ العددية ، الباب الثاني عشر، الفصل الثاني ص ۲۵۵ به نقل از كتاب گنج حكمت
" اي آدمي زاده ! همانا من تو را دوست دارم پس تو هم مرا دوست بدار "
و یا آیه زیر :
قل ان کنتم تحبون الله فاتبعوني يحببکم الله و يغفر لکم ذنوبکم و الله غفور رحيم – آل عمران – ۳۱
" بگو : اگر خدا را دوست مىداريد، از من پيروى کنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد ؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است ."
۲- فتبارک الله احسن الخالقين – سوره مومنون – ۱۴ ( پس مبارک باد خدایی را که خالق بهترینهاست . )
۳- – ابراهيم - ۱
۴- تخلقوا باخلاق الله - بحارالانوار- ج ۵۸- ص ۱۲۹- ماه رمضان از زبان آيت الله جوادي آملي
۵- فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر – سوره قمر – ۵۵ (در جايگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر! )
۶- ان تکفروا فان الله غني عنکم و لا يرضى لعباده الکفر و ان تشکروا يرضه لکم و لا تزر وازرة وزر اخرى ثم الى ربکم مرجعکم فينبئکم بما کنتم تعملون انه عليم بذات الصدور – سوره زمر – ۷
" گر کفران کنيد، خداوند از شما بىنياز است و هرگز کفران را براى بندگانش نمى پسندد ؛ و اگر شکر او را بجا آوريد آن را براى شما مىپسندد ! و هيچ گنهکارى گناه ديگرى را بر دوش نمىکشد! سپس بازگشت همه شما به سوى پروردگارتان است، و شما را از آنچه انجام مىداديد آگاه مىسازد؛ چرا که او به آنچه در سينههاست آگاه است! "
۷- سوره انسان ( دهر ) – ۳ . و يا آيه : " و قل الحق من ربکم فمن شاء فليؤمن و من شاء فليکفر " – سوره كهف – ۲۹
" بگو : اين حقّ است از سوى پروردگارتان ! هر کس مىخواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود)، و هر کس ميخواهد کافر گردد ! "
۸- سوره بقره – ۲۵۶
۹- سوره بقره – ۱۴۲( برداشت عارف بزرگ دولابي ) . و يا آيه " و کذلک انزلناه ايات بينات و ان الله يهدي من يريد " – سوره حج – ۱۶
" اين گونه ما آن [= قرآن] را بصورت آيات روشنى نازل کرديم؛ و خداوند هدايت مىکند ، هر کس را كه ( هدايت را ) اراده كند . "
۱۰- سو ره – فجر – ۲۷ و ۲۸
۱۱- لاقطعن ايديکم و ارجلکم من خلاف ثم لاصلبنکم اجمعين - قالوا انا الى ربنا منقلبون – سوره اعراف – ۱۲۴و ۱۲۵
" ( وقتی ساحران از اعتقاد اجباریشان به فرعون برگشتند ، فرعون گفت : ) سوگند مىخورم که دستها و پاهاى شما را بطور مخالف قطع مىکنم؛ سپس همگى را به دار مىآويزم! - (ساحران) گفتند : ( مهم نيست ،) ما به سوى پروردگارمان باز مىگرديم ! "
۱۲- سوره مائده – ۹۹
۱۳- نهج البلاغه – خطبه ۱
۱۴- سوره غاشیه – ۲۱ و ۲۲ .
۱۵- سوره شوری - ۴۸
۱۶- سوره نسا - ۸۰
۱۷- سوره نحل – ۶۴ . و يا آيه " يا ايها الناس قد جاءکم برهان من ربکم و انزلنا اليکم نورا مبينا " سوره نسا – ۱۷۴
" اى مردم ! دليل روشن از طرف پروردگارتان براى شما آمد ؛ و نور آشکارى به سوى شما نازل کرديم . "
۱۸- سفینة البحار، (ماده خلق).
۱۹- سوره بقره – ۹۶
۲۰- نهج البلاغه – حکمت ۳۲۴
۲۱- سوره مریم - ۷۹
۲۲- سوره شعرا – ۱۱۳
۲۳- و لقد کرمنا بني ادم – سوره اسرا – آیه ۷۰
۲۴- سوره غاشیه – ۲۵ و ۲۶
۲۵- سوره غافر – ۱۷
۲۶- ابراهیم – ۴۹ و ۵۱
۲۷- سوره طارق – ۱۷
۲۸- سوره آل عمران – ۱۷۸
۲۹- سوره آل عمران - ۹۷
۳۰- سوره ابراهیم – ۸
۳۱- سوره فاطر – ۱۵
۳۲- سوره انعام ۱۰۷
۳۳- " فذکر انما انت مذکر - لست عليهم بمصيطر " – غاشیه ۲۱ و ۲۲ - و یا آیه زیر که موید اجباری نبودن پیام خداوند می باشد :
" نحن اعلم بما يقولون و ما انت عليهم بجبار فذکر بالقران من يخاف وعيد " – سوره ق ۴۵
ما به آنچه آنها مىگويند آگاهتريم، و تو مأمور به اجبار آنها (به ايمان) نيستى؛ پس بوسيله قرآن ، کسانى را که از عذاب من مىترسند متذکّر ساز (وظيفه تو همين است)!
۳۴- " و قل الحق من ربکم فمن شاء فليؤمن و من شاء فليکفر " – سوره كهف – ۲۹
" بگو : اين حقّ است از سوى پروردگارتان ! هر کس مىخواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود)، و هر کس ميخواهد کافر گردد ! "
۳۵- " و من کفر فان الله غني عن العالمين " - سوره ابراهیم – ۸
۳۶- سوره رعد – ۱۱ ( آشنائی با قرآن جلد سوم ، مطهری ، مرتضی)
۳۷- سوره حدید – ۲۵
۳۸- " على (ع ): ... قال عبد الرحمن بن عوف : يابن ابى طالب انك على هذا الامر لحريص !؟
فـقـلت : .... و قـد كـان رسـول اللّه عـهـد الـى عهدا فقال : يابن ابى طالب ! لك ولاء امتى فان ولوك فى عافية و اجـمـعـوا عليك بالرضا ، فقم بامرهم و ان اختلفوا عليك فدعهم و ما هم فيه ، فان اللّه سيجعل لك مخرجا . " - كشف المحجه ، ص ۱۸۴.
۳۹- شرح نهجالبلاغه ابنابىالحديد ، ج۱، ص۲۲۱
۴۰- " دعونى و التمسوا غيرى ... و اعلموا ان اجتبكم ركبت بكم ما اعلم و لم اصغ الى قول القائل و عتب العاتب و ان تركتمونى فانا كاحدكم و لعلى اسمعكم و اطوعكم لمن وليتموه امركم . " - نهج البلاغه - خطبه ۹۱
۴۱- " ايها الناس عن مَلاء و اُذُن انّ هذا امركم ليس لاحد فيه حق الاّ من امرتم و قد افترقنا بالامس على امر و كنت كارهاً لامركم فابيتم الاّ ان اكون عليكم ... " - ابناثير، الكامل، ج۳، ص۱۹۳ به نقل از دراسات فى ولاية الفقيه، ج۱، ص۵۰۵.
۴۲- " اما و الذى فلق الحبة و برأ النسمة لو لا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ اللَّه على العلماء ان لا يقارّوا على كظة ظالم و لا سغب مظلوم لا لقیت حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكأس اوّلها و لا لفيتم دنياكم هذه ازهد عندى من عفطة عنز ؛ " - نهج البلاغه ، خ ۳، ص ۵۲
۴۳- منبع : مطالعات شیعه شناسی
۴۴- نامه امام در جواب معاویه : " ما اريد حربك و لا الخلاف عليك . " – " من اراده جنگ و مخالفت با تو را ندارم . " - ابوحنيفه دينورى ، الاخبار الطوال ، ص۲۰۶ - ۲۰۵
۴۵- " عجل القدوم يابن رسول الله فان لك بالكوفة مائة الف سيف فلاتتاخر ." - تاريخ طبرى، ج۳، ص
۴۶- " و قد بعثت اليكم ... ثقتى من اهل بيتى و امرته ان يكتب الى .... رايكم فان كتب الى انه قد اجمع راى ملاكم و ذوى الفضل ....منكم على مثل ما قدمت على به رسلكم و قرات فى كتبكم اقدم عليكم و شيكا ان شاءالله...; " - تاريخ طبرى، ج۷، ص۲۳۵
۴۷- " و ان أنتم كرهتمونا و جهلتم حقنا و كان رأيكم غير ما أتتني كتبكم و قدمت به علي رسلكم انصرفت عنكم ." - تاريخ الطبري ، ج ۴ ، ص ۳۰۳
۴۸- معاويه ( فرزند یزید ) بعد از آنكه از حكومت خودش را خلع كرد در مسجد جامع به منبر رفت و مدت زيادي به حالت سكوت نشست ؛ سپس حمد و ثناي خداوند را به طور بليغ به جا آورد . بعد پيامبر و اهل بيتش را به نيكي ياد كرد : همانا جدم معاويه كسي كه به حكومت سزاوارتر بود را كنار زد . كسي كه به پيامبر نزديك بود ، فضلش عظيم بود ، سابقهاش در اسلام از همه زياد بود، در بين مهاجران قدرش از همه بيشتر بود . از نظر قلب از همه شجاع بود ، از نظر علم علمش از همه بيشتر بود ، از نظر ايمان اولين نفر بود و از نظر ارزش شریفترین بود . مصاحبتش با پيامبر (ص) از همه قديميتر بود. پسرعموي رسول خدا (ص)، دامادش، برادرش، همسر دختر رسول خدا (ص) كه رسول خدا (ص) با اختيارش او را براي دخترش برگزيد. پدر دو سيد بزرگوار اهل بهشت. پدرم به خاطر كارهاي بدش و اسراف بر نفسش متخلق به اخلاق امت رسول خدا (ص) نبود. او تابع هواي نفس بود. خطاهايش را نيك ميديد و اقدامي كرد كه آن اقدام جرأت بر خداوند متعال بود. او حرمت اولاد رسول خدا را شكست... او رهين خطاهاي خود است... اين چنين از پدرش تبري كرد و بعد از آن در خانه نشست تا اينكه از دنيا مفارقت كرد. " - القمي الشيرازي؛ محمد طاهر؛ كتاب الاربعين، سيد مهدي رجائي، ۱۴۱۸ قمري، چاپ اول، ص ۵۰۲ .
معاویه تلویحا مردم را به اولویتهای اخلاقی و علمی حضرت سجاد (ع) دعوت می کند ، ولی از آنجا که در زمان يزيد بن معاويه
عبدالله بن زبير در مكه خودش را اميرالمؤمنين خوانده و حكومتي تشكيل داده بود، اكثر نواحي حجاز به عبدالله بن زبير گرويده بودند . لذا بعد از يزيد ، همه مردم از شهرهاي ديگر نيز به ابن زبير متمايل گشتند . تاريخ يعقوبي، وفات ۲۸۴، بيروت، ، ج ۲، ص ۲۵۵-۲۵۴.
۴۹- در رواياتى كه از خود ما نقل كرده اند از جمله در روايات ( عيون اخبارالرضا ) ذكر شده است كه وقتى مأمون ( به امام رضا (ع)) گفت : من اين جور فكر كردم كه خودم را از خلافت عزل كنم و تو را به جاى خودم نصب كنم و با تو بيعت نمايم ، امام فرمود : يا تو در خلافت ذى حقى و يا ذى حق نيستى . اگر اين خلافت واقعا از آن توست و تو ذى حقى و اين خلافت يك خلافت الهى است ، حق ندارى چنين جامه اى را كه خدا براى تن تو تعيين كرده است به غير خودت بدهى ، و اما اگر از آن تو نيست باز هم حق ندارى بدهى . چيزى را كه از آن تو نيست تو چرا به كسى بدهى ؟! .... اين هم جزء قطعيات و مسلمات است اين است كه امام از اول با مأمون شرط كرد كه من در كارها مداخله نكنم ، يعنى عملا جزء دستگاه نباشم ، حالا اسم مى خواهد ولايتعهد باشد ، باشد ، سكه به نام من مى خواهند بزنند ، بزنند ، خطبه به نام من مى خواهند بخوانند ، بخوانند ، ولى در كارها عملا مرا شريك نكن ، كارى را عملا به عهده من نگذار ، نه در كار قضا و دادگسترى دخالتى داشته باشم ، نه در عزل و نصبها و نه در هيچ كار ديگرى - برگرفته از كتاب سيرى در سيره ائمه اطهار (ع) - نوشته شهيد مرتضى مطهرى
۵۰- بطور مثال قيام زيد فرزند امام سجاد (ع) : نهضت زيد از نظر خود او امرى بايسته و ضرورى بود ، او ديگر طاقت نداشت كه شاهد بى حرمتى بنى اميه به ساحت رسول خدا و نظاره گر ظلم و بىعدالتى آنان باشد، و تنها راه را در جهاد مسلحانه عليه آنان مىديد ، اما ائمه (ع) از سوى ديگر ، بااين كه در اصل ضرورت مبارزه با كفر و ظلم با او هم نظر بودند ، ولى بر اساس اطلاعاتى كه تنها در اختيار آنان بود و بينشى كه نسبت به شرايط سياسى داشتند ، حركت نظامى و نهضت مسلحانه را تنها راه ممكن و ضرورى تشخيص نمىدادند . در نگاه ائمه (ع) زيد به گونه واجب ، موظف به قيام نبود زيرا اگر او براستى چنين وظيفهاى داشت ، هرگز او را به ترك تكليف الهى دعوت نمىكردند . ( كشف الغمة ۲/۳۴۷ ) ، از سوى ديگر قيام او ممنوع و باطل نيز نبود ، زيرا اگر حركت او باطل و حرام بود ، هرگز ائمه وى را به نيكى ياد نمىكردند . ( زيد الشهيد .۴۳ ) – كتاب : زندگى سياسى امام باقر (ع)، ص ۲۰۲ - احمد ترابى "
۵۱- جلسه ۴ تفسیر حمد امام - سیمای جمهوری اسلامی ۱۳۵۸
۵۲- (ر.ک. چندگفتار ، نشر نگارش ، ۱۳۸۱ ، گفتار اول : غدير خم / ر.ك. مباني حقوق در اسلام ، نشر جهاد دانشگاهي ، ۱۳۷۳، فصل ششم : حقوق ملت و دولت / ر.ك. حكومت در اسلام – آماده چاپ)
۵۳- کتاب ولایت فقیه حکومت صالحان – مرحوم آیه اله صالحی نجف آبادی
۵۴- كتاب اسلام دين فطرت – آيه الله منتظري – ص ۴۹ تا ۵۱
۵۵- کتاب حكومت ديني و حقوق انسان - آيه الله منتظري - ص ۱۴۴
۵۶- كتاب پيرامون انقلاب اسلامي ، ص ۸۰ تا ۸۷ – مرحوم آيه الله مطهري
۵۷- هفته نامه آبان – شماره ۱۲۱ – ۲۸ فروردین ۷۹
۵۸- حاکمیت خدا - http://talar.shandel.org/showthread.php?tid=۵۷#post_۷۱۳
۵۹- رسول اكرم ( ص )
منابع :
۱- قرآن مجید – ترجمههای فولادوند و آیه اله مکارم شیرازی
۲- نهج البلاغه – ترجمه دشتی
۳- تفسیر مجمع البیان – طبرسی
۴- تفسیر نمونه – مکارم شیرازی
۵- کتاب : آشنایی با قرآن – شهید مطهری
۶- كتاب : زندگى سياسى امام باقر (ع) - احمد ترابى
۷- كتاب : قضاوت زن در فقه اسلامي همراه با چند مقاله ديگر – مقالات " تطبيق قيام امام حسين (ع) با موازين فقهي " و " دو سوال درباره قيام امام حسين (ع) " – مرحوم آیه الله صالحي نجف آبادي
۸- کتاب : ولایت فقیه حکومت صالحان – مرحوم آیه اله صالحی نجف آبادی
۹- كتاب : اسلام دين فطرت – آيه الله منتظري
۱۰- کتاب : حكومت ديني و حقوق انسان - آيه الله منتظري
۱۱- مقاله : اهتمام به آراى عمومى و ديد مردم در نگاه على(ع) - محمدجواد ارسطا – اینترنت
۱۲- مقاله : جايگاه تكليف الهى و بيعت در قيام امام حسين عليه السلام - محمد جواد ارسطا - اینترنت
۱۳- مقاله : نگاهی اجمالي به مراحل قیام امام حسین (ع) – محمد صالحی - اینترنت
۱۴- مقاله : تحليلي بر مراحل شكل گيري قيام خونين سيدالشهداء (ع) - محمد تقى – سبحانى - اینترنت
۱۵- مقاله : زندگینامه امام حسن (ع) - مطالعات شیعه شناسی – اینترنت
۱۶- مقاله : تفسیر سوره حمد - http://www.imam-khomeini.com - مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (ره)
۱۷- مقاله : كنارهگيري معاويه بن یزید از حكومت - پژوهشکده باقرالعلوم
۱۸- مقاله : آیه الله غروی کیست - http://www.arbabehekmat.com/
۱۹- مقاله : حاکمیت خدا - http://talar.shandel.org/showthread.php?tid=۵۷#post_۷۱۳